امروز ۲۵ بهمن ماه قرار است توسط دلسوزان وطن، تجمعی مسالمت آمیز جلوی سردر دانشگاه تهران در مخالفت با حصر طولانی مدت مهندس میرحسین موسوی و دکتر زهرا رهنورد برقرار شود.
سحر از خواب برخواستم. بیرون را نگاه کردم. برف می آمد. حالت سرماخوردگی دارم. از نوجوانی زیاد سرما می خورده ام. عادت دارم. گفتم که امروز را نباید خانه نشست. مگر در جوانی حتی در مریضی و ناخوشی علیه ظلم و ستم مبارزه نمی کردم؟ دل که هنوز جوان است، پس باید رفت. خوشحال بودم که بالاخره با تعدادی از دلسوزان وطن آشنا می شوم اما وقتی در فضای مجازی اخبار را نگاه کردم دیدم وزارت اطلاعات به فرموده بیکار ننشسته و درحال بازداشت افراد شاخصی است که قرار است نظم و ترتیب تجمع امروز را عهده دار شوند. اکبر دانش سرارودی، ناصر دانشفر، رحیم قمیشی و شاید دیگرانی را که هنوز اطلاع ندارم.
هوا روشن شده است. از پنجره بیرون را نگاه کردم. هنوز برف و باران می بارد. به همسرم گفتم چه هوای دل انگیزی برای پیاده روی جلوی دانشگاه تهران است. منظورم را متوجه نشد. برایش تعریف کردم. حالش دگرگون شد. او هم به شدت مريض است و این سال ها وظیفه مواظبت از او را بر خود واجب می دانم. گفتم: خانوم! نگران نباش. کسی با من کاری ندارد. اصلا شاید محاسن سپید مرا ببینند، خجالت بکشند و کاری به دیگران نداشته باشند!! بی تابی کرد تا مرا خانه نشین کند. گفت: تو که دستی بر قلم داری. نرو. بنویس. گفتم: این روزها آنقدر بیانیه اعتراضی نوشته اند که همه تکراری شده اند. باید رفت.
هوا هنوز برفی است. گفتم: خانوم! نگاه کن! برف و باران هم آماده ی رفتن به تجمع برای مخالفت با ظلم و ستم هستتد تا شاید بخشی از تاریکی و خفقان این روزها را بشورند و ببرند. نگران نباش. به چند تا پیرمردی که جوانی خود را برای عظمت و رهایی وطن پیر کرده اند، کاری ندارند. بی معرفتی است اگر بخواهند حرمت نگه ندارند. در دل اما می دانستم دارم رؤیاپردازی می کنم.
هنوز برف می بارد. هوا سردتر از دیروز است. باید بر کجاوه خاطرات قدیمی جوانی نشست. محاسن سپید "ما" خاطرات جنگ و مبارزه با ستم را در چهره هایمان نقش بسته است. قرار است خاطرات تا کی ادامه پیدا کند؟
#دکتررحیمی_بروجردی
🌴
https://t.me/DrClips_tapes
http://dr-alireza-rahimi.ir/wp/#دکتررحیمی_بروجردی
@DrRahimiBoroujerdi
@Dama_Iranabad
سحر از خواب برخواستم. بیرون را نگاه کردم. برف می آمد. حالت سرماخوردگی دارم. از نوجوانی زیاد سرما می خورده ام. عادت دارم. گفتم که امروز را نباید خانه نشست. مگر در جوانی حتی در مریضی و ناخوشی علیه ظلم و ستم مبارزه نمی کردم؟ دل که هنوز جوان است، پس باید رفت. خوشحال بودم که بالاخره با تعدادی از دلسوزان وطن آشنا می شوم اما وقتی در فضای مجازی اخبار را نگاه کردم دیدم وزارت اطلاعات به فرموده بیکار ننشسته و درحال بازداشت افراد شاخصی است که قرار است نظم و ترتیب تجمع امروز را عهده دار شوند. اکبر دانش سرارودی، ناصر دانشفر، رحیم قمیشی و شاید دیگرانی را که هنوز اطلاع ندارم.
هوا روشن شده است. از پنجره بیرون را نگاه کردم. هنوز برف و باران می بارد. به همسرم گفتم چه هوای دل انگیزی برای پیاده روی جلوی دانشگاه تهران است. منظورم را متوجه نشد. برایش تعریف کردم. حالش دگرگون شد. او هم به شدت مريض است و این سال ها وظیفه مواظبت از او را بر خود واجب می دانم. گفتم: خانوم! نگران نباش. کسی با من کاری ندارد. اصلا شاید محاسن سپید مرا ببینند، خجالت بکشند و کاری به دیگران نداشته باشند!! بی تابی کرد تا مرا خانه نشین کند. گفت: تو که دستی بر قلم داری. نرو. بنویس. گفتم: این روزها آنقدر بیانیه اعتراضی نوشته اند که همه تکراری شده اند. باید رفت.
هوا هنوز برفی است. گفتم: خانوم! نگاه کن! برف و باران هم آماده ی رفتن به تجمع برای مخالفت با ظلم و ستم هستتد تا شاید بخشی از تاریکی و خفقان این روزها را بشورند و ببرند. نگران نباش. به چند تا پیرمردی که جوانی خود را برای عظمت و رهایی وطن پیر کرده اند، کاری ندارند. بی معرفتی است اگر بخواهند حرمت نگه ندارند. در دل اما می دانستم دارم رؤیاپردازی می کنم.
هنوز برف می بارد. هوا سردتر از دیروز است. باید بر کجاوه خاطرات قدیمی جوانی نشست. محاسن سپید "ما" خاطرات جنگ و مبارزه با ستم را در چهره هایمان نقش بسته است. قرار است خاطرات تا کی ادامه پیدا کند؟
#دکتررحیمی_بروجردی
🌴
https://t.me/DrClips_tapes
http://dr-alireza-rahimi.ir/wp/#دکتررحیمی_بروجردی
@DrRahimiBoroujerdi
@Dama_Iranabad