زینب بهرامی در ژاپن

@Bahrami_Zeinab

Kanal geosi va tili: Eron, Forscha

Toifa: Telegram

کانال کامنت و گفتگو از ساعت سه عصر تا یک بامداد باز است، در ساعت غیر از این کامنت شما توسط ربات حذف میشود🙏🏻

Связанные каналы | Похожие каналы

Kanal geosi va tili

Eron, Forscha

Toifa

Statistika

Saralanganlar

Postlar filtri

O‘chirilganlarni yashirish

Repostlarni yashirish

زینب بهرامی در ژاپن

12 Feb, 16:04

00:15

Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas

Telegram'da ko‘rish

برکه وسط مدرسه یخ زده بود! کلللی انواع توپ های بچه ها توش یخ زدن:)

1.7k 0 3 91 79

زینب بهرامی در ژاپن

12 Feb, 16:00

بعد از تموم شدن کار مدرسه، یازده هزار و پونصد قدم پیاده رفتم شهر رو کشف کنم:)

شهری پر از برکه و جنگل.

1.7k 0 2 9 97

زینب بهرامی در ژاپن

12 Feb, 15:52

ویوی سمت رستوران مدرسه:)
انققدر هوا سرد بود اول غذامو خوردم بعد عکس گرفتم😂

1.6k 0 2 25 72

زینب بهرامی در ژاپن

12 Feb, 15:50

00:10

Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas

Telegram'da ko‘rish

از صبح تا ظهر برف میبارید
این چندتا زمینهای بازی سمت بخش راهنماییه.
مدرسه کلا رو کوه و تپه هاست
طفلک بچه ها کلا درحال کوهپیمایی ان😅

1.6k 0 2 32 61

این مدرسه از همونهاست که با فرمان امپراطور میجی ساخته شدن، دقیقا صدوچهل و پنج سال قدمت داره
تقریباً خودش اندازه یک شهره
پونزده تا اینا ساختمان مجزا داره
جالب اینه بافت اصلیشو دست نزدن و بازسازی نکردن
ولی امکانات بهش اضافه کردن
مثل سیستم گرمایشی و پروژکتور و اینا

رنگ دیوارهاش منو یاد خونه های دهه شصت انداخت که دیوارها رو دورنگ میکردن سبز تیره و روشن قهوه ای و کرم سورمه ای و آبی😅
سطل آشغالها هم فک کنم از همون موقع موندن😅

یکی از همکارا گفت یه شهری رفته دبیرستان، دیوارها هنوز آثار بمباران جنگ جهانی دوم رو دارن😅

1.6k 0 9 3 89

زینب بهرامی در ژاپن

12 Feb, 15:36

اونایی که گفتگوی یوتیوبو دیدین، یادتونه درمورد دورگه ها چی گفتم؟!

اینجا یه دورگه داریم.
یه جفت چشم اروپایی بسیار زیبا، در یه قالب و ظاهر صددرصد ژاپنی!
انقدر ژن ژاپنیا قویه که محاله چیزی از ژن خارجی تو بچه ها دیده بشه، ولی این دختر قشنگ گلچین کرده😅

مادرش ژاپنیه پدرش فرانسوی.
گفتم فرانسوی بلدی؟!
خندید گفت قصه ش مفصله!
مادر منکه ژاپنیه، خودش فرانسه بدنیا اومده و بزرگ شده، پدرم که فرانسه بدنیا اومده، مادرش آلمانیه پدرش سوئیسی🤦🏻‍♀️
بعد توی آلمان تو دانشگاه با مادر من آشنا شده!
حالا خودشون دوتایی آلمانی حرف میزنن
با من ژاپنی،
با خانواده هاشون یه زبان دیگه😂

حالا اسم این دختر چیه؟!
لیلا!
لی لی، و لی لا، و لَیلا نههه!
لیلا با تلفظ فارسی!
گفت پدرومادرم اسممو از یه آهنگ معروف گذاشتن، قشنگه نه؟❤️
گفتم آهنگ لیلا در واکن مویوم؟😂

والا من یه عمه لیلای خدابیامرز داشتم مظهر خوش اخلاقی🤭 کلا هرکی اسمش لیلاست یاد اون عمه‌م میفتم، حتی اگر انقدر خوشگل و خوش اخلاق باشه:)

1.7k 0 16 31 158

زینب بهرامی در ژاپن

12 Feb, 15:18

00:14

Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas

Telegram'da ko‘rish

اینجایی که هستیم خیلی جالبه، عییین مازندرانه! از چی چی کُلا میریم تو چی چی کُلای بعدی😂
فاصله هتلی که هستیم(چی چی کلای اول:) تا مدرسه (چی چی کلای دوم)، یک ایستگاه قطاره به مدت هفت دقیقه.
توی این هفت دقیقه سه بار از تونل رد شدیم! دوتا دریاچه و سه تا رودخونه و کلی دره و جنگل دیدیم😅
کلا همه شهرهای اطراف پر از برکه و دریاچه های کوچیکه، که همه‌شونم یخ زدن!
سرمای اینجا از کیوتو بیشتره

1.7k 0 6 40 108

زینب بهرامی در ژاپن

12 Feb, 15:11

برای برنامه دبیرستانی ایندفعه از اول خیلی هیجان داشتم
هم مدرسه جدیده، هم ما هیچوقت این شهر و استان نبودیم
بعد فهمیدم ترددش هم خاصه.
من همه شهرها رو یا با شینکانسن رفتم یا قطارهای معمولی، اما اینیکی اتوبوس داشت!
از در خونه‌مون تا ایستگاه مرکزی اوساکا با قطار رفتم، اونجا سوار اتوبوس لیموزین شدم (به اتوبوسهای خیلی راحت و باکیفیت که فقط تو اتوبونهای بین شهرها تردد میکنن میگن لیموزین)

سریع نشستم صندلی اول:)
فک کنم برای اتوبوس سواری زیادی ذوق زده بودم😅

توی راه واقعاً دلم خواست میشد تو ایران بین همه شهرها با این اتوبوسهای درجه یک و اتوبانهای ایمن و البته فرهنگ رانندگی بالا گردش کنم!
دلم یهو خواست برم شیراز
یا شهرهای جنوب و بندرعباس که همیشه دلم میخواد ببینم
نه باماشین شخصی، با قطار یا این اتوبوسها

1.9k 0 3 48 134

زینب بهرامی در ژاپن

10 Feb, 15:43

دانا تقریبا ده پونزده روز پیش اینو یک کتاب دیگه رو بهم داد
باخودم قرار گذاشتم توی مسیر رفت و آمد کار و دانشگاه، کلا بجای گوشی کتاب بخونم
خیلی کند پیش رفتم میدونم
قدیما چهارصد و پنجاه صفحه برام کار یه شبانه روز بود
ولی مغزم میگه این کتابها فقط مال توی مسیره و نمیذاره تو خونه بخونم:)

پنجاه شصت صفحه اول رو که خوندم، واقعیتش گفتم چقدر بیخوده! دعوای چندتا مادر سر چندتا ریزه بچه توی پیش دبستانی!!
ولی چون دانا گفته بود خیلی جالبه، ادامه دادم.

الان صدوسی صفحه به پایان کتاب مونده
با بدبختی جلوی خودمو گرفتم که امشب تمومش نکنم! چقدر جذابه!
من همیشه بیشتر از داستان، غرق نوع تفکر نویسنده ها میشم! عاشق اینم بفهمم چی تو سر نویسنده میگذشته!
چرا و چطور بعضیا میتونن خالق یه جهان و موضوعاتی باشن که اصلا وجود خارجی ندارن! خدایا بعضیا خیلی خلاقن!!

(میدونم سریال داره، همیشه برای من کتاب هزاربار ارجحه به فیلم و سریال. من عاشق اینم از چشم نویسنده ببینم نه از چشم کارگردان)

3k 0 36 40 171

زینب بهرامی در ژاپن

10 Feb, 15:25

انقلابی های دانشگاه ما به صلح پلح رضایت نمیدن!! تا کل فلسطین آزاد نشه این پلاکاردا جمع نخواهند شد👊

2.9k 0 8 122 317

زینب بهرامی در ژاپن

10 Feb, 15:19

اینور اونور دانشگاه کلی آدم برفی غمگین و تنها افتاده بود🥲

2.8k 0 4 3 122

زینب بهرامی در ژاپن

10 Feb, 15:14

وای دیروز شاگردای مدرسه زبان با ذوق بهم گفتن رفتن اون رستورانی که عکس من روشه!!
گفتم وا! عکس من کجاست؟؟؟
سرچ کردن نشونم دادن!

یه رستوران حلال خیلی ترتمیز پاکستانی خیلی محترم و باشخصیت به نام سلمان و سهیل بغل دانشگاهمونه
پارسال که مرتب کلاس داشتیم و بابچه ها جمعمون جمع بود، اونجا پاتوقمون شده بود!
دیدم عکس روزی که برای آریانا تولد گرفته بودیم اونجاست! اونم عکس اول وبسایت!

ژاپنیها خیلی به بازدید سایت رستوران‌ها قبل از رفتن اهمیت میدن و همه چیزو چک میکنن ببین بقبه مردم اونجا رو دوست دارن یا نه!

و تودلم حسرت خوردم چرا یه رستوران ایرانی آدمیزادی اینجا نداریم! بخدا حاضر بودم اجازه بدم هزارتا عکس واسه تبلیغشون ازم بگیرن، و اونوقت بدون شک تمااام شاگردای مدرسه زبان میشدن مشتریاش! انقدر که هرروز این ژاپنیا از من و همسرم میپرسن یه رستوران ایرانی بهمون معرفی کنید!

2.9k 0 13 77 211

زینب بهرامی در ژاپن

10 Feb, 15:02

00:09

Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas

Telegram'da ko‘rish

چهارتا طراح و دزاینر ساعتها مشغول ترمیم و پیرایش یکی از درختهای دانشگاهن! این درختها کاج معمولی ان، نوع رسیدگی بهشون باعث میشه انقدر زیبا و خاص و «ژاپنی» میشن!

2.7k 0 13 20 102

زینب بهرامی در ژاپن

9 Feb, 16:49

اون یه جفت صندل سبز که روی میز ورودی جامونده و نرفته سر جاش، کار کیه؟!
آفرین! همسر من!🤦🏻‍♀️😅
سریع عکس گرفتم اومدیم خونه، عکسو دیدم گفتم عه چرا صندلها رو نذاشتی سر جاش؟!
فرمودن عه؟! باید جفت میکردم؟!🤦🏻‍♀️
مرد ایرانی
برای تمام فصول:)

3.2k 0 11 71 204

زینب بهرامی در ژاپن

9 Feb, 16:38

کلا تو ژاپن هرجایی که «داخل» حساب میشه، نباید با کفش بیرونی وارد شد
تمام کتابخانه ها کلینیک ها دفاتر اساتید اکثر مدارس و ..
ولی بیمارستانهای بزرگ و فضای عمومی دانشگاه و .. دیگه کفش بیروتی اشکالی نداره.
اینجا فضای دوست داشتنی کلینیک ارتوپدی در همسایگی ماست

3.2k 0 29 23 162

زینب بهرامی در ژاپن

9 Feb, 16:31

کفش یونیفرم راهنماییها تو این مدرسه قهوه ایه، دبیرستانیها سیاه
موقع ورود همه کفشاشونو میذارن تو قفسه و کفش مخصوص داخل مدرسه میپوشن
برای مهمانها هم نعلین
دارن:)
کتانی ورزشی هم روی یونیفرمه.
جالبه که نوع گذاشتن کفش تو قفسه قانون داره
روز اول همکارای ما کفشاشونو هرجور میخواستن میذاشتن تو قفسه، روز دوم دیدیم کاغذ دستورالعمل چسلوندن که پشت کفشهاتون به بیرون باشه، وقتی هم صندلهای رو دراوردین، بهمین ترتیب ولی بخش بالایی قفسه بگذارید!!

3k 0 22 21 129

زینب بهرامی در ژاپن

9 Feb, 16:18

این دختره همیشه میاد چیرای خیلی جالبی از برنامه های مدرسه شون تعریف میکنه برای من خیلی جالبن
امروز پرسیدم مدرسه‌ت دولتیه یا خصوصی و چندتا شاگرد داره؟!
گفت مدرسه ما دولتیه ولی خیلی کوچیکه، فقط ۶٠٠ تا دانش آموز داره!!:))
گفتم ما تو ایران به مدرسه ۶٠٠ نفره نمیگیم کوچیک!!
گفت اخه همه مدارس بالای هزارنفرن!
گفتم فک نکنم دیگه ما تو ایران مدرسه هزارنفری داشته باشیم!!

3.1k 0 12 26 129

زینب بهرامی در ژاپن

9 Feb, 16:10

امروز یه دختره، دوم دبیرستانی، گفت هفته قبل آزمون ملی زبان داده، بخش صحبت و شنیداری و خواندن رو عالی زده، منتها بخش نوشتن، موضوعش این بوده که در شهرهای مدرن، حریم خصوصی افراد در معرض تهدیده، نظر شما چیه.

گفت من نتونستم چیزی بنویسم چون نمیدونم شهر مدرن یعنی چی!

اولش به خودم گفتم وااا! اینکه کاری نداره! یکمی براش توضیح دادم
بعد دیدم راست میگه خیلی هم فهمش ساده نیست، نظر شما چیه؟

3.1k 0 6 49 107

زینب بهرامی در ژاپن

9 Feb, 15:06

00:19

Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas

Telegram'da ko‘rish

دیروز صبح خیلی زود چیاکی کلی فیلم و عکس برام فرستاد که بابچه هاش رفتن برف بازی
بعد گفت تو عکس هاتو بفرست
گفتم من از سرما خوشم نمیاد نمیرم بیرون😅
گفت بابا کیوتو کلا یبار برف میاد از دست نده:)
موقع ظهر که بیشتر برفا آب شده بودن (البته بعدازظهر دوباره بارید) پاشدم با همسر رفتیم که بتونم مدرک مستند برای چیاکی جور کنم که رفتیم بیرون تازه کلللللی هم برفبازی کردم😂