#part25
بالش کوچیکی زیر شکمم گذاشت و گفت:
_ باسنتو بده بالا بهار، شل کن و آه بکش، میخوام خوب بشنوم که چطور جرمیخوری زیرم!
از تحقیریکه بین جمله های نشسته بود، کاسه چشمم پر از آب شد و آه خفه ای کشیدم! از گریه هام خوشش میومد، داغ شدن بدنشو بیشتر میکرد و حرارتش پوست بدنم رو میسوزند! چند تا سیلی به باسنم زد و از درد به خودم پیچیدم!
_ یکم روان کننده میریزم ولی اگر دختر خوبی نبودی، خشک جرت میدم! آدم باش و بذار کارمو کنم!
چی میتونستم بگم؟! سرمو به بالش فشار دادم و از سردی مایع لزجی که به پشتم میمالید لرزیدم!
کمی انگولکم کرد و آروم آروم روم خیمه زد...
کلاهک سفتشو حس میکردم؛ با اینکه بهم اخطار داده بود ولی تا کوچک ترین فشاری حس کردم؛ از زیر هیکلش تکون خوردم و سعی کردم فرارکنم...!
سریع دست هاشو از زیر تنم رد کرد و محکم منو توی بغلش فشار داد!حجم هیکلم در برابر بدن استاد، تقریبا یک به چهار بود! فشاری که بهم وارد میکرد؛ اوج گرفت و با صدایی مرتعش نالیدم:
_ استاد تورخدا؛ بذارین تو دهنم؛ بخدا دیگه
دندون نمیزنم!
آه غلیظی توی گوشم کشید و دوباره عضوشو فشار داد! درد بدی توی پشتم پیچید و از ته دل جیغ کشیدم...! بی رحمانه کارشو ادامه داد و بالاخره کمی از کلاهک کلفتش پشتم جا گرفت!
کارم از گریه گذاشته بود، رسما زار میزدم....
بالش زیر سرم خیس خیس بود و هر چقدر التماس میکردم، فایده ای نداشت!
_ چقدر تنگی دختر؛ هنوز سرشم فرو نکردم!
چند ثانیه ای مکث کرد و دوباره عضوشو فشار داد.... جیغ هام تبدیل به ناله های کم جونی شده بود که به سختی از لبم بیرون میومد... هر لحظه درد وحشت ناک تر میشد و من کم طاقت تر...
مطمئن بودم هنوز یک سومشم فرو نکرده، از روم بلند شد و دست هاشو ستون بدنش گرفت و شروع کرد به زدن تلمبه های آروم!
زمین رو گاز میگرفتم از درد! کم کم ضربه هاش محکم تر شد و با یه آه غلیظ مایع گرمی توی پشتم نشست....
جون نداشتم حتی اعتراض کنم، آخ ضعیفی از گلوم خارج شد و استاد بدن عرق کرده ام رو بالا کشید:
_ تموم شد بهار، بیا اینجا، تموم شد دختر گلم!
صورتمو بوسید و لبشو روی لبم گذاشت...
#بهار دانشجویی که برای رهایی از نامزدش از استادش کمک میخاد اما استادش در ازای کمک ازش مخاد تا باهاش سکس کنه‼️‼️‼️
بالش کوچیکی زیر شکمم گذاشت و گفت:
_ باسنتو بده بالا بهار، شل کن و آه بکش، میخوام خوب بشنوم که چطور جرمیخوری زیرم!
از تحقیریکه بین جمله های نشسته بود، کاسه چشمم پر از آب شد و آه خفه ای کشیدم! از گریه هام خوشش میومد، داغ شدن بدنشو بیشتر میکرد و حرارتش پوست بدنم رو میسوزند! چند تا سیلی به باسنم زد و از درد به خودم پیچیدم!
_ یکم روان کننده میریزم ولی اگر دختر خوبی نبودی، خشک جرت میدم! آدم باش و بذار کارمو کنم!
چی میتونستم بگم؟! سرمو به بالش فشار دادم و از سردی مایع لزجی که به پشتم میمالید لرزیدم!
کمی انگولکم کرد و آروم آروم روم خیمه زد...
کلاهک سفتشو حس میکردم؛ با اینکه بهم اخطار داده بود ولی تا کوچک ترین فشاری حس کردم؛ از زیر هیکلش تکون خوردم و سعی کردم فرارکنم...!
سریع دست هاشو از زیر تنم رد کرد و محکم منو توی بغلش فشار داد!حجم هیکلم در برابر بدن استاد، تقریبا یک به چهار بود! فشاری که بهم وارد میکرد؛ اوج گرفت و با صدایی مرتعش نالیدم:
_ استاد تورخدا؛ بذارین تو دهنم؛ بخدا دیگه
دندون نمیزنم!
آه غلیظی توی گوشم کشید و دوباره عضوشو فشار داد! درد بدی توی پشتم پیچید و از ته دل جیغ کشیدم...! بی رحمانه کارشو ادامه داد و بالاخره کمی از کلاهک کلفتش پشتم جا گرفت!
کارم از گریه گذاشته بود، رسما زار میزدم....
بالش زیر سرم خیس خیس بود و هر چقدر التماس میکردم، فایده ای نداشت!
_ چقدر تنگی دختر؛ هنوز سرشم فرو نکردم!
چند ثانیه ای مکث کرد و دوباره عضوشو فشار داد.... جیغ هام تبدیل به ناله های کم جونی شده بود که به سختی از لبم بیرون میومد... هر لحظه درد وحشت ناک تر میشد و من کم طاقت تر...
مطمئن بودم هنوز یک سومشم فرو نکرده، از روم بلند شد و دست هاشو ستون بدنش گرفت و شروع کرد به زدن تلمبه های آروم!
زمین رو گاز میگرفتم از درد! کم کم ضربه هاش محکم تر شد و با یه آه غلیظ مایع گرمی توی پشتم نشست....
جون نداشتم حتی اعتراض کنم، آخ ضعیفی از گلوم خارج شد و استاد بدن عرق کرده ام رو بالا کشید:
_ تموم شد بهار، بیا اینجا، تموم شد دختر گلم!
صورتمو بوسید و لبشو روی لبم گذاشت...
#بهار دانشجویی که برای رهایی از نامزدش از استادش کمک میخاد اما استادش در ازای کمک ازش مخاد تا باهاش سکس کنه‼️‼️‼️