#part656 مــــــ💄ــــــاتیک
دست هایش میلرزید
با باز شدن در سمت تخت دوید
ناخواسته خیره دستان دخترک شد
هیچ خونی نبود!
نفس راحتی کشید و پلک هایش را روی هم فشرد
انتظار داشت به محض باز کردن در با رگ تیغ زده اش مواجه شود اما اینطور نبود...
دخترک آرام روی تخت زیر پتو خوابیده بود و حرکت نمیکرد
موهایش را چنگ زد و تلاش کرد فریاد نکشد
کلافه و بی حال به آرامی غرید
_ سکتهام دادی بی شرف...
پوف کشید و به تخت نزدیک شد
صورتش مهتابی بود و آرایش ساده اش بخاطر گریه خراب شده بود
بالای سرش ایستاد و نگاهش را دزدید
نمیدانست چه بگوید
_ لادن ...
هیچ صدایی جوابش را نداد
گوشه تخت نشست و سرش را میان دستانش گرفت
خسته بود...
_ میدونم بیداری ... قرار بود حرف بزنیم
دکمه بالای پیراهنش را باز کرد
تنفس برایش سخت بود
_ قهری؟
باشه ... جواب نده
فقط من میگم
تو گوش بده
خبر نداره چه بلایی سرش آورده🥲
https://t.me/c/1477574810/56036
دست هایش میلرزید
با باز شدن در سمت تخت دوید
ناخواسته خیره دستان دخترک شد
هیچ خونی نبود!
نفس راحتی کشید و پلک هایش را روی هم فشرد
انتظار داشت به محض باز کردن در با رگ تیغ زده اش مواجه شود اما اینطور نبود...
دخترک آرام روی تخت زیر پتو خوابیده بود و حرکت نمیکرد
موهایش را چنگ زد و تلاش کرد فریاد نکشد
کلافه و بی حال به آرامی غرید
_ سکتهام دادی بی شرف...
پوف کشید و به تخت نزدیک شد
صورتش مهتابی بود و آرایش ساده اش بخاطر گریه خراب شده بود
بالای سرش ایستاد و نگاهش را دزدید
نمیدانست چه بگوید
_ لادن ...
هیچ صدایی جوابش را نداد
گوشه تخت نشست و سرش را میان دستانش گرفت
خسته بود...
_ میدونم بیداری ... قرار بود حرف بزنیم
دکمه بالای پیراهنش را باز کرد
تنفس برایش سخت بود
_ قهری؟
باشه ... جواب نده
فقط من میگم
تو گوش بده
خبر نداره چه بلایی سرش آورده🥲
https://t.me/c/1477574810/56036