سرمایه داری، خود گورکنانش را می پروراند!
#نظریه_های_انقلاب - 2
#مارکسیسم
کارل مارکس متولد 1818 میلادی در آلمان، مهم ترین اندیشمند مؤثر در جهان مدرن بوده و شاید بعد از پیامبران الهی بیشترین هواداران را در طول تاریخ بین شخصیت های تاریخی داشته است. البته هوادارانی که به سرعت آمدند و به دو قرن نرسیده، ریزش کردند. بعد از 150 سال از مرگ او تقریباً بیش از یک سوم جهان مارکسیست شدند و بعد از چنددهه ورق برگشت.
مارکس در جوانی دکترای فلسفه گرفت و خیلی از آثار علمی خود را در جوانی و زیر 30 سالگی تدوین و منتشر کرد؛ در فقر زندگی می کرد و بسیار ولخرج بود؛ بخش مهمی از عمرش را در کتابخانه گذراند؛ او کارگر نبود و کاری یدی نمی کرد اما بیشترین تألیفاتش را درباره کارگران نوشت. در جوانی بعلت انتقادات رسانه ای از آلمان به پاریس تبعید شد و بعد از سالها از پاریس نیز اخراج و به بروکسل رفت.
سوال: چه شراطی کارل مارکس را به عنوان یکی از بزرگترین مخالفین سرمایه داری و تئوریسین انقلاب ها تبدیل کرد؟
قبل از مارکس، انقلاب های مهمی در اروپا از جمله «انقلاب کشاورزی» به وقوع پیوست. با تحقق انقلاب کشاورزی و ماشینی شدن اکثر کارهای کشاورزی، نیاز به نیروی انسانی کمتر شد. همین امر باعث هجوم دهقانان به شهر برای کسب شغل و پیشه جدید شد. این هجوم مستمر و طولانی مدت، باعث افزایش جمعیت، در اکثر شهرهای اروپایی از قبیل انگلستان و اسکاتلند و ... شد.
رشد روز افزون جمعیت اکثر شهرهای اروپایی از یک طرف و پدیده صنعتی شدن که خود را در قالبی به نام «انقلاب صنعتی» نشان داد، از طرف دیگر باعث شد که سیل عظیمی از نیروهای کار غیرمتخصص جذب کارخانه های بزرگ شوند. تولد اشکال جدیدی از اختلافات طبقاتی، فقر و تنگدستی از هم گسیختگی نظام های اجتماعی، از جمله نظام خانواده ، ارمغان شوم انقلاب صنعتی بود که دامنگیر جمعیت زیادی از مردم شده بود. انقلاب کشاورزی و انقلاب صنعتی در واقع موجبات شکل گیری پدیده اقلیت سرمایه دار و توده های متوسط و ضعیف شده بود. مارکس این فقر را هم دید هم چشید.
اندیشه انقلابی مارکس ، ابتدا از طریق مشاهده وضع اسف بار دهقانان تاکستان های روستای موزل و تصویب قانون مجازات دزدان چوب که هر دو حاکی از قدرت مالکیت خصوصی گروهی از فئودال ها و زمین داران بزرگ بود، پی ریزی شد. همین عوامل باعث شد که مارکس به نوشتن مقالاتی بر علیه دولت پروس(آلمان)، بپردازد. او با دیدن فقر و تنگدستی قشر عظیمی از مردم از یک سو با مقوله کار و کارگر آشنا شد و از طرف دیگر همواره در پی شناخت نیاز ها و اهداف آنان بود.
شرح ایده و نظریات مارکس بسیار مفصل است اما به طور کلی او از فلسفه هگل، «دیالکتیک» را و از فوئر باخ، «ماتریالیسم» (ماده گرایی) را گرفت و ایده خود را با عنوان «ماتریالیسم تاریخی» طرح ریزی کرد. یعنی تبیین مادی تاریخ، بر مبنای تضاد دیالکتیکی.
مفهومِ دیالکتیک: کارل به تأسی از هگل معتقد بود که هر چیزی در این دنیا، متضادی در درون دارد. هر مرحله از زندگی اجتماعی انسان، یک «تز» است که متضاد یا «آنتی تز» خود را در بطن خود دارد. از این درگیری و تضادِ تز و آنتی تز، «سنتزی» پدید میآید که مرحلۀ بعدی تاریخ حیات اجتماعی انسان است. خود آن سنتز، یک تز است که آنتی تزی در درون دارد! این مراحل و بازتولید مراحل تاریخی، کم کم بوجود می آیند تا به مرحله پایانی تاریخ برسند. دیالکتیک یعنی حرکت و تغییر مداوم اما از طریق ستیزِ تز و آنتی تز؛ شدنِ مداوم و مستمر. مارکس معتقد بود که نتیجه ستیزِ تز و آنتی تز، یک انقلاب است.
مارکس میگفت در عصر فئودالیسم(زمین داران بزرگ)، اشرافیت فئودال تزی بود که بورژوازی(سرمایه داری) به عنوان آنتیتز در برابرش ظهور کرد و از دل این تضاد، عصر فئودالیته به سر آمد و تاریخ وارد عصر سرمایهداری شد.
او پیشبینی میکرد که از تضاد بورژوازی و طبقۀ کارگر، عصر سرمایهداری نیز فرو میریزد و سوسیالیسم به عنوان سنتز این تضاد زاده میشود و بدین سان "پیشرفت تاریخی" رقم میخورد. دیکتاتوری پرولتاریا(طبقه کارگر، محروم و فقیر)، جامعه سوسیالیسم و در نهایت کمونیسم مراحل پایانی تاریخ خواهند بود.
بدین ترتیب، مارکس انقلاب را نتیجه تضاد بینِ سرمایه داری و طبقه کارگر می دانست و معتقد بود تضاد بوجود آمده از مالکیت بر ابزار تولید(ماشین آلات) باعث درگیری و انقلاب است. صاحبان ابزار تولید، طبقه استثمارگر بوده و کارگران نیز استثمارشونده هستند.
با این وجود، پیش بینی های مارکس در جوامع اروپای غربی به وقوع نپیوست و جریان سرمایه داری با اصلاحاتی توانست از انقلاب ها جلوگیری کند اما بعدها انقلاب مارکسیستی در سایر جوامع همچون روسیه و چین به وقوع پیوست که کسی فکرش را هم نمی کرد.
✅ #داود_مدرسی_یان:
#تلگرام:
https://t.me/+PlRxfL0hn4w2xqqz
#نظریه_های_انقلاب - 2
#مارکسیسم
کارل مارکس متولد 1818 میلادی در آلمان، مهم ترین اندیشمند مؤثر در جهان مدرن بوده و شاید بعد از پیامبران الهی بیشترین هواداران را در طول تاریخ بین شخصیت های تاریخی داشته است. البته هوادارانی که به سرعت آمدند و به دو قرن نرسیده، ریزش کردند. بعد از 150 سال از مرگ او تقریباً بیش از یک سوم جهان مارکسیست شدند و بعد از چنددهه ورق برگشت.
مارکس در جوانی دکترای فلسفه گرفت و خیلی از آثار علمی خود را در جوانی و زیر 30 سالگی تدوین و منتشر کرد؛ در فقر زندگی می کرد و بسیار ولخرج بود؛ بخش مهمی از عمرش را در کتابخانه گذراند؛ او کارگر نبود و کاری یدی نمی کرد اما بیشترین تألیفاتش را درباره کارگران نوشت. در جوانی بعلت انتقادات رسانه ای از آلمان به پاریس تبعید شد و بعد از سالها از پاریس نیز اخراج و به بروکسل رفت.
سوال: چه شراطی کارل مارکس را به عنوان یکی از بزرگترین مخالفین سرمایه داری و تئوریسین انقلاب ها تبدیل کرد؟
قبل از مارکس، انقلاب های مهمی در اروپا از جمله «انقلاب کشاورزی» به وقوع پیوست. با تحقق انقلاب کشاورزی و ماشینی شدن اکثر کارهای کشاورزی، نیاز به نیروی انسانی کمتر شد. همین امر باعث هجوم دهقانان به شهر برای کسب شغل و پیشه جدید شد. این هجوم مستمر و طولانی مدت، باعث افزایش جمعیت، در اکثر شهرهای اروپایی از قبیل انگلستان و اسکاتلند و ... شد.
رشد روز افزون جمعیت اکثر شهرهای اروپایی از یک طرف و پدیده صنعتی شدن که خود را در قالبی به نام «انقلاب صنعتی» نشان داد، از طرف دیگر باعث شد که سیل عظیمی از نیروهای کار غیرمتخصص جذب کارخانه های بزرگ شوند. تولد اشکال جدیدی از اختلافات طبقاتی، فقر و تنگدستی از هم گسیختگی نظام های اجتماعی، از جمله نظام خانواده ، ارمغان شوم انقلاب صنعتی بود که دامنگیر جمعیت زیادی از مردم شده بود. انقلاب کشاورزی و انقلاب صنعتی در واقع موجبات شکل گیری پدیده اقلیت سرمایه دار و توده های متوسط و ضعیف شده بود. مارکس این فقر را هم دید هم چشید.
اندیشه انقلابی مارکس ، ابتدا از طریق مشاهده وضع اسف بار دهقانان تاکستان های روستای موزل و تصویب قانون مجازات دزدان چوب که هر دو حاکی از قدرت مالکیت خصوصی گروهی از فئودال ها و زمین داران بزرگ بود، پی ریزی شد. همین عوامل باعث شد که مارکس به نوشتن مقالاتی بر علیه دولت پروس(آلمان)، بپردازد. او با دیدن فقر و تنگدستی قشر عظیمی از مردم از یک سو با مقوله کار و کارگر آشنا شد و از طرف دیگر همواره در پی شناخت نیاز ها و اهداف آنان بود.
شرح ایده و نظریات مارکس بسیار مفصل است اما به طور کلی او از فلسفه هگل، «دیالکتیک» را و از فوئر باخ، «ماتریالیسم» (ماده گرایی) را گرفت و ایده خود را با عنوان «ماتریالیسم تاریخی» طرح ریزی کرد. یعنی تبیین مادی تاریخ، بر مبنای تضاد دیالکتیکی.
مفهومِ دیالکتیک: کارل به تأسی از هگل معتقد بود که هر چیزی در این دنیا، متضادی در درون دارد. هر مرحله از زندگی اجتماعی انسان، یک «تز» است که متضاد یا «آنتی تز» خود را در بطن خود دارد. از این درگیری و تضادِ تز و آنتی تز، «سنتزی» پدید میآید که مرحلۀ بعدی تاریخ حیات اجتماعی انسان است. خود آن سنتز، یک تز است که آنتی تزی در درون دارد! این مراحل و بازتولید مراحل تاریخی، کم کم بوجود می آیند تا به مرحله پایانی تاریخ برسند. دیالکتیک یعنی حرکت و تغییر مداوم اما از طریق ستیزِ تز و آنتی تز؛ شدنِ مداوم و مستمر. مارکس معتقد بود که نتیجه ستیزِ تز و آنتی تز، یک انقلاب است.
مارکس میگفت در عصر فئودالیسم(زمین داران بزرگ)، اشرافیت فئودال تزی بود که بورژوازی(سرمایه داری) به عنوان آنتیتز در برابرش ظهور کرد و از دل این تضاد، عصر فئودالیته به سر آمد و تاریخ وارد عصر سرمایهداری شد.
او پیشبینی میکرد که از تضاد بورژوازی و طبقۀ کارگر، عصر سرمایهداری نیز فرو میریزد و سوسیالیسم به عنوان سنتز این تضاد زاده میشود و بدین سان "پیشرفت تاریخی" رقم میخورد. دیکتاتوری پرولتاریا(طبقه کارگر، محروم و فقیر)، جامعه سوسیالیسم و در نهایت کمونیسم مراحل پایانی تاریخ خواهند بود.
بدین ترتیب، مارکس انقلاب را نتیجه تضاد بینِ سرمایه داری و طبقه کارگر می دانست و معتقد بود تضاد بوجود آمده از مالکیت بر ابزار تولید(ماشین آلات) باعث درگیری و انقلاب است. صاحبان ابزار تولید، طبقه استثمارگر بوده و کارگران نیز استثمارشونده هستند.
با این وجود، پیش بینی های مارکس در جوامع اروپای غربی به وقوع نپیوست و جریان سرمایه داری با اصلاحاتی توانست از انقلاب ها جلوگیری کند اما بعدها انقلاب مارکسیستی در سایر جوامع همچون روسیه و چین به وقوع پیوست که کسی فکرش را هم نمی کرد.
✅ #داود_مدرسی_یان:
#تلگرام:
https://t.me/+PlRxfL0hn4w2xqqz