GAVAZN dan repost
حس خفگی با بوی آلومینیوم تو یه قفس سربی پر گاز لیتیوم فرار می کنم و پشت سرم توی صحنه یه هیولاست پی کشتنم تو این جعبه در رفتم با تن یخ زده ام بی جون اما تصمیم گرفتم که از این در نرم بیرون با اره بریدم اجزات رو از تو من تو رو از وسط پوچی خلق کرده بودم وقتی ساخته شدی همون زد ازت بیرون پتکم رو برداشتم و زدم توی سینه ات به تاریخ از استبداد باشید رو پیرهنت من دستهام آلوده است به خون تخیل اما نه مسیر و آغاز و پایان من غلط بود نه اکتشاف و اختراع من غلط بود من انقلاب رو دیدم با روح و جونم دیدم که ماده خام غلط بود هر انقلاب نتیجه گناه جسور هاست من آتیش گداخته و مذاب تنور هام خبر رقص با خدای شرورا است. من خدام خدای خدا و هیولام