اومدم کتابخونه.. اینجا روزای مختلف event های مختلف هست
مثلا امروز صبح تا ظهر وقت یه گردهمایی بود.. خانومای مسن میان بافتنی میبافن و چای میخورن و صحبت میکنن با هم..
یکیشون همین الان از کلینیک اومده بود مروارید ویزیتش کرده بود
بعد اینقدر از مروارید تعریف کرد
که چه چقدر برام وقت گذاشت و ازم سوال پرسید ..چقدر دکتر دقیقیه..
حواسش به همه چی هست..
بعد بقیه هم مرواریدو میشناختن.. همه تعریف کردن.. بعضیا هم میگفتن چقدر ناز و خوشگله "she's yum"
بعد منم نزدیکشون نشستم داشتم یواشکی گوش میدادم
منو نمیشناختن که شوهرشم😁
مثلا امروز صبح تا ظهر وقت یه گردهمایی بود.. خانومای مسن میان بافتنی میبافن و چای میخورن و صحبت میکنن با هم..
یکیشون همین الان از کلینیک اومده بود مروارید ویزیتش کرده بود
بعد اینقدر از مروارید تعریف کرد
که چه چقدر برام وقت گذاشت و ازم سوال پرسید ..چقدر دکتر دقیقیه..
حواسش به همه چی هست..
بعد بقیه هم مرواریدو میشناختن.. همه تعریف کردن.. بعضیا هم میگفتن چقدر ناز و خوشگله "she's yum"
بعد منم نزدیکشون نشستم داشتم یواشکی گوش میدادم
منو نمیشناختن که شوهرشم😁