Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
یک آخوند پس از عبور از تصادف با پیرمرد موتورسوار به او میگوید:
جمعش کن بابا یک موتور آشغالی داری!
زنگ بزن افسر جونت بیاد!
دلم میخواد تو سَقَط بشی،
تو زیادی نفس میکشی،
اون گوشتی که تو میخوری دوست دارم من بخورم،
تو بمیری
اون یه لقمه نونی هم که می خوری از صدقه سر ماست!
جمعش کن بابا یک موتور آشغالی داری!
زنگ بزن افسر جونت بیاد!
دلم میخواد تو سَقَط بشی،
تو زیادی نفس میکشی،
اون گوشتی که تو میخوری دوست دارم من بخورم،
تو بمیری
اون یه لقمه نونی هم که می خوری از صدقه سر ماست!