كل اعتقادم در زندگی مبتنی بر این باور است که تنهایی پدیدهای نادر و غریب، مختص من و یک مشت آدم تنها شبيه من نیست، بلکه واقعیتی محوری و گریزناپذیر در هستی این مردمان است. اگر به معاینه لحظات، افعال، و گفتار آدمهای جورواجور اطرافمان بنشینیم- و نه فقط غم و شور بزرگترین شاعران، بلکه ناخشنودی عظیم آدمهای معمولی، آنگونه که از فحشها و نفرینها و ناسزاها و توهینها و دیگر کلمات درشت و خشنشان بر میآید که الى الابد گوشهایمان را به هنگام عبور از کنار فوج فوج آدمها در خیابانها میخراشد -میبینیم که همهشان از یک چیز در عذابند. همهشان در نهایت از تنهایی است که مینالند.