....


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: не указана



Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


فایل کامل رمان 😍😍😍

https://t.me/+lmSSYR8ley8xZWI0


Репост из: ✨بــنــرا ✨مــاســاژور✨
#part43💦🔞

سيـنه‌ ي ديگمو هم گاز گرفت که دوباره جيغي از درد كشيدم سعي كردم از زير دستش فرار كنم...ولي بي فايده بود و تموم وزنش روم بود

اشكام راه خودشونو پيدا كردن مثل ديوونه ها شده بود از روم بلند شد كه عقب عقب رفتم و به تاج تخت تكيه دادم دستامو گزاشتم روي سـينه‌هام كه دردش باز تموم وجودمو گرفت.

از روي تخت بلند شد و به طرف كمد رفت ترسيده مسير رفتنشو دنبال كردم كه از تو كمد جعبه ي كوچيكي بيرون اورد گزاشتش روي ميز كنار تخت

باز به سمتم اومد بدون هيچ ملايمتي از پاهام گرفت و به سمت لبه ي تخت كشيدم به روتختي چنگ زدم.
پايين تخت نشست پاهامو از هم باز كرد و انگشتشو روي خط #بهشـ*تم كشيد و لبه هاشو از هم باز كردو نگاهي به دخلش انداخت ...

سعي كردم پاهامو ببندم و مانعش بشم كه عصبي شد و سيلي محكمي به رون پام زد در جعبه رو باز كرد و ازتوش يك خط كش فلزي سي سانتي بيرون كشيد
به كف دستش ضربه ي ارومي زد و گفت:

_آدمت ميكنم يه بار ديگه جرات داري خودتو سفت كن...تا نشونت بدم فهميدي؟

هق هقي كردم و سرمو به نشانه مثبت تكان دادم دليل همه تغيير رفتارش چي بود. دوباره روم خم شد و سيلي ديگه ايي به سـ*ينه هاي قرمز شدم زد كه مثل ژله تكون خوردن،يه دستشو روي سيـنم گزاشت
و دست ديگشو بين پاهام برد و انگشت فاكشو داخلم هل داد كه ناخداگاه خودمو سفت كردم و پاهامو بستم

هنوز يك ثانيه هم از كارم نگذشته بود كه دامون با بي رحمي تمام محكم با خط كش فلزي روي #بهـشتم زد وگفت:
https://t.me/joinchat/AAAAAEkVLJqr4zSROJCk2g
https://t.me/joinchat/AAAAAEkVLJqr4zSROJCk2g
دختری که با #ماساژ مشکل جنسی مردا رو برطرف میکنه💦🙈🔞🔥
#بیاببین‌اونجاشونوماساژمیده💦🔞


Репост из: مهــℳムɦイムـتا
#رمان_هات_ساواکی_خشن_من🔞♨️

#part120

مهراب گلوم رو چنگی زد و محکم من رو به دیوار پشت سرش کوبید.
اخی گفتم درد بدی توی بدنم پیچید ‌

-خواهر زن بیوه‌ی من بازم بهم رسیدیم..
بچه‌ی منو از من مخفی میکنی لعنتی!!؟
از من حامله بودی و رفتی زن یه انقلابی سگ شدی!!؟

با هق هق گفتم :
-لعنتی تو شوهر منو کشتی انتقامتو گرفتی دیگه چی ازمن می خوای.
فشاری به سـ...ـینه اش اوردم و گفتم.
-نه هنوز تموم نشده می خوام امشب جلوی جنازه ی شوهرت باهات بخوابم تا بفهمی خیانت یه من یعنی چی..

بعد دستی به یقه ی لباسم زد و لباسم رو جر داد جیغی زدم و دستمو رو سیـ‌‌‌‍...ـنه هام گذاشتم گذاشتم.
-تورو خدا ولم کن هنوز یه ساعت از مرگ حامد نگذشته..

یا گذاشتن لباش رو لبام حرفم نصفه موند.
دستی به وسط پام کشید و با فشاری که به تپلم آورد....


#فول_هات💦🔞
#جلوی_جنازه_شوهرش_توسط_ساواکی_مورد_تعرض_قرار_میگیره🔞💦😱
خـشـ...ـن❌

https://t.me/joinchat/AAAAAEi0h-ZdAIkRk4voNw


Репост из: ?sxi?
داستان سسی بدون سانسور با جزئیات کامل رابطه
https://t.me/joinchat/AAAAAEwbkG6YVpHNzu0hLw
دو مین دیگه پاک میکنم نری از دست دادی😳
https://t.me/joinchat/AAAAAEwbkG6YVpHNzu0hLw
#FULL #HD🔞🔞🔞🔞🔞


Репост из: ?sxi?
#پارت۱
#اقا‌معلم‌جذاب♥️

نگاهی به نامزدم انداختم. سرشو پایین انداخته بود و داشت درسشو مینوشت بقیه بچه هام مشغول نوشتن مشقشون بودن!

همه ش ۱۳ساله ش بود و دل من بی طاقت واسه اندامش...! اب دهنمو پرصدا قورت دادم حسای مردونه م داشت فعال میشد

پاهاشو از هم وا کرده بود و من میتونستم خط بهشتشو بیینم! بی طاقت بلند شدم
و به طرفش رفتم و کنارش رو نیمکت نشستم

نگاهم کرد
_اقا چیزی شده؟!
من میدونستم قراره این دختر به زودی زنم شه، اما اون نه!
_اومدم کمکت کنم!

چشماش برق زد : جدی اقا؟!
سرمو تکون دادم : اهوم
خندید و خودشو بیشتر بهم نزدیک کرد. برجستگیم داشت شلوارمو پاره میکرد

_اما یه شر‌ط داره
_چه شرطی؟!
دستمو رو رون پاش گذاشت
_بذاری دستمو تو شلوارت ببرم!
چشماش گرد شد : اما اقا مامانم گفته نذارم غریبه ها بهم دست بزنن!
_من فرق دارم دختر کوچولو
لباشو جلو داد که بی هیج حرفی اروم دستمو تو شلوارش بردم با حس گرمی بهشتش

چشمامو رو هم گذاشتم ، اوووف لعنتی
اروم انگشتمو بین پاش چرخوندم که لبشو گاز گرفت
_اوف چه خوبه
_جدی؟!
_اره
لبخندی زدم و تپلیشو تو دستم گرفتم دستشو رو رونم گذاشت و فشاری به پام داد... منم از فرصت استفاده کردم و دستشو گذاشتم رو مردونه م
_بمالش گندم
چشمی گفت و شروع کرد به مالیدنش متعجب پرسید
_چرا انقدر سفته؟!
_بعدا نشونت میدم!
متعجب نگاهم کرد ... انقدر مالید که داشتم به اوج میرسیدم که یهو تقه ایی به در خورد با شنیدن صدای مدیر مدرسه با ترس دستمو...🔞💦
https://t.me/joinchat/AAAAAEwbkG6YVpHNzu0hLw
https://t.me/joinchat/AAAAAEwbkG6YVpHNzu0hLw
پارت خوده واقعیمه🔞💦 نبود بلفت اووووف💦💦




Репост из: Неизвестно
👤 17899
سلام...
خانم من خيلي ح...**ي ام..هر روز بايد دو بار خود ار*ايي كنم
يه رمان بود صحنه هاش زياد بود
باهاش كاملا ا...ضا ميشدم
توروخدا اگه لينكش رو دارين بدين
قبلا عوضش بودم مامانم ديد مجبورم كرد لفت بدم بس صحنه داشت

سلام عزيزم
من لينك رو ميدم بهت ولي مسئوليتش با خودته
صحنه هاش خيلي بيشتر شده مامانت يه وقت شكايت نكنه ازمون حوصله

فيلترينگ نداريما👇🔞🔞🔞💦💦
https://t.me/joinchat/AAAAAEa3zjHLHBFnMHWYRw


Репост из: شــبانه?
#part165

#گناهــ‌شیـرینـ🔞

کمر شلوارشو باز کرد و با یه حرکت شلوارشو کشید پایین و گفت:
"توام همزمان میخوریش؟"
نشستم رو تخت و تاپی که تنم بود و شایان زحمتشو نکشیده بود از تنم در اوردم،با شیطنت گفتم:
"69؟"
چشمکی زد و گفت:
"بیا روم"
دراز کشید رو تخت و اشاره کرد که برم روش،موهامو بالای سرم جمع کردم و برعکس دراز کشیدم روش،دو طرف پام رو باز کرد‌و نفس عمیقی بین پام کشید
قلقلکم شد و ریز خندیدم،انگشتشو کشید روم و گفت:
"میخندی؟باید بخوریش!!"
بلند خندیدم و دستامو دورش حلقه کردم،هنوز کامل تحریک نشده بود،اما بازم برجسته بود
نوک زبونمو کشیدم روش که ضربه محکمی به بین پام زد و گفت:
"مگه داری چایی میخوری مزه مزه میکنی لعنتی؟نترس نمیسوزی کامل بخورش!"
لعنتی حتی تو اینجور مواقع هم دست از چرتو پرت گفتن برنمیداشت!خنده ام‌گرفته بود اما به سختی خودمو کنترل کردم و کامل انداختم تو دهنم
این کارمو با چرخش کامل زبونش توم جبران کرد..

#هات_ترین_رمان_تلگرام🔞💦
https://t.me/joinchat/AAAAAEzy242FMs6VKnMi-w
https://t.me/joinchat/AAAAAEzy242FMs6VKnMi-w
#سرچ_کن_نبود_لفت_بده🔥👌




Репост из: °~°
👤 17899
سلام...
خانم من خيلي ح...**ي ام..هر روز بايد دو بار خود ار*ايي كنم
يه رمان بود صحنه هاش زياد بود
باهاش كاملا ا...ضا ميشدم
توروخدا اگه لينكش رو دارين بدين
قبلا عوضش بودم مامانم ديد مجبورم كرد لفت بدم بس صحنه داشت

سلام عزيزم
من لينك رو ميدم بهت ولي مسئوليتش با خودته
صحنه هاش خيلي بيشتر شده مامانت يه وقت شكايت نكنه ازمون حوصله

فيلترينگ نداريما👇🔞🔞🔞💦💦
https://t.me/joinchat/AAAAAEa3zjHLHBFnMHWYRw


Репост из: شــبانه?
‍ ‍ 🌺🌺🌺🌺🌺
✨✨✨✨
🌺🌺🌺
✨✨
🌺

#پارت_واقعی


کتم رو تنم کردم و به باده که بغ کرده روی تخت نشسته بود نگاه کردم و چشمام رو ریز کردم.

_چیزی شده؟

بدون اینکه نگام کنه، لباشو ورچید و سرشو بالا انداخت. پوفی کشیدم و کنارش روی مبل نشستم.
نگاهش رو دنبال کردم و با دیدن تلویزیون خاموش که خیره اش بود، ابرویی از تعجب بالا انداخت.

آه غمگینی کشید که بیشتر متعجب شدم.

_اتفاقی افتاده باده؟ کسی دیشب اذیتت کرد؟ تو که دیشب تو لباس عروس خیلی خندون بودی.

با بغض تند تند سری تکون داد و دست به سینه نشست و یه قطره از چشمش پایین افتاد.

_میدونی دیشب چه شبی بود؟

سرمو به سمتش خم کردم و گیج گفتم:

_چه شبی بود؟

لباش لرزید و با بغض گفت:

_یکی حسش کرد. . .
یکی بلندش کرد. . .
یکی خوابش کرد. . .
یکی راستش کرد. . .
یکی بوسش کرد. . .

با چشمای گرد از تعجب نگاش کردم مه سرشو روی مبل گذاشت و به سقف خیره شد و با آه سوزناکی ادامه داد:

_یکی هم مثل من کسی چیزی توش نکرد و غم تو گلوش باد کرد...

گیج و مبهوت نگاش کردم و کم کم معنی حرفاش رو فهمیدم و چنان قهقهه ای زدم که نمیتونستم نفس بکشم.
وقتی دیدم داره چپ چپ نگام میکنه روی همون مبل خوابوندمش و با ته مایه خنده گفتم:

_دیشب کسی چیزی توت نکرد چون حالت خوب نبود... حالا خودت میخوای یه جوری اون طرف چیزش میکنه توت که غم نیاد تو گلوت!

با چشمای گرد نگام کرد که با خنده و شیطنت، لبشو محکم گاز گرفتم و دستمو به سمت شلوارکش بردم...
https://t.me/joinchat/AAAAAEzy242FMs6VKnMi-w
https://t.me/joinchat/AAAAAEzy242FMs6VKnMi-w
#چرا_یکی_نمیکنه_توش😂😂😂😂
#ح‌ش‌ری‌ترین_دختر_رمان_سال😐🤦‍♀😂🤣


Репост из: Bnr nazkesh🔞
داستان های پورن #Brazzers💦🔞
https://t.me/joinchat/AAAAAE3VvIw6YGhQGZVVcw
🙈🔥
https://t.me/joinchat/AAAAAE3VvIw6YGhQGZVVcw
داستان های گروهی🔥😎💦
https://t.me/joinchat/AAAAAE3VvIw6YGhQGZVVcw


Репост из: 🔞خیسی جوین بده👄👅💦
فیلم های پو.رن #Brazzers : 💦🔞👇🏼
https://t.me/joinchat/AAAAAFT90QCewaMsnsuVgA
https://t.me/joinchat/AAAAAFT90QCewaMsnsuVgA
فیلم های پو.رن #Brazzers : 🔞💦👆


Репост из: 🔞خیسی جوین بده👄👅💦
-جیغ بزن گیسو! نامزدت داره رو تخت جون بده اما تو از کلفتی من جیغ بزن!
صدای ناله هام دست خودم نبود. تقلای بردیا از اتاق دیگه به گوشمون میرسید اما شهوت کل بدنمونو داغ کرده بود.
-آخخخخ. تو از بردیا بهتری برسام! خیلی بهتر!
ضربه محکمتری زد و با شهوت گفت:
-معلومه! تازه کجاشو دیدی؟
آورد بیرون و جلوی دهنم گرفت:
-خیسش کن که ببینم داداشم چقدر از صندوق عقبت کار کشیده!

https://t.me/joinchat/AAAAAFT90QCewaMsnsuVgA


Репост из: 🔞خیسی جوین بده👄👅💦
#بهشت_کولوچه‌ای_من
#part245
#برشی_از_پارت_آینده

همه سوار ماشین شده بودن و فقط من مونده بودم! برسام سرشو از پنجره بیرون آورد و گفت:

-بجنب دیگه گیسو! استخاره میکنی؟ بیا سوار شو!

مجبوری رفتم و در عقبو باز کردم! نشستم که ناخودآگاه رو پاهای برسام برادر شوهر غدم قرار گرفتم. بردیا پشت فرمون بود و حرکت کرد. کمی معذب جابه جا شدم که نفس تو سینم حبس شد.

دامن پام بود و این حرکت انگشت داخلش طبیعی بود. اما یعنی مال برسام بود؟ پچ پچش دم گوشم مهر تایید زد:

-جوون! قسمت شد منم یه حالی از زن داداشم ببرم! چقدر نرم و صافه! کلوچه ایه برای خودشا!

ترسیده بودم اما بی توجه به من شروع به عقب جلو کردن انگشتش تو اون یه ذره سوراخ کرده بود. به زور جلوی خودمو گرفته بودم که صدای نالم در نیاد اما بعید میدونستم موفق بشم! دیگه کم مونده بود که بی حال شم صداشو دوباره کنار گوشم شنیدم:

-یکم خودتو بکش بالا زود باش!

گوش دادم و دوباره به شونه هام فشار آورد. با نشستم جیغی زدم که همه تو ماشین برگشتن طرفم!
https://t.me/joinchat/AAAAAFT90QCewaMsnsuVgA
#پارت_واقعی_رمان
#رابطه_با_زن_داداش_تو_ماشین


Репост из: 🔞خیسی جوین بده👄👅💦
بخورش عشقم اوووومـ اره👅♨️🔞
https://t.me/joinchat/AAAAAE2TH3uvX94wVgg3Og
وقتی برات زبون میزنه شل میشی 👅♨️❌
https://t.me/joinchat/AAAAAE2TH3uvX94wVgg3Og


Репост из: 🔞خیسی جوین بده👄👅💦
- ارشام بسه.. دیگه نمیتونم! درد دارم

بی طاقت لباشو بهم نزدیک کرد
- آروم بگیر تا یه دور دیگه بریم. وگرنه به داداشم میگم همخواب برادرش شدی! میدونی که جزاش چیه؟
خودش رو بیشتر بهم چسبوند و لب زدم
_سنگساره
همزمان ضربه ای بهم زد..❌
https://t.me/joinchat/AAAAAE2TH3uvX94wVgg3Og


Репост из: 🔞خیسی جوین بده👄👅💦
#دختری_کـه_برده_جن_سی_دوستای_شوهرش_میشـود 🔞🔞🔞🔞🔞🔞
خودمـو بـه گوشـه مبل چسوبونـدم و پامـو تو بغلم قفل کـردم ..
و چشمام بستـم کـه با قـرار گرفتن لبـش روی #لبـم سرمـو با چنـدش حرکت دادم و نالیـدم :
ازت بـدم میاد .. نکن
همیـن حـرفم کافی بود کـه #ری تـر بشـه و لباسمـو جــرر بـده ..
دار و ندارم بیرون افتاد و با چشـم های
پـر از حـرص و #ـش از چشـمم شـروع کرد از کردن تا رسیــد بـه پاییـن تنه ام..
#جوی گفـت و سرشـو روی # اورد کـه سـریع دستمـو روی سـرش گـذاشـتم و گفـتم:
بـس کـن ..
چشم های #خمارشـو اورد بالا و گفـت : چیـو بـس کنم تازه دارم بـه #اوج میرسـم ..
شروع کردم لگـد زدن و بـه خودم میپچیـدم ... با #گازی کـم گرفـت جـیغ خفه ای کشیـدم و گفـتـم: نمیزارم ...
نــــه
#ادامه‌ی‌این‌رمان‌جذاب‌و‌هات‌رو‌از‌کانال‌‌زیر‌دنبال‌کنین
https://t.me/joinchat/AAAAAE2TH3uvX94wVgg3Og
#فـول_هات_با_خودن_اولین_پارتش_خیس_میشـی_ادامــه_لینـکـو_بمال👌🔞🔞🔞🔞🔞🔞
https://t.me/joinchat/AAAAAE2TH3uvX94wVgg3Og


Репост из: بنرای تاوان خیانت
#بهشت_داغ 🔞
#Part_12

روی مردو..نگی نريمان نشسته بودم و رادان از پشت با.سـ‌نم رو انگشت می‌کرد
داشتم جـ‌ر میخوردم ولی بازم این لذت لعنتی رو دوست داشتم
جیغ زدم
_ای.. اههه جـرم بدین
یهو سوزش شدیدی توی سوراخ پشتم پیچید.. حالا دوتا مرد.و.نگی سوراخ هام رو پر کرده بود و...

#چهارنفری_ریختن_رو_سر_ک_ص_دختره
https://Telegram.me/joinchat/AAAAAEW07nDdQr84ZIbing
https://telegram.me/joinchat/AAAAAEW07nDdQr84ZIbing
#س_س‌چهارنفره


Репост из: بنرای تاوان خیانت
🔞🔥🔞🔥🔞🔥⚡️
🔞🔥🔞🔥⚡️
🔞🔥⚡️
⚡️
#پارت_واقعی_تاوان_خیانت🔞🔥
#دختری_که_اسیرچهاربرادره_وهرشب_بایدبهشون_سرویس_بده


-از این به بعد باید هر شب تو اتاق یکیمون بخوابی.

با چشمای گرد نگاهش کردم.
-چی میگی نیما من میخوام برم خونمون.

-خونت الان اینجاس ما هم خونوادتیم.

چنگی به موهام زدم و پشت گوشم فرستادم.

-ببین قبول من اشتباه کردم باهاتون دوست شدم ولی از کجا می دونستم شما چهارتا برادرید.

نریمان دستشو دور کمرم انداخت و از روی مبل بلندم کرد، روی پاهاش نشوندتم و گفت:

-آوا عزیزم ما هر چهارتامون دوست داریم، فکرشم نکن بزاریم از پیشمون بری، پس این حرفا رو تمومش کن.

-من هنوز دخترم بهتون اجازه نمیدم این بلا رو‌ سرم بیارید.

خواستم از جام بلند بشم که یه دفعه هلم داد رو مبل و خیمه زد روم، نیما و‌رادان و شایان هم جلو اومد و هر کدوم یه تیکه از لباسامو کندن....

#پارت_چهارمش_نبودبلفت🔞💦🔥👇

https://t.me/joinchat/AAAAAEW07nDdQr84ZIbing

#شب_زفاف_پنج_نفره💦🔞🔥

Показано 20 последних публикаций.

654

подписчиков
Статистика канала