- هنوز قهری عزیز دلم؟
تهیونگ درحالیکه از پشت کمر باریک جونگکوک رو بغل میگرفت پرسید.
- چیکار میکنی تهیونگ؟ ما جلوی دوربین هستیم!
تهیونگ لبهاش رو که با ماسک مزاحم سفید پوشیده شده بود، روی گردن پسرش کشید و بوسید.
جونگکوک شبیه برقگرفتهها از جاش پرید و سعی کرد از بغل تهیونگ دور بشه.
- نکن تهیونگ؛ میخوای دوباره استفها بهمون گیر بدن؟
- من ماسک زدم دلبرم. تازه اونا خودشون گفتن بیام باهات آشتی کنم چون همش غر میزدی.
- فقط چون اونا گفتن اومدی تهیونگی؟
تهیونگ بیشتر خودش رو به پسر نزدیک کرد و موهای طلایی پسر رو بوسید.
- نه دلبرم؛ دلم برای خرگوشم تنگ شده بود. ببخشید که سرت داد زدم! خیلی عصبی بودم اما کارم اشتباه بود.
ـ قول بده دیگه تکرارش نکنی و کلی هم باید ببوسیم.
تهیونگ دستش رو زیر پیرهن پشمی پسر برد و شکم سفتش رو که گرم بود آروم نوازش کرد.
- چشم قول میدم. لبهات رو ببوسم؟ اینجا؟ جلوی هیونگهامون؟
ـ یاااا خیلی پرویی کیم تهیونگ؛ ازم دور شو.
صدای خندهی هیونگهاشون شنیده شد و تهیونگ، جونگکوک رو محکمتر به خودش فشرد و اجازه نداد ازش دور بشه.
❘ #Vkook ❘ #Imagine ❘ #Eli ❘
⊹𖡡
@TK_land 𓂃⊹₊•˖