کانال هُنرواره | Art


Kanal geosi va tili: Eron, Forscha
Toifa: San’at


🖇هُنر نوسانی غیرقابل انفکاک است،
میانِ تکنیک و جنون...📝

این‌جا پُر از کاراکتر و قصه است...🌠
راه ارتباطی👇
t.me/HidenChat_Bot?start=176722911
اولین پست کانال👇
https://t.me/Honarrvareh/8

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Kanal geosi va tili
Eron, Forscha
Statistika
Postlar filtri


اجرای موسیقیِ "کافه آبی" با صدای خاصِ "کریس_ریا" خواننده‌ و ترانه‌سرای بریتانیایی، این ششمین آلبوم متوالیِ "کریس_ریا" بود که به جمعِ 10 آلبوم برتر بریتانیا رسید.

"The Blue Cafe"
Artist: "Chris_Rea"
Released: "1998"

@Honarrvareh


عکسی از "لرد و لیدی بسبورو"
(Lord and Lady Bessborough)

که توسط "یوسف_کارش" در سال 1935 گرفته شده است. "لرد بسبورو" به عنوان چهاردهمین فرماندار کل کانادا در آن زمان خدمت می‌کرد.

#عکاسی
@Honarrvareh


عکسی از "نمایش رومئو و ژولیت"
(Romeo and Juliet)

که توسط "یوسف_کارش" در سال 1933 گرفته شده است.

#عکاسی
@Honarrvareh


عکس "پرتره‌ی اولیه"
(Early Portrait)

که توسط "یوسف_کارش" در سال 1929 گرفته شده است، یوسف کارش می‌گوید: "این خانم جوان را در کتابخانه‌ی عمومی بوستون در روزهای شاگردی نزدِ جان گارو دیدم و او را به استودیوی گارو دعوت کردم تا از او عکس بگیرم. او مهربان بود و رضایت داد که برای یک دانش آموز بیست و یک ساله ژست بگیرد. اگرچه او موضوع اولین پرتره‌ی من بود اما خواست که نام او را نیاورم."

#عکاسی
@Honarrvareh


عکسی از "جان_گارو" (John_Garo) که توسط "یوسف_کارش" در سال 1931 گرفته شده است. "جان_گارو" در اوایل قرن بیستم عکاس برجسته‌ای در بوستون بود و یوسف کارش از سال 1929 تا 1931 نزد او شاگردی کرد و عکاسی حرفه‌ای را از او آموخت. او بعداً گفت که جان گارو بیشترین تأثیر را بر زندگی و حرفه‌ی او داشته است.

#عکاسی
@Honarrvareh


عکسِ "منظره‌ی اولیه"
(Early Landscape)

که توسط "یوسف_کارش" در سال 1927 گرفته شده است. او می‌گوید: "در تابستان سال 1926 من برای کار برای عمویم به استودیوی او رفتم و آرزوی اولم یعنی تحصیل در رشته‌ی پزشکی را دفن کردم در حالی که در ابتدا متوجه آن نبودم هر چیزی که با هنر عکاسی مرتبط بود علاقه و انرژی مرا به خود جلب می‌کرد این نه تنها امرارمعاش بلکه اشتیاق مداومِ من بود. من هر آخر هفته با یک دوربین کوچک در مزارع و جنگل‌های اطراف پرسه می‌زدم و عکس می‌گرفتم و برای نظر دادن به عمویم نشان دادم، مطمئنم هنوز عکاس خوبی نبودم اما من در حال یادگیری بودم و عمو ناکاش منتقد ارزشمند و صبوری بود. با اولین دوربینم بود که اولین موفقیت عکاسی‌ام را به دست آوردم. من از منظره‌ای با بازی بچه‌ها عکس گرفتم و آن را به عنوان هدیه‌ی کریسمس به یکی از همکلاسی‌هایم دادم و او مخفیانه آن را در مسابقه‌ای شرکت داد و در کمال تعجب جایزه‌ی اول را برد، مبلغ 50 دلاری در آن زمان که 10 دلار را به دوستم دادم و بقیه را با خوشحالی برای پدر و مادرم در حَلَب فرستادم، این اولین پولی بود که من از عکاسی برایشان می‌فرستادم."

#عکاسی
@Honarrvareh


پرتره‌ی "وینستون_چرچیل" که در سال 1941 توسط "یوسف_کارش" گرفته شده است‌، این یکی از پُرآوازه‌ترین تک‌چهره‌های "یوسف_کارش" است. او این عکس را پس از سخنرانیِ چرچیل در مجلس کانادا گرفت. این که یوسف کارش برای گرفتن این عکس چگونه چرچیل را وادار به برداشتن سیگار از گوشه‌ی لبش کرده است به اندازه‌ی خودِ تک‌چهره شهرت دارد. یوسف کارش گفته بود: "ابتدا زیرسیگاری را جلو بردم اما چرچیل خیال خاموش کردن سیگار را نداشت، صبر کردم اما او با ولع به سیگار پُک می‌زد بعد به سوی او رفتم و بدون این که نشان دهم چه قصدی دارم و البته کاملاً مؤدبانه گفتم قربان بنده را ببخشید و دستم را جلو بردم و سیگار را از گوشه‌ی لبش برداشتم، هنگامی‌ که به پشت دوربین برگشتم و به چهره‌ی چرچیل نگاه کردم دیدم چشمانش به قدری خشم‌آلود بود که گویی می‌خواست من را ببلعد. در همان لحظه بود که من این عکس را گرفتم..."

#عکاسی
@Honarrvareh


او در ماردین، امپراتوری عثمانی و از والدینی ارمنی زاده شد. دوران کودکی او با نسل‌کشی ارمنی‌ها توسط حکومت تُرکان جوان هم‌زمان بود. در سن 16 سالگی والدینِ یوسف او را نزدِ عمویش به کانادا فرستادند، او عکاسی را نزد "جان_گارو" (John_Garo) هنرمند آمریکایی آموخت. یوسف کارش استودیوی خود را در اتاوا در نزدیکی دفتر دولتیِ کانادا برپا کرد. آشنایی او با دهمین نخست‌وزیر کانادا "ویلیام_لیون_مکنزی_کینگ" باعث شد پای مردان سیاسی به استودیوی او باز شود که "وینستون_چرچیل" یکی از آن‌ها بود. امروزه آثار او جزوی از گنجینه‌ی موزه‌ها و نگارخانه‌هایی هم‌چون موزه‌ی هنر مدرن نیویورک، نگارخانه‌ی بین‌المللی پرتره در لندن و موزه‌ی متروپولیتن هنر در نیویورک به حساب می‌آید. او در ثبت لحظاتی که به درون و حالات سوژه‌اش نزدیک باشد تبحر بسیاری داشت. او خود درباره‌ی نحوه‌ی کارش این‌گونه گفته است: "درون هر مرد و زنی، رازی نهفته است و من به عنوان یک عکاس وظیفه دارم تا این را در لحظه‌ای که عکس می‌گیرم فاش کنم..." او این اعتقادش را در تصاویری که از شخصیت‌های مختلف گرفته بود نشان داده است.
در ادامه در چند بخش عکاسی‌های پرتره‌ی معروفی از این هنرمند را ارسال می‌کنم تا با هم ببینیم.

⬇️⬇️⬇️
#عکاسی
@Honarrvareh


عکسی از "یوسف_کارش"
(Yousuf_Karsh) (1908_2002)

عکاس پرتره‌ی ارمنی-کانادایی

#عکاسی
@Honarrvareh


تبادلاتِ فرهنگ و هنر dan repost
✨️✨️✨️تبادلِ فرهنگ و هنر

یکی را باید داشت، یا حسی آسان بر اساس سرشت و یا حسی آسان شده بر اساسِ "هنر و علم".

انسانی بسیار انسانی| نیچه ص۳۱۸

🔣 تنها کافی‌ست لینک را لمس کنید و دکمۀ Add را بزنید و این فولدر ارزشمند را در تلگرام خود ذخیره کنید:

🔗 t.me/addlist/CpKiAGqXHp00Nzlk


Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
انیمیشن کوتاهِ "در سایه‌ی سرو"
(In The Shadow of the Cypress)

ساخته‌ی "حسین_ملایمی" و "شیرین_سوهانی" که در بخشِ بهترین انیمیشن کوتاهِ سال 2025 برنده‌ی جایزه‌ی اسکار شد.

#انیمیشن
@Honarrvareh


درود بر یاران همراه، این نقاشی واقعاً بی‌نظیره! به فضایی که این هنرمند با رنگ و نورپردازی و هم‌چنین ترکیب‌بندیِ شخصیت‌ها ایجاد کرده بیشتر دقت کنیم، هم فضایی تا حدی شاعرانه، هم فضایی تا حدی رعب‌آور و هم مقداری غم‌انگیز ایجاد کرده که مخاطب با نگاه کردن به هر قسمت از این اثر هنری می‌تونه این احساسات رو کاملاً تجربه کنه، میشه گفت یک شاهکارِ فوق‌العاده است!


ارواح در حالاتِ مختلفِ پریشانی و ناامیدی هستند و برخی به سمت هرمس می‌روند در حالی که به او التماس می‌کنند و انگار از او می‌خواهند آن‌ها را به زندگی برگرداند، آن‌ها با پوستی رنگ‌پریده و شبح‌مانند که با پس‌زمینه‌ی تیره تضاد دارد دیده می‌شوند، برهنگی بسیاری از آن‌ها بر ماهیت غم‌انگیز و وضعیت اسفناک آن‌ها می‌افزاید، برخی دیگر از ارواح با رنگی تیره دیده می‌شوند در حالی که آرام هستند گویی این‌ها مرگِ خود را باور کرده‌اند و دیگر تلاشی برای برگشتن به زندگی نمی‌کنند مانند آن پسربچه‌ی کوچک که بسیار آرام نشسته است و انگار به خوابی عمیق فرو رفته است یا آن مردی که جسدِ معشوقه‌اش را در آغوش گرفته و پشت به هرمس ایستاده است و انگار قصد بازگشت به زندگی را ندارد و آماده‌ی رفتن به جهانِ مردگان است. در پس‌زمینه منظره‌ای صخره‌ای و متروک را می‌بینیم که در تاریکی پوشیده شده است، در دوردست بیننده می‌تواند طرحِ کلی ضعیفِ قایقی با یک‌ قایق‌ران را که به ساحلِ رودخانه نزدیک می شود را ببیند. شاخه‌های پیچ‌خورده و بی‌ثمر در پیش‌زمینه به حال و هوای تاریک و وهم‌انگیزِ صحنه بیشتر می‌افزاید. این اثر "آدولف_هیرمی_هیرشل" در این‌جا به شدت تحت‌تأثیر سبک رومانتیسمِ سیاه است که بر تاریکی و رنج‌ و یا وحشت تأکید دارد و نشان دهنده‌ی حالات روحی بسیار قابل‌تأملی بر صفحه‌ی نقاشی است.

#نقاشی
@Honarrvareh


این نقاشی گروهی از ارواح را به تصویر کشیده که به شکل انسان در ساحل رودخانه‌ی آکرون در یک جا جمع شده‌اند که رودخانه‌ای افسانه‌ای در جهان مردگان می‌باشد. این ارواح منتظرِ عبورشان به زندگیِ پس از مرگ هستند که توسط "هرمس" (راهنمای ارواح) هدایت می‌شوند که در مرکز این صحنه ایستاده است. شکل او که در شنلی تیره پوشیده شده و کلاهی همراه با یک پَرِ برافراشته بر سر دارد و کادوسئوس (عصایی با مارهای در هم تنیده) را در دست گرفته است در میان هرج و مرجِ ارواح، اقتدار و آرامش را نمایش می‌دهد. عصایی که در این‌جا در دست هرمس می‌بینیم "عصای چاوش" نیز نامیده می‌شود که از دو مارِ در هم تنیده تشکیل شده‌ است، این نماد باستانی برای قرن‌ها نمایانگر علومِ سِرّی بوده است. هرمس را چوب‌دستی یا عصایی است که در روایتی از جنس طلا می‌باشد و آن را از آپولو به پاداش می‌گیرد، در بالای این عصا دو بال و دو مارِ به هم پیچیده در دو جانب عصا قرار دارند هرمس جادوهای خود را به یاری این عصا جاری می‌سازد. این عصا در کارهای مختلفِ هرمس مانند راهنمای ارواح به جهانِ زیرین کاربرد دارد.

#نقاشی
@Honarrvareh


تابلوی نقاشی "ارواح در سواحل آکرون"
(The souls on the Acheron)

اثرِ "آدولف_هیرمی_هیرشل"
(Adolf_Hirémy_Hirschl)

هنرمند و نقاش مجارستانی که به خاطر نقاشی‌های تاریخی و اساطیری شهرت دارد، او این نقاشی را با تکنیک رنگ و روغن روی بوم و در سال 1898 خلق کرده است و هم‌اکنون در "موزه‌ی بِلودِر"
(Belvedere Museum)
که یک کاخ تاریخی در وین، اتریش است نگهداری می‌شود.

#نقاشی
@Honarrvareh


خودم با ديگران.pdf
4.3Mb
دانلود کتاب "خودم با دیگران"
نوشته‌ی "کارلوس_فوئنتس"
ترجمه‌ی "عبدالله_کوثری"
این کتاب از بهترین کتاب‌هایی است که به کمک آن می‌توان به بخشی از زندگی و علایق و افکار "کارلوس_فوئنتس" نویسنده‌ی مکزیکی و یکی از سرشناس‌ترین نویسندگان اسپانیایی‌زبان پی برد. او در دو فصل اول کتاب به صورت مفصل درباره‌ی زندگی خود نوشته است و این‌که او در سینما به دنیا آمد. بعد درباره‌ی زندگی کودکی و نوجوانی و جوانی خود نوشته که در کشورهای مختلف سپری شده و بعد دوباره گرایشِ او به سمت مشاغل سیاسی و دیپلماتیک و این‌که نوشتن را چگونه آغاز کرد. در مقاله‌ی دوم خاطراتش را درباره‌ی نوشتن رمان "آئورا" نوشته که چگونه تجربه‌های زیستی و سینمایی در خلق این رمان سهم داشته‌اند. یکی از مهم‌ترین مقاله‌های این کتاب، ستایش‌نامه و تجلیل‌نامه‌ی فوئنتس از "میلان_کوندرا" نویسنده‌ی بزرگ جمهوری چک می‌باشد، کارلوس فوئنتس در این مقاله که آمیزه‌ای از خاطرات و سفرنامه و گزارش نقد است به دیدار خود و میلان کوندرا در شهر پراگ اشاره کرده است.

@Honarrvareh


نحوه‌ی تربیت من به من آموخت که فرهنگ‌ها منزوی نیستند و آن‌گاه که از تماس با آن‌چه متفاوت و چالشگر است محروم شوند، از میان می‌روند. خواندن، نوشتن، درس دادن، آموختن، همه فعالیت‌هایی هستند که هدفشان آشنا کردن تمدن‌ها با یک‌دیگر است. از همان زمان به گونه‌ای ناخودآگاه معتقد بودم و امروز به گونه‌ای خودآگاه معتقدم که هیچ فرهنگی هویت خود را در انزوا حفظ نمی‌کند، هویت در تماس به دست می‌آید، در تقابل و در راه گشودن از میانِ موانع...

از کتاب "خودم با دیگران"
نوشته‌ی "کارلوس_فوئنتس"
ترجمه‌ی "عبدالله_کوثری"، ص 16

@Honarrvareh


"هم‌سازیِ حقوق و ادبیات"

پس به مدرسه‌ی حقوق در دانشگاه ملی رفتم که در آن همان‌طور که فکر می‌کردم، آموختن طوطی‌وار بود. افزایشِ انفجارآسایِ شمارِ دانشجویان همراه بود با حضور معلمانِ کلبی‌مَسلکی که تمامِ وقت کلاس را صرفِ حضور و غیاب دویست دانشجوی حقوق مدنی از الف تا یاء می‌کردند اما استثنائات بزرگی هم بود معلمانی راستین که می‌دانستند قانون جدا از فرهنگ، اخلاق و عدالت نیست. سرآمدانِ اینان تبعیدیانی بودند از جمهوریِ شکست خورده‌ی اسپانیا که دانشگاه‌های مکزیک، مؤسسات انتشاراتی، هنرها و علوم را رونق می‌بخشیدند. "دن‌مانوئل_پدروسو" رئیس سابق دانشگاهِ "سویل"، مطالعه‌ی قانون را با علایقِ ادبی من هم‌ساز کرد. هرگاه که به تلخی از خشکی و ملال‌خیزیِ به حافظه سپردنِ قوانینِ جزایی و تجاری شِکوه می‌کردم، می‌گفت: "قوانین را ول کن، داستایفسکی را بخوان، بالزاک را بخوان، هرچه از قوانین جزایی و تجاری بخواهی در آن‌ها هست..." او همچنین مرا متقاعد کرد که "استاندال" حق داشت بگوید بهترین الگو برای رمانی خوش‌ساخت، مجموعه‌ی قوانین مدنی ناپلئون است. باری، من آموختم که فرهنگ از رابطه‌ها تشکیل شده نَه از جدایی‌ها، خاص کردن منزوی کردن است.

از کتاب "خودم با دیگران"
نوشته‌ی "کارلوس_فوئنتس"
ترجمه‌ی "عبدالله_کوثری"، ص 26

@Honarrvareh


Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
ویدیوی بررسی "عکس‌های ماندگار دنیا" از مجموعه‌ "رسانه‌ی پارسی" که این قسمت درباره‌ی "رضا_دقتی" عکاسِ خبری ایرانی_فرانسوی است، او تا به حال برای ثبت وقایع مختلف به بیش از صد کشور دنیا سفر کرده و در کنار عکاسی به آموزش آن به جوانان و زنان در مناطق محروم و کمپ‌های پناهندگان نیز مشغول بوده است.

#عکاسی
@Honarrvareh


این نقاشی داستانِ کتاب دانیال را درباره‌ی دانیال در چاله‌ی شیرها به تصویر می‌کشد. "بریتون_ریویِر" هنرمندی است که بیشتر به خاطر تصویرسازی دقیق از حیوانات شناخته می‌شود. این تصویر درباره‌ی دانیال که مردی زاهد و درستکار است می‌باشد، او فرمان سلطنتیِ پادشاه را که دستور داده بود دعا به هر خدا یا انسانی به غیر از پادشاه ممنوع است را نادیده می‌گیرد، دانیال به دعا به خدای خود ادامه می‌دهد و این امر باعث می‌شود که جاسوسان به پادشاه گزارش بدهند و پادشاه نیز همراه با ناراحتی و به دلیل فرمانِ صادرشده مجبور می‌شود دانیال را به چاله‌ی شیرها بیندازد و امیدوار است که خدای دانیال او را از شیرها محافظت کند و به طرز معجزه‌آسایی دانیال صبح روز بعد بدون آسیب از چاله‌ی شیرها بیرون می‌آید و توضیح می‌دهد که خدایش فرشته‌ای فرستاده تا دهان شیرها را ببندد. پادشاه خوشحال از این معجزه، دستور می‌دهد که متهمانِ دانیال به چاله‌ی شیرها انداخته شوند و فرمانی صادر می‌کند که خدای دانیال را مورد احترام قرار دهند. در این نقاشی، دانیال باوقار در سمت چپ ترکیب ایستاده است و نور خورشید از طریق پنجره‌ی سیاه‌چاله بر او می‌تابد. آرامش و ثباتِ او در تضاد با هفت شیری است که در سایه‌ها در سمت راست در حال پرسه زدن هستند و فاصله‌ای احتیاط‌آمیز را با او حفظ می‌کنند. بازی نور و سایه در این نقاشی، تَنش را افزایش می‌دهد و طبیعتِ معجزه‌آسای دانیال را در این داستان برجسته می‌کند و همچنین مهارتِ هنرمندانه‌ی "بریتون_ریویِر" را هم در روایتِ داستان و هم در تکنیکِ هنری نشان می‌دهد.

#نقاشی
@Honarrvareh

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.