.
لینک قسمت اول:
https://t.me/c/1477520398/48652 #پارت273
معلومه که برام فرق میکرد اونم خیلی زیاد.
البته که دلم غش میرفت وقتی فکر میکردم ممکنه یه دختر داشته باشم که حسابی بابایی باشه اما بازم هر چقدر که فکر میکردم دوست داشتم که پسر داشته باشم.
برای کار و حرفه من واقعاً داشتن پسر لازم بود که راهت رو ادامه بده.
جدا از اون شاید تنها دلیلی که میتونستم برای بابا بیارم و کاری کنم که گلرخ رو بپذیره این بود که بهش بگم که داره صاحب نوه ی پسر میشه.
البته که من هیچ وقت در مورد این موضوع با گلرخ صحبت نکرده بودم.
به اندازه کافی من از نظر اون آدم منفوری بودم و نمیخواستم که این نفرتش نسبت به من بیشتر از قبل هم بشه.
-بله حق با شماست همین که سالم باشه برای ما کافیه البته که من نمیدونم شاید گلرخ جنسیت بچه براش مهم باشه.
-نه عزیزم برای منم فرقی نمیکنه خوبه که آدم از دوتا جنسیت بچه داشته باشه.
میدونستم که اینا تظاهره اما بازم دلم می خواست فکر کنم که گلرخ می خواد به جز این بچه بازم از من بچه داشته باشه.
چی میشد اگه یکم خودمو دلخوش میکردم و با این چیزا حال خودمو خوب می کردم؟
-مرد تو نمی خوای تبریک بگی!
بالاخره بابای گلرخ به خودش اومد و لبخندی روی لبش نشست.
به نظرم برعکس مادر گلرخ اون واقعاً از این که شنیده بود ما داریم بچهدار میشیم خوشحال شده بود و نقش بازی نمیکرد.
🍑 رمان جذاب و اتشین #هرسام را هر روز ساعت ۱۸:۳۰ از کانال دنبال کنید.
👩🏻⚕
@amuzeshe_zanashue