#شیخ_عرب🧸🍼🍫
#پارت_237
چشم هام لحظه ای گرد شد و به سمتش چرخیدم.
چرا دروغ بگم از قبول کردنش تعجب کردم... از بیشترین کسی که فکر میکردم مخالفت کنه شیخ ولی انگار برعکس شده.
بابا با حرص نگاهش رو از من گرفت و شیخ ادامه داد:
_این حق رو به ملودی میدم و طبق گفته خودش چیز دیگه ای نمیخواد بالاخره من زنی رو که بخواد طلاق بگیره بنظرم همون بهتره بره و ملودی اینجوری خودش رو ثابت میکنه.
از حرف های شیخ لبخندی روی لبم نشست.
ولی چیزی که باعث شد کمی تو فکر فرو برم رفتار بابا بود.
این همه اخم فقط بخاطر همچین چیزی؟
عجیب بود برام... شیخ پیشنهاد داد برای عقد ۲روز دیگه باشه که بابا حرفی نزد و بقیه حرف نزدنش رو به سکوت تشبیه کردن.
وقتی شیخ و مامانش رفتن که مامانش گفت فردا میاد من خواستم به اتاق خودم برم که دستم توسط بابا کشیده شد.
منو به اتاق خودش کشوند و گیج اسمش رو صدا زدم.
دستم رو وسط اتاق رها کرد و عصبی توپید:
_هیچ میفهمی چکار کردی احمق؟ حق طلاق بگیری که هیچی دستت نگیره؟ وای وای ملودی من از قانون و... ایران برات گفتم اما اینجا ایران که نیست خنگ تو یه زمانی هم بخوای طلاق بگیری راحت میتونی.
گیج به صورت خشمگین بابا نگاه کردم که عصبی چنگی لای موهاش زد.
_تو اگه از ثروت واقعی شاپور خبر داشتی هیچوقت همچین حرفی نمیزدی ملودی.
_سینه ات و بده دهنش ساکت میشه...
خجالت زده لب زدم.
_اما اقا نیواد... منکه شیر ندارم...
نیواد سری تکون داد.
_مک بزنه ساکت میشه...بزار دهنش هلاک شد...
خجالت زده سینه ام و دهن نهال گذاشتم که
میکی زد و...
https://t.me/+1IIjjgwSjyY5MWQ0
https://t.me/+1IIjjgwSjyY5MWQ0
پرستار لوند و هاتی که همخونه دکتر جذاب ما میشه و...🥵🔞
#پارت_237
چشم هام لحظه ای گرد شد و به سمتش چرخیدم.
چرا دروغ بگم از قبول کردنش تعجب کردم... از بیشترین کسی که فکر میکردم مخالفت کنه شیخ ولی انگار برعکس شده.
بابا با حرص نگاهش رو از من گرفت و شیخ ادامه داد:
_این حق رو به ملودی میدم و طبق گفته خودش چیز دیگه ای نمیخواد بالاخره من زنی رو که بخواد طلاق بگیره بنظرم همون بهتره بره و ملودی اینجوری خودش رو ثابت میکنه.
از حرف های شیخ لبخندی روی لبم نشست.
ولی چیزی که باعث شد کمی تو فکر فرو برم رفتار بابا بود.
این همه اخم فقط بخاطر همچین چیزی؟
عجیب بود برام... شیخ پیشنهاد داد برای عقد ۲روز دیگه باشه که بابا حرفی نزد و بقیه حرف نزدنش رو به سکوت تشبیه کردن.
وقتی شیخ و مامانش رفتن که مامانش گفت فردا میاد من خواستم به اتاق خودم برم که دستم توسط بابا کشیده شد.
منو به اتاق خودش کشوند و گیج اسمش رو صدا زدم.
دستم رو وسط اتاق رها کرد و عصبی توپید:
_هیچ میفهمی چکار کردی احمق؟ حق طلاق بگیری که هیچی دستت نگیره؟ وای وای ملودی من از قانون و... ایران برات گفتم اما اینجا ایران که نیست خنگ تو یه زمانی هم بخوای طلاق بگیری راحت میتونی.
گیج به صورت خشمگین بابا نگاه کردم که عصبی چنگی لای موهاش زد.
_تو اگه از ثروت واقعی شاپور خبر داشتی هیچوقت همچین حرفی نمیزدی ملودی.
_سینه ات و بده دهنش ساکت میشه...
خجالت زده لب زدم.
_اما اقا نیواد... منکه شیر ندارم...
نیواد سری تکون داد.
_مک بزنه ساکت میشه...بزار دهنش هلاک شد...
خجالت زده سینه ام و دهن نهال گذاشتم که
میکی زد و...
https://t.me/+1IIjjgwSjyY5MWQ0
https://t.me/+1IIjjgwSjyY5MWQ0
پرستار لوند و هاتی که همخونه دکتر جذاب ما میشه و...🥵🔞