#part268_fasl2
دندونمو روی هم میفشردم:
_من این کثافت و میکشم شهیاد
عربده زدم: میکشمش!!
ایسان با ترس پرید توی اتاق و با رنگ پریده گفت:
_چیشده داد و فریادت کل خونه رو برداشته اخه؟ کی اومدی از شرکت؟
شهیاد رو بهش گفت:
_تو برو من میام باهات صحبت میکنم.
با نگرانی نگاهم کرد که با اخم غلیظی به روبروم خیره بودم.
با مکث از اتاق زد بیرون و شهیاد اومد سمتم:
_نکن این کارو با خودت! نمیخوای زنت و ول کنی. شنود هست اونجا نفوذی داریم.
با صدای لرزون ناشی از تفکراتم گفتم:
_شهیاد بفرستمش اونجا دیگه برنگرده پیشم چه خاکی تو سرم بریزم.
شهیاد با تعجب گفت:
_تو هنوز بهش بی اعتمادی؟
با پلکی که میلرزیدن لب زدم:
_بی اعتماد نه. دل لامصبم میترسه، اون شوهرش بوده قبلا اگه پشیمون بشه ازینکه با منه.
_بیخیال داداش فکرات الکیه.ایسان انقدر دوست داره که حتی موقع حرف زدن بااون چندشش میشه چه برسه ب اینکه بخواد برگرده.
دندونمو روی هم میفشردم:
_من این کثافت و میکشم شهیاد
عربده زدم: میکشمش!!
ایسان با ترس پرید توی اتاق و با رنگ پریده گفت:
_چیشده داد و فریادت کل خونه رو برداشته اخه؟ کی اومدی از شرکت؟
شهیاد رو بهش گفت:
_تو برو من میام باهات صحبت میکنم.
با نگرانی نگاهم کرد که با اخم غلیظی به روبروم خیره بودم.
با مکث از اتاق زد بیرون و شهیاد اومد سمتم:
_نکن این کارو با خودت! نمیخوای زنت و ول کنی. شنود هست اونجا نفوذی داریم.
با صدای لرزون ناشی از تفکراتم گفتم:
_شهیاد بفرستمش اونجا دیگه برنگرده پیشم چه خاکی تو سرم بریزم.
شهیاد با تعجب گفت:
_تو هنوز بهش بی اعتمادی؟
با پلکی که میلرزیدن لب زدم:
_بی اعتماد نه. دل لامصبم میترسه، اون شوهرش بوده قبلا اگه پشیمون بشه ازینکه با منه.
_بیخیال داداش فکرات الکیه.ایسان انقدر دوست داره که حتی موقع حرف زدن بااون چندشش میشه چه برسه ب اینکه بخواد برگرده.