پس از کوشش برای یافتن منابع، ساخت درونی و برخی از ویژگیهای موضع «ناراضی»، اکنون وقت آن است که این پدیده را به نوعی، از «بیرون» بنگریم و ببینیم این «ناراضیان» در واقع چه میکنند و به طور عینی فعالیت آنان چگونه است و مشخصاً چه نتیجهای دارد.
نخستین چیزی که در این باره میتوان گفت، این است که هستۀ اصلی، مهم و تعیینکنندۀ همۀ اقدامهای آنان، در تلاش برای آفرینش و پشتیبانی از «زندگی مستقل جامعه» به مثابه بیان آشکار «زندگی در راستی» نهفته است؛ در اینکه کوشش دارند به طور هماهنگ، جهتدار و علنی در خدمت حقیقت و راستی باشند و خود را در این جهت سازمان دهند. و این بسیار طبیعی است، چرا که «زندگی در راستی» نخستین گام برای مقاومت فرد در برابر فشار بیگانهکنندۀ نظام و یگانه مبنای هر نوع فعالیت سیاسی مستقل است، و بالاخره اینکه، درونی ترین منشاء وجودی موضع «ناراضی» به شمار میرود. بنابراین، مشکل بتوان تصور کرد که فعالیت مشخص «ناراضی» بتواند به جز بر اساس خدمت به حقیقت و زندگی واقعی و کوشش برای فراهم کردن زمینۀ خواستهای واقعی زندگی، به برنامۀ دیگری متکی باشد.
نظام پساتوتالیتر فرد را که تنها و منزوی در مقابل اوست، از همهسو مورد حمله قرار میدهد. به همین دلیل است که کلیۀ جنبشهای «ناراضیان» خصلت آشکارا دفاعی دارند و از فرد و خواستهای واقعی زندگی در مقابل مقاصد نظام دفاع میکنند.
نظام پساتوتالیتر تبلور خط سیاسی مشخص از جانب یک دولت مشخص نیست، بلکه معنای اساساً متفاوتی دارد که عبارت است از اِعمال خشونت پیچیده، عمیق و درازمدت بر کل جامعه که به دست خودِ جامعه به اجرا گذاشته میشود. و مبارزه با آن، با اتکا به خط مشی مبتنی بر ایجاد تغییراتی در رأس قدرت، نه تنها غیرواقعبینانه، بلکه ناکافی است. این نوع راهحل، از رسیدن به ریشههای مسئله بازمیماند؛ در واقع، مشکل نه در خط مشی یا برنامۀ سیاسی، بلکه در خود زندگی است. دفاع از فرد، دفاع از منافع زندگی، فقط این نیست که این راه واقعبینانهتر است- این نوع دفاع را میتوان در هرجا و هر زمان آغاز کرد و چون به زندگی روزمرۀ انسان مربوط میشود، امکان اینکه پشتیبانی مردم را به دست آورد بیشتر است؛ این نوع اقدام، شاید به همین دلیل، یگانه راه نتیجهبخش نیز هست، چرا که به ریشههای درونیترین مسائل انسانی میپردازد. گاهی باید به حضیض ذلت فروافتاد تا حقیقت را بازشناخت، همچنان که باید تا قعر چاه پایین رفت تا ستارگان را مشاهده کرد.
نخستین چیزی که در این باره میتوان گفت، این است که هستۀ اصلی، مهم و تعیینکنندۀ همۀ اقدامهای آنان، در تلاش برای آفرینش و پشتیبانی از «زندگی مستقل جامعه» به مثابه بیان آشکار «زندگی در راستی» نهفته است؛ در اینکه کوشش دارند به طور هماهنگ، جهتدار و علنی در خدمت حقیقت و راستی باشند و خود را در این جهت سازمان دهند. و این بسیار طبیعی است، چرا که «زندگی در راستی» نخستین گام برای مقاومت فرد در برابر فشار بیگانهکنندۀ نظام و یگانه مبنای هر نوع فعالیت سیاسی مستقل است، و بالاخره اینکه، درونی ترین منشاء وجودی موضع «ناراضی» به شمار میرود. بنابراین، مشکل بتوان تصور کرد که فعالیت مشخص «ناراضی» بتواند به جز بر اساس خدمت به حقیقت و زندگی واقعی و کوشش برای فراهم کردن زمینۀ خواستهای واقعی زندگی، به برنامۀ دیگری متکی باشد.
نظام پساتوتالیتر فرد را که تنها و منزوی در مقابل اوست، از همهسو مورد حمله قرار میدهد. به همین دلیل است که کلیۀ جنبشهای «ناراضیان» خصلت آشکارا دفاعی دارند و از فرد و خواستهای واقعی زندگی در مقابل مقاصد نظام دفاع میکنند.
نظام پساتوتالیتر تبلور خط سیاسی مشخص از جانب یک دولت مشخص نیست، بلکه معنای اساساً متفاوتی دارد که عبارت است از اِعمال خشونت پیچیده، عمیق و درازمدت بر کل جامعه که به دست خودِ جامعه به اجرا گذاشته میشود. و مبارزه با آن، با اتکا به خط مشی مبتنی بر ایجاد تغییراتی در رأس قدرت، نه تنها غیرواقعبینانه، بلکه ناکافی است. این نوع راهحل، از رسیدن به ریشههای مسئله بازمیماند؛ در واقع، مشکل نه در خط مشی یا برنامۀ سیاسی، بلکه در خود زندگی است. دفاع از فرد، دفاع از منافع زندگی، فقط این نیست که این راه واقعبینانهتر است- این نوع دفاع را میتوان در هرجا و هر زمان آغاز کرد و چون به زندگی روزمرۀ انسان مربوط میشود، امکان اینکه پشتیبانی مردم را به دست آورد بیشتر است؛ این نوع اقدام، شاید به همین دلیل، یگانه راه نتیجهبخش نیز هست، چرا که به ریشههای درونیترین مسائل انسانی میپردازد. گاهی باید به حضیض ذلت فروافتاد تا حقیقت را بازشناخت، همچنان که باید تا قعر چاه پایین رفت تا ستارگان را مشاهده کرد.