#پیام_ناشناس
سلام وقت همگی بخیر، یه مشکلی برام چند ماهیه پیش اومده که نه تونستم هضم کنم نه فراموش ونه ببخشم، میخوام شما خودتون رو بذارید جای من اگر در این شرایط بودید چه تصمیمی میگرفتین میموندین تو رابطه یا تموم میکردین؟؟ خانوم هستم، حدود 9 ساله ازدواج کردیم و دو فرزند داریم، طی سه سال اول زندگی رابطه عالی داشتیم همچی خوب بود زندگیمون همچیش به کام بود، بعد از دنیا اومدن بچه اول یذره درگیری هامون بیشتر شد وقت کمتری برا هم داشتیم اما بازم اوکی بود تا زمانی که متوجه خیانت همسرم شدم درحد چت بود و میگفت درد و دل میکردم، یه هفته قهر بودیم تا با عذر خواهی تموم شد، بعد از سه سال بچه دوم دنیا اومد، متوجه خیانت بعدیش شدم و بازم با حرف های مسخره توجیه کرد کارش رو حالا بعد از یه سال از اون کارش متوجه شدم یه جای زندگیم مشکل داره و مخفی کاری میکنه به بهونه های مختلف و ساعت های مختلف ما رو میپیچوند و میرفت بیرون ایراد گیر شده بود،دوبار هم ازش اتو گرفتم و فهمید بهش شک کردم و هردفعه بخشیدم گفتم دفعه اخرشه اما بازم تکرار شد، بعد یمدت فهمیدم چت میکنه اما نمیدونستم با کیه چون تو این چند سال گوشی همدیگه رو چک نمیکردیم، دیگه دل و یه دل کردم نصفه شب رفتم سر گوشیش فهمیدم با کسی بمدت حداقل یه ساله که رابطه داره باهاش همه اشتباهاتش قبول کرده اما هیچ تضمینی به من نمیده که دیگه سمت خیانت نره، هرلحظه منتظرم یه اتفاق جدید بیوفته، دیگه هیچ اعتمادی بهش ندارم شدم یه ادم شکاک و بد دل و عصبی به کوچیکترین حرف یا کارش واکنش نشون میدم، بینمون و فقط این دوتا بچه طفل معصوم بهم وصل کرده، نمیدونم آینده بچه هام چی میشه، دوست ندارم طلاق بگیرم اما از این بیشتر متنفرم که ده سال دیگه بچم بیاد بهم بگه بابا با کسی رابطه داره و تو یه ادم ترسویی که تا حالا پاش موندی، حالا میخوام بدونم شمای خانوم میتونستی این رابطه رو تحمل کنی و آیا شمای آقا وقتی به کسی تعهد دادی چرا هم خیانت میکنی و هم میگی دوست دارم و نمیخوام زندگیم رو تموم کنم دقیقا فازتون چیه ؟؟؟؟
@ArHamsaraane
سلام وقت همگی بخیر، یه مشکلی برام چند ماهیه پیش اومده که نه تونستم هضم کنم نه فراموش ونه ببخشم، میخوام شما خودتون رو بذارید جای من اگر در این شرایط بودید چه تصمیمی میگرفتین میموندین تو رابطه یا تموم میکردین؟؟ خانوم هستم، حدود 9 ساله ازدواج کردیم و دو فرزند داریم، طی سه سال اول زندگی رابطه عالی داشتیم همچی خوب بود زندگیمون همچیش به کام بود، بعد از دنیا اومدن بچه اول یذره درگیری هامون بیشتر شد وقت کمتری برا هم داشتیم اما بازم اوکی بود تا زمانی که متوجه خیانت همسرم شدم درحد چت بود و میگفت درد و دل میکردم، یه هفته قهر بودیم تا با عذر خواهی تموم شد، بعد از سه سال بچه دوم دنیا اومد، متوجه خیانت بعدیش شدم و بازم با حرف های مسخره توجیه کرد کارش رو حالا بعد از یه سال از اون کارش متوجه شدم یه جای زندگیم مشکل داره و مخفی کاری میکنه به بهونه های مختلف و ساعت های مختلف ما رو میپیچوند و میرفت بیرون ایراد گیر شده بود،دوبار هم ازش اتو گرفتم و فهمید بهش شک کردم و هردفعه بخشیدم گفتم دفعه اخرشه اما بازم تکرار شد، بعد یمدت فهمیدم چت میکنه اما نمیدونستم با کیه چون تو این چند سال گوشی همدیگه رو چک نمیکردیم، دیگه دل و یه دل کردم نصفه شب رفتم سر گوشیش فهمیدم با کسی بمدت حداقل یه ساله که رابطه داره باهاش همه اشتباهاتش قبول کرده اما هیچ تضمینی به من نمیده که دیگه سمت خیانت نره، هرلحظه منتظرم یه اتفاق جدید بیوفته، دیگه هیچ اعتمادی بهش ندارم شدم یه ادم شکاک و بد دل و عصبی به کوچیکترین حرف یا کارش واکنش نشون میدم، بینمون و فقط این دوتا بچه طفل معصوم بهم وصل کرده، نمیدونم آینده بچه هام چی میشه، دوست ندارم طلاق بگیرم اما از این بیشتر متنفرم که ده سال دیگه بچم بیاد بهم بگه بابا با کسی رابطه داره و تو یه ادم ترسویی که تا حالا پاش موندی، حالا میخوام بدونم شمای خانوم میتونستی این رابطه رو تحمل کنی و آیا شمای آقا وقتی به کسی تعهد دادی چرا هم خیانت میکنی و هم میگی دوست دارم و نمیخوام زندگیم رو تموم کنم دقیقا فازتون چیه ؟؟؟؟
@ArHamsaraane