.
لینک قسمت اول:
https://t.me/c/1256892592/64236#تئاتر_عاشقی
#پارت_132
براش نوشتم:
_سلام نگران نباشید.
شربتمو خوردمو لیوانو روی میز گذاشتم. صدای چرخش کلید توی قفل اومدن بردیا رو خبر میداد.
در باز شد و بردیا کفشاشو دراورد و وارد شد. آروم گفتم:
_سلام
_سلام امادهای؟
بلند شدم و گفتم:
_میبینی که.
نگاهی کلی بهم انداخت و وارد اتاق شد. کلافه مشغول گشتن توی گوشیم شدم. میدونستم اماده شدنش طول میکشه.
بعد نیم ساعت غر غر کنان داد زدم:
_بردیا مگه تو عروسی.
درحالی که موهاشو مرتب میکرد از اتاق خارج شد و گفت:
_بریم.
باهم از خونه خارج شدیم و بردیا دکمه ی آسانسور رو فشرد. همونطور که منتظر اومدن اسانسور بودیم بردیا کتشو به دستم داد و گفت:
_عزیزم چند دقیقه کتمو میگیری.
کتو از دستش گرفتم و بردیا مشغول مرتب کردن لباساش شد.
آسانسور که رسید وارد شدم و دکمه رو فشرم. بردیا هم پشت سرم وارد شد. بعد از خارج شدن از اسانسور سوار ماشین شدیم.
پرسیدم:
_تولد کدوم دوستته؟
گفت:
_نمیشناسی.
آهانی گفتمو به پشتی صندلی تکیه دادم. با خطور سوالی تو ذهنم سریع گفتم:
_بردیا دوستات میدونن متاهلی؟
🕰 رمان جدید و جذاب #تئاتر_عاشقی را هر روز سر ساعت ۱۸:۳۰ صبح از کانال دنبال کنید.
@fara_bavar