#گریز_از_تو
#پارت_1041
سرما از نوک انگشتان پایش اول رسیده بود به دستانش و بعد لب های خشکش که مثل یک کویر بی آب ترک خورده و میسوخت. در ساختمان محکم خورد به چارچوبش و شیشه های سرتاسری بلند سالن لرزیدند. لوسترها تکان خفیفی خوردند و بزرگی زلزله در عمق قلب دخترک به ده ریشتر رسید. پاهایش دراز شد و همه چیز در هاله ی مبهم و خاکستری فرو رفت. یک سالن خالی با بانگ سکوت و نوری که میان چشمانش هر لحظه از رمق میفتاد.
صدای قدم هایی تند روی پله ها آمد. دوباره سکوت برقرار شد و چند ثانیه بعد دوباره همان قم ها جان گرفتند...
_یاسمین؟
چشم های او بسته بود. نفس هایش در جدال با قفسه ی سینه اش بزور خودش را بالا میکشاند. اردلان بازویش را گرفت... تنش سرد بود. انگار از مرگ برگشته و قلبش با خواهش و تمنا میزد! صدایش با وحشت بالا رفت و دست دیگرش به صورت او چسبید.
_یاسمین؟!
پلک های او لرزید. ارسلان رفته بود؟!
_وای، یاسمین دختر چشمات و باز کن.
_رفت...
اردلان با تعجب نگاه از لب های نیمه باز او گرفت و میان سالن خالی چرخاند.
_کی رفت؟ داداش؟
_انکار... نکرد... رفت!
غمی که میان این سه کلمه جریان داشت قابل شمارش نبود. کسی ناخن بلندش را محکم روی قلبش کشیده و با دیدن رد زخم و اشک هایش پیروزمندانه و بلند میخندید.
_دیدی؟ رفت... حتی نموند دفاع کنه.
اردلان گیج تر از همیشه سرش را تکان داد. بازوی او را گرفت و ضربه ی آرامی به گونه اش کوبید.
_چشمات و باز کن بعد باهام حرف بزن.
پلک های یاسمین برای لرزیدن باهم رقابت میکردند. انگار گیر کرده بود زیر خروارها برف...
_زنگ بزنم داداش برگرده؟
_منو ببر بالا. به کسی... چیزی... نگو! باشه؟
اردلان چند ثانیه خیره نگاهش کرد.
_داداش دیگه دلت اذیت کردنت و نداره یاسمین. من مطمئنم...
انگار یک دانه برف روی لبخندش آب شد. لب هایش کویر بود و توی چشمهایش یک جنگل بیرحمانه میسوخت.
گریز از تو در چنل vip با 1200 پارت به اتمام رسیده وچند ماه از اینجا جلوتره!
برای عضویت در چنل vip، میتونید مبلغ 40 هزار تومن رو به شماره کارتِ👇
6393461045433816
"به نام مریم نیک فطرت"
واریز کنید و پس از ارسال عکس یا اسکرینشات از فیش واریزی به آی دی ادمین بنده در تلگرام، لینک چنل vip رو دریافت کنید❤️👇
@ad_goriz_az_to
#پارت_1041
سرما از نوک انگشتان پایش اول رسیده بود به دستانش و بعد لب های خشکش که مثل یک کویر بی آب ترک خورده و میسوخت. در ساختمان محکم خورد به چارچوبش و شیشه های سرتاسری بلند سالن لرزیدند. لوسترها تکان خفیفی خوردند و بزرگی زلزله در عمق قلب دخترک به ده ریشتر رسید. پاهایش دراز شد و همه چیز در هاله ی مبهم و خاکستری فرو رفت. یک سالن خالی با بانگ سکوت و نوری که میان چشمانش هر لحظه از رمق میفتاد.
صدای قدم هایی تند روی پله ها آمد. دوباره سکوت برقرار شد و چند ثانیه بعد دوباره همان قم ها جان گرفتند...
_یاسمین؟
چشم های او بسته بود. نفس هایش در جدال با قفسه ی سینه اش بزور خودش را بالا میکشاند. اردلان بازویش را گرفت... تنش سرد بود. انگار از مرگ برگشته و قلبش با خواهش و تمنا میزد! صدایش با وحشت بالا رفت و دست دیگرش به صورت او چسبید.
_یاسمین؟!
پلک های او لرزید. ارسلان رفته بود؟!
_وای، یاسمین دختر چشمات و باز کن.
_رفت...
اردلان با تعجب نگاه از لب های نیمه باز او گرفت و میان سالن خالی چرخاند.
_کی رفت؟ داداش؟
_انکار... نکرد... رفت!
غمی که میان این سه کلمه جریان داشت قابل شمارش نبود. کسی ناخن بلندش را محکم روی قلبش کشیده و با دیدن رد زخم و اشک هایش پیروزمندانه و بلند میخندید.
_دیدی؟ رفت... حتی نموند دفاع کنه.
اردلان گیج تر از همیشه سرش را تکان داد. بازوی او را گرفت و ضربه ی آرامی به گونه اش کوبید.
_چشمات و باز کن بعد باهام حرف بزن.
پلک های یاسمین برای لرزیدن باهم رقابت میکردند. انگار گیر کرده بود زیر خروارها برف...
_زنگ بزنم داداش برگرده؟
_منو ببر بالا. به کسی... چیزی... نگو! باشه؟
اردلان چند ثانیه خیره نگاهش کرد.
_داداش دیگه دلت اذیت کردنت و نداره یاسمین. من مطمئنم...
انگار یک دانه برف روی لبخندش آب شد. لب هایش کویر بود و توی چشمهایش یک جنگل بیرحمانه میسوخت.
گریز از تو در چنل vip با 1200 پارت به اتمام رسیده وچند ماه از اینجا جلوتره!
برای عضویت در چنل vip، میتونید مبلغ 40 هزار تومن رو به شماره کارتِ👇
6393461045433816
"به نام مریم نیک فطرت"
واریز کنید و پس از ارسال عکس یا اسکرینشات از فیش واریزی به آی دی ادمین بنده در تلگرام، لینک چنل vip رو دریافت کنید❤️👇
@ad_goriz_az_to