دوستم میگفت یه روز وارد آشپزخونه شدم دیدم همسرم جلوش یه شیشه مرباست
و داره گریه میکنه
گفتم چی شده.؟؟؟
گفت در شیشه مربا باز نمیشه..
در شیشه رو بازکردم گفتم همین؟ گریه داشت؟
چند روز بعد رفتم پیش مامانم
مادر یه چیزی گفت بهم
منم بهش گفتم شما زنا چرا اینجوریین؟؟
اونروز ماهرخ برای اینکه نتونسته درشیشه مربا بالنگ روبازکنه گریه میکرد..
مادرم گفت برو ببین کجای زندگیِ زنت درد میکنه که نشسته برای درشیشه مربا گریه میکنه......
دوستم گفت : به حرف مادرم فکر کردم
دیدم این چندوقت چقدرهمسرم آسیب دیده و منم چون میدیدم صبوره چشم پوشی کردم
میگفت زنهاعجیب نیستن
گاهی دق دلیشون روسرجزئیات خالی میکنن
یکم بعضی اوقات درکشون کنیم ...🤍
@Biolve ♾
و داره گریه میکنه
گفتم چی شده.؟؟؟
گفت در شیشه مربا باز نمیشه..
در شیشه رو بازکردم گفتم همین؟ گریه داشت؟
چند روز بعد رفتم پیش مامانم
مادر یه چیزی گفت بهم
منم بهش گفتم شما زنا چرا اینجوریین؟؟
اونروز ماهرخ برای اینکه نتونسته درشیشه مربا بالنگ روبازکنه گریه میکرد..
مادرم گفت برو ببین کجای زندگیِ زنت درد میکنه که نشسته برای درشیشه مربا گریه میکنه......
دوستم گفت : به حرف مادرم فکر کردم
دیدم این چندوقت چقدرهمسرم آسیب دیده و منم چون میدیدم صبوره چشم پوشی کردم
میگفت زنهاعجیب نیستن
گاهی دق دلیشون روسرجزئیات خالی میکنن
یکم بعضی اوقات درکشون کنیم ...🤍
@Biolve ♾