خیره شدم تو چشای تار خودم که زل زده به شیشه و یهو دلم خواست بگم سلام!
دلت برام تنگ شده بود؟!
عحیبه،عجیب خواستم بگم اره دلم واسه خندیدنت،حرف زدنات تنگ شده...
چیه؟! چرا کم حرف شدی؟!
چرا دمقی؟! چرا نیستی؟! کجایی؟! وقتی نیستی کجایی؟!
وقتی خودت هستی ولی حواست جای دیگس میشه بگی کجاست؟!
وقتی خیره میشی ساعتها به دیوار به سقف دقیقا به چی فک میکنی لوتوس؟!
دلت برام تنگ شده بود؟!
عحیبه،عجیب خواستم بگم اره دلم واسه خندیدنت،حرف زدنات تنگ شده...
چیه؟! چرا کم حرف شدی؟!
چرا دمقی؟! چرا نیستی؟! کجایی؟! وقتی نیستی کجایی؟!
وقتی خودت هستی ولی حواست جای دیگس میشه بگی کجاست؟!
وقتی خیره میشی ساعتها به دیوار به سقف دقیقا به چی فک میکنی لوتوس؟!