Репост из: گسترده 💎مروارید 💎
.
-یه بسته کاندوم دو ایکس لارژ یه ورق استامینوفن لطفا!
کاندوم دو ایکس لارژ را عمدا اول جمله اش گذاشته بود .
وارد داروخانه که شد چشمش پی این متصدی لوند پشت باجه دویده بود وگرنه که کاندوم نیاز نداشت.
اصلا خوشش نمی آمد.
-ای وای خاک به سرم دو ایکس لارژ؟
حدسش درست بود. دخترک نخ میداد. چرخید و نگاهی به ماشین پارک شده جلوی داروخانه کرد.
زنش داخل ماشین بود. یک به درک نثار وجدانش کرد و دوباره سمت پیشخوان چرخید و چشمکی زد.
-بعضی وقتا همونم پاره میشه. آخه یه رگ عرب دارم من!
دخترک دستش را روی دهانش گذاشت و با ناز خندید.
-من خیلی وقته ندیدم کسی بیاد دنبال کاندوم دو ایکس لارژ. مردای ایرانی همه اسمال پوشن...
گوشه ی لبهایش بالا رفت.
کمی بیشتر زبان میریخت دخترک را همین امشب میبرد خانه مجردی آرمین. کلیدش هم که در جیبش بود.
-مردای ایرانی رو زیاد دوره کردی پدر سوخته؟
دخترک اخم کرد. خوشش نیامده بود.
-نخیر! کاندوم و استامینوفن؟ دیگه چی؟
به جای جواب لبخندی زد و ردیف رندان های مرتبش در چشم دختر نشست.
قد بلند و هیکلی و خوش تیپ بود. از وقتی هم که وارد شده بود بوی عطرش به بوی دارو در داروخانه غلبه کرده بود.
-دیگه اینکه گوشیت و دربیار شماره مو بزن دعوتت کنم بیای شرکتم شاید نظرت درمورد مردای ایرانی عوض شد.
دخترک نرم شد. لعنتی پولدار هم بود.
-شرکتم داری؟
کارت ویزیتش را درآورد و مقابل دختر گرفت.
-بفرمایید تشریف بیارید شرکت مارو منور کنید، بانو...! بنده تضمین میکنم پیش ما به شما بد نمیگذره!
بعد سرش را جلو کشید و پچ زد.
-مرده شور چشمات و ببره...!
دخترک نخودی خندید. عجب اقبال بلندی امروز به سراغش آمده بود.
خواست چیزی بگوید که دخترکی ریزه و رنگ پریده دست به کمر وارد داروخانه شد و مستقیم سمت شاهزاده ی اسب سوارش آمد. مرد تلخ شده بود.
-واسه چی پیاده شدی؟ مگه نگفتم بشین تو ماشین؟ الان افسر میاد جریمه میکنه.
دخترک پچ پچ میکرد.
-میشه بهم پول بدی یه آبمیوه بگیرم؟ چشمام سیاهی میره. از بعد زایمان همش....
حتی نگذاشت حرفش را به پایان برساند. ولش میکردی درد دلش باز میشد و حتما از تاریخ ازدواجشان هم میگفت و آنوقت این لعبت تازه شکار شده را میپرانید.
-بسه دیگه روضه نخون!
گفت و با حرص دستی در جیبش کرد و چند اسکناس به سینه ی زن کوبید.
- واسه یه پول آبمیوه هم باید آویزون باشی تا دلم برات بسوزه؟ برو بخر تا بیام...بعدش هم بشین تو ماشین راه نیفت دنبال من.
با بغض پول ها را در مشتش جمع کرد و به سمت مخالف چرخید.
صدای دلخور دختر متصدی داروخانه در گوشش پیچیده بود.
-تو زن داری و به من شماره میدی و دعوتت میکنی شرکتم آقای مدیر عامل...؟
انتظار انکار داشت ولی بهزاد چرب زبانی کرد.
-زن نیست که ...سرطانه...دلم براش سوخت برده بودمش دکتر...تو ناز نکن من کم نمیذارم واست بی شرف...اصلا بزن شماره مو...۰۹۱۲ ...
دستش را به سرش گرفت. از در شیشه ای داروخانه که گذشت چیزی نمانده بود سقوط کند.
کارش به جایی رسیده بود که شوهرش در حضورش کثافت کاری میکرد.
-خانم شما حالت خوبه؟
حالش؟ زن رهگذر کدام حالش را میپرسید؟ آن حال تازه زایمان کرده یا حال خیانت دیدهاش را؟
تلو تلویی خورد و سمت ماشین رفت . زن سرش را داخل داروخانه کرد و فریاد کشید
-همراه اون خانم تو داروخانه ست؟ بندهی خدا حالش بده...
صدای بوق ماشین ها در سرش پیچید و تا به خودش بجنبد صدای آشنایی فریاد میکشید.
-کو اون شوهر بی غیرتت که زن زائوش وسط خیابون تلو تلو میخوره؟
پارت بعدی😭👇
https://t.me/+k9MkkiLvld1kYjE0
https://t.me/+k9MkkiLvld1kYjE0
https://t.me/+k9MkkiLvld1kYjE0
https://t.me/+k9MkkiLvld1kYjE0
https://t.me/+k9MkkiLvld1kYjE0
https://t.me/+k9MkkiLvld1kYjE0
https://t.me/+k9MkkiLvld1kYjE0
https://t.me/+k9MkkiLvld1kYjE0
https://t.me/+k9MkkiLvld1kYjE0
https://t.me/+k9MkkiLvld1kYjE0
#پارت_رمان👆
-یه بسته کاندوم دو ایکس لارژ یه ورق استامینوفن لطفا!
کاندوم دو ایکس لارژ را عمدا اول جمله اش گذاشته بود .
وارد داروخانه که شد چشمش پی این متصدی لوند پشت باجه دویده بود وگرنه که کاندوم نیاز نداشت.
اصلا خوشش نمی آمد.
-ای وای خاک به سرم دو ایکس لارژ؟
حدسش درست بود. دخترک نخ میداد. چرخید و نگاهی به ماشین پارک شده جلوی داروخانه کرد.
زنش داخل ماشین بود. یک به درک نثار وجدانش کرد و دوباره سمت پیشخوان چرخید و چشمکی زد.
-بعضی وقتا همونم پاره میشه. آخه یه رگ عرب دارم من!
دخترک دستش را روی دهانش گذاشت و با ناز خندید.
-من خیلی وقته ندیدم کسی بیاد دنبال کاندوم دو ایکس لارژ. مردای ایرانی همه اسمال پوشن...
گوشه ی لبهایش بالا رفت.
کمی بیشتر زبان میریخت دخترک را همین امشب میبرد خانه مجردی آرمین. کلیدش هم که در جیبش بود.
-مردای ایرانی رو زیاد دوره کردی پدر سوخته؟
دخترک اخم کرد. خوشش نیامده بود.
-نخیر! کاندوم و استامینوفن؟ دیگه چی؟
به جای جواب لبخندی زد و ردیف رندان های مرتبش در چشم دختر نشست.
قد بلند و هیکلی و خوش تیپ بود. از وقتی هم که وارد شده بود بوی عطرش به بوی دارو در داروخانه غلبه کرده بود.
-دیگه اینکه گوشیت و دربیار شماره مو بزن دعوتت کنم بیای شرکتم شاید نظرت درمورد مردای ایرانی عوض شد.
دخترک نرم شد. لعنتی پولدار هم بود.
-شرکتم داری؟
کارت ویزیتش را درآورد و مقابل دختر گرفت.
-بفرمایید تشریف بیارید شرکت مارو منور کنید، بانو...! بنده تضمین میکنم پیش ما به شما بد نمیگذره!
بعد سرش را جلو کشید و پچ زد.
-مرده شور چشمات و ببره...!
دخترک نخودی خندید. عجب اقبال بلندی امروز به سراغش آمده بود.
خواست چیزی بگوید که دخترکی ریزه و رنگ پریده دست به کمر وارد داروخانه شد و مستقیم سمت شاهزاده ی اسب سوارش آمد. مرد تلخ شده بود.
-واسه چی پیاده شدی؟ مگه نگفتم بشین تو ماشین؟ الان افسر میاد جریمه میکنه.
دخترک پچ پچ میکرد.
-میشه بهم پول بدی یه آبمیوه بگیرم؟ چشمام سیاهی میره. از بعد زایمان همش....
حتی نگذاشت حرفش را به پایان برساند. ولش میکردی درد دلش باز میشد و حتما از تاریخ ازدواجشان هم میگفت و آنوقت این لعبت تازه شکار شده را میپرانید.
-بسه دیگه روضه نخون!
گفت و با حرص دستی در جیبش کرد و چند اسکناس به سینه ی زن کوبید.
- واسه یه پول آبمیوه هم باید آویزون باشی تا دلم برات بسوزه؟ برو بخر تا بیام...بعدش هم بشین تو ماشین راه نیفت دنبال من.
با بغض پول ها را در مشتش جمع کرد و به سمت مخالف چرخید.
صدای دلخور دختر متصدی داروخانه در گوشش پیچیده بود.
-تو زن داری و به من شماره میدی و دعوتت میکنی شرکتم آقای مدیر عامل...؟
انتظار انکار داشت ولی بهزاد چرب زبانی کرد.
-زن نیست که ...سرطانه...دلم براش سوخت برده بودمش دکتر...تو ناز نکن من کم نمیذارم واست بی شرف...اصلا بزن شماره مو...۰۹۱۲ ...
دستش را به سرش گرفت. از در شیشه ای داروخانه که گذشت چیزی نمانده بود سقوط کند.
کارش به جایی رسیده بود که شوهرش در حضورش کثافت کاری میکرد.
-خانم شما حالت خوبه؟
حالش؟ زن رهگذر کدام حالش را میپرسید؟ آن حال تازه زایمان کرده یا حال خیانت دیدهاش را؟
تلو تلویی خورد و سمت ماشین رفت . زن سرش را داخل داروخانه کرد و فریاد کشید
-همراه اون خانم تو داروخانه ست؟ بندهی خدا حالش بده...
صدای بوق ماشین ها در سرش پیچید و تا به خودش بجنبد صدای آشنایی فریاد میکشید.
-کو اون شوهر بی غیرتت که زن زائوش وسط خیابون تلو تلو میخوره؟
پارت بعدی😭👇
https://t.me/+k9MkkiLvld1kYjE0
https://t.me/+k9MkkiLvld1kYjE0
https://t.me/+k9MkkiLvld1kYjE0
https://t.me/+k9MkkiLvld1kYjE0
https://t.me/+k9MkkiLvld1kYjE0
https://t.me/+k9MkkiLvld1kYjE0
https://t.me/+k9MkkiLvld1kYjE0
https://t.me/+k9MkkiLvld1kYjE0
https://t.me/+k9MkkiLvld1kYjE0
https://t.me/+k9MkkiLvld1kYjE0
#پارت_رمان👆