🔞
ماجرای شیطنت حاج اقا با من در حمام🛁یاسی هستم 29 سالمه خیلی خوشگل و تو دل برو هستم یک هفته ای بود از کاری که داشتم و فروشنده بوتیک زنانه بودم اخراجم کرده بودن☹️ از وقتی ک همسرم فوت شده بود بار و مسولیت زندگی به دوش من بود کارم شده بود نگاه کردن نیازمندی های روزنامه خسته شده بودم گوشیو برداشتم و ب اگهی ای که داده بودن به این مضمون زنگ زدم به یه کارگر ساده کار در منزل نیازمندیم
اقایی میانسال پاسخ داد خیلی خوشم اومد از صداش و قرار شد کارم رو شروع کنم کارم اینجور بود ک قرار بود هفته ای 3 روز برای نظافت ب خانه حاج اقا میرفتم حاج اقا هم مردی تنها بود 5شنبه بود که رفتم خونه حاجی قبلش فشار روم بود و تا میتونستم فیلم نگاه کردمو بعد حمام را باید تمیز میکردم حاجی خونه نبود خیلی وسوسه شده بودم و خسته و لباسامو دراوردم تا یه دوش بگیرم که یهو حاجی رو دیدم از خجالت سرخ شده بودم تا اینکه....
برای خواندن ادامه این داستان کلیک کنید👇
https://t.me/joinchat/QJPSecHJECNtHjxb