منصورزاده
Репост из: ﻣﺎﻧﺎ ﻧﻴﺴﺘﺎﻧﻲ Mana Neyestani
تمام سعی من وارد نشدن در بحث های بی نتیجه، مجادلهبرانگیز و حواسپرتکن بوده، اما گاهی توضیح برای جلوگیری از مغلطههایی که جای منطق و استدلال را میگیرند لازم است، از جمله عده ای که رهبر برای انقلاب ایران معرفی می کنند و در برابرش می گویند اگر کس موجه تری هست معرفی شود:
رهبر را معرفی نمیکنند، رهبر یا از دل تشکیلات منسجم و با برنامه در می آید یا خودش جلوی صف مبارزه قرار میگیرد، عمل می کند، برنامه میدهد، به برنامه هایش عمل میکند و مورد توجه ملت قرار میگیرد و جامعه از او تبعیت و برنامه هایش را اجرا می کنند. این که بگوییم نرگس محمدی، حسین رونقی، فاطمه سپهری یا … رهبر ماست از ایشان رهبر نمی سازد. ایضا گفتن این که آقای رضا پهلوی رهبر ماست از ایشان رهبر نمی سازد ایشان می تواند شاه مشروطه خواهان ایرانی و در صورت رأی آوردن نظام پادشاهی مشروطه، پادشاه مملکت باشد (بسیار هم محترم و عالی) اما برای رهبری یک ملت در دوران براندازی و گذار از جمهوری اسلامی، چیزی بیش از بیانیه های امیدبخش و مشفقانه نیاز است، تشکیلات منسجم و با برنامه (علیه حکومت و نه سایر بخش های اپوزیسیون) که بتواند عملا راهبری مردم مبارز را انجام دهد و وقتی چنین شد، ایشان خودبخود راهبر این دوران خواهد بود و نیاز به معرفی و تاکید و وکالت نخواهد داشت چون ملت تشنه چنین برنامه ریزی های عملی و قابل اجرا برای گذار هستند. در حال حاضر هیچ یک از چهره های سیاسی ما خود را در چنین قامت معرفی نکرده اند نهایتا ما یکسری فعال داخل کشور داریم که با مقاومت و اصرار بر مطالبه گری زندان رفته هزینه داده اند و بعضا الهام بخش شده اند (زیرآب همانها را هم بسلامتی می زنیم که یک وقت شاخ و پررو و الترناتیو قدرت نشوند) اما رهبر گذار، خیر. یا حکومت نگذاشته چنین جایگاهی پیدا کنند یا خود گروههای اپوزیسیون زحمت زیراب زنی را کشیده اند. در ضمن فراموش نکنیم جامعه ایرانی با ۵۷ تفاوت بسیار کرده و رهبری کاریزماتیک از راه دور مثل خمینی شاید دیگر امکانپذیر نباشد بگذریم که خمینی رهبر مذهبی بود و مذهب تشکیلات ریشه دار خودش را داخل ایران برای انقلاب داشت که تماما تبدیل به بازوهای اجرایی و سیاسی انقلاب پنجاه و هفت شدند : مساجد، تکیه ها، هیات ها، بازار و …
خلاصه الان یا باید آستین بالا زد آمد جلوی صف حرکت کرد و دید آیا ملت دنبال می آیند، یا تشکیلات منسجم و مسوول و الهامبخش ساخت و مقبولیت و عملی بودن برنامه ها را در واکنش مردم خسته از ظلم و فشار حکومت ارزیابی کرد. اگر همراهی شکل گرفت، شخص برنامه دهنده بخواهیم و نخواهیم رهبر است. در این شرایط، هر فرد سیاسی با هر اقدام کوچک یا بزرگ بتواند با فعالیتهایش کمکی به تحول شرایط و برداشتن زجر و ظلم از پیکر وطن بردارد، عزیز و محترم است لقب نمیخواهد. خلاصه کلام رهبری یک انقلاب یا گذار امری انتصابی یا اعطایی و وکالتی نیست. از متکثربودن جامعه و به یک رنگ ثابت در نیامدنشان عصبانی نشویم و دیگران را مقصر ندانیم، توقع یکپارچه سازی و تابعیت مطلق خواستن از مردم خودش تفکری پنجاه و هفتی است، قابل توجه دوستانی که پنجاه و هفتی بودن را فحش می دانند.
رهبر را معرفی نمیکنند، رهبر یا از دل تشکیلات منسجم و با برنامه در می آید یا خودش جلوی صف مبارزه قرار میگیرد، عمل می کند، برنامه میدهد، به برنامه هایش عمل میکند و مورد توجه ملت قرار میگیرد و جامعه از او تبعیت و برنامه هایش را اجرا می کنند. این که بگوییم نرگس محمدی، حسین رونقی، فاطمه سپهری یا … رهبر ماست از ایشان رهبر نمی سازد. ایضا گفتن این که آقای رضا پهلوی رهبر ماست از ایشان رهبر نمی سازد ایشان می تواند شاه مشروطه خواهان ایرانی و در صورت رأی آوردن نظام پادشاهی مشروطه، پادشاه مملکت باشد (بسیار هم محترم و عالی) اما برای رهبری یک ملت در دوران براندازی و گذار از جمهوری اسلامی، چیزی بیش از بیانیه های امیدبخش و مشفقانه نیاز است، تشکیلات منسجم و با برنامه (علیه حکومت و نه سایر بخش های اپوزیسیون) که بتواند عملا راهبری مردم مبارز را انجام دهد و وقتی چنین شد، ایشان خودبخود راهبر این دوران خواهد بود و نیاز به معرفی و تاکید و وکالت نخواهد داشت چون ملت تشنه چنین برنامه ریزی های عملی و قابل اجرا برای گذار هستند. در حال حاضر هیچ یک از چهره های سیاسی ما خود را در چنین قامت معرفی نکرده اند نهایتا ما یکسری فعال داخل کشور داریم که با مقاومت و اصرار بر مطالبه گری زندان رفته هزینه داده اند و بعضا الهام بخش شده اند (زیرآب همانها را هم بسلامتی می زنیم که یک وقت شاخ و پررو و الترناتیو قدرت نشوند) اما رهبر گذار، خیر. یا حکومت نگذاشته چنین جایگاهی پیدا کنند یا خود گروههای اپوزیسیون زحمت زیراب زنی را کشیده اند. در ضمن فراموش نکنیم جامعه ایرانی با ۵۷ تفاوت بسیار کرده و رهبری کاریزماتیک از راه دور مثل خمینی شاید دیگر امکانپذیر نباشد بگذریم که خمینی رهبر مذهبی بود و مذهب تشکیلات ریشه دار خودش را داخل ایران برای انقلاب داشت که تماما تبدیل به بازوهای اجرایی و سیاسی انقلاب پنجاه و هفت شدند : مساجد، تکیه ها، هیات ها، بازار و …
خلاصه الان یا باید آستین بالا زد آمد جلوی صف حرکت کرد و دید آیا ملت دنبال می آیند، یا تشکیلات منسجم و مسوول و الهامبخش ساخت و مقبولیت و عملی بودن برنامه ها را در واکنش مردم خسته از ظلم و فشار حکومت ارزیابی کرد. اگر همراهی شکل گرفت، شخص برنامه دهنده بخواهیم و نخواهیم رهبر است. در این شرایط، هر فرد سیاسی با هر اقدام کوچک یا بزرگ بتواند با فعالیتهایش کمکی به تحول شرایط و برداشتن زجر و ظلم از پیکر وطن بردارد، عزیز و محترم است لقب نمیخواهد. خلاصه کلام رهبری یک انقلاب یا گذار امری انتصابی یا اعطایی و وکالتی نیست. از متکثربودن جامعه و به یک رنگ ثابت در نیامدنشان عصبانی نشویم و دیگران را مقصر ندانیم، توقع یکپارچه سازی و تابعیت مطلق خواستن از مردم خودش تفکری پنجاه و هفتی است، قابل توجه دوستانی که پنجاه و هفتی بودن را فحش می دانند.