_ باباجان زنت کل دیشب هق زد از درد
سرشو فرو کرده بود تو بالشت که مثلا ما صداشو نشنویم اما آه و نالههاش دل سنگ رو آب میکرد
طوفان عصبی دندون روی هم سایید
دخترهی لعنتی
مظلوم نماییهاش تمومی نداشت!
حاجی دستش رو روی شونهی پسرش کوبید و ادامه داد
_ فردا ببرش مطبت
خودت ببین درد از کدوم دندونشه
برادرش تیام همونطور که سرش تو لپتاپش بود پوزخند زد
_ببین اگر دندونِ زنت عصبکشی میخواد براش انجام بده ، من هزینشو میدم!
حاجی استغفراللهی گفت و طوفان عصبی غرید
_چی زر میزنی تو؟ مثل اینکه یادت رفته من صدتا مثل تو رو میخرم و میفروشم
تیام پوزخند زد
_صحیح داداش! تو سرمایهگذاری ولی مثل اینکه پولات فقط واسه دوستدخترت خرج می
زنت باید از درد بمیره که شوهرِ دندونپزشکش شاید دلش بسوزه و بهش یه مسکن بده!
آخه شوهرش برای یک انتقام مسخره بهش نزدیک شد ولی نتونست قِسِر در بره
طوفان وحشیانه سمت برادرش حمله برد اما حاجی بازوشو کشید
با جیغ و التماسهای نرجسخاتون عصبی کنار کشید و از عمارت بیرون زد
مقصد مشخص بود!
خونهی پنجاه متری داغونی که از لج برای دخترک اجاره کرده بود
اونم وقتی خرجِ یک ماهِ لباسای خودش از رهنِ خونه بیشتر بود
عصبی شمارش رو گرفت
صدای گرفته و ظریفش تو گوشش پیچید
_ سلام
_لباساتو بپوش گمشو پایین
گفت و تماس رو قطع کرد
باید درسی به ماهی میداد که تا مدتها فراموش نکنه
روز اول گفته بود!
خبرکشی به خانوادش ممنوع اما دخترک به جای خبرکشی تو پوسته مظلوم نمایی فرو رفت!
کسی تو سرش فریاد کشید
"بیرحم نباش طوفان!
اون طفلک فقط هفده سالشه
واقعا مظلومه فیلم بازی نمیکنه"
پوزخند زدو صدای وجدانش رو خاموش کرد
دخترک رو دید که معذب دورتر از پسرای محله ایستاده
مانتوی مشکی ساده ای تنش کرده بود و سعی داشت موهای بلند خرمایی رنگش رو زیر شال بپوشونه اما موفق نبود!
با اخم کنار پاش ترمز کرد
دخترک بی حرف سوار شد و پچ زد
_سلا..
سلامش کامل نشد
پشت دست طوفان با شدت روی لب هاش نشست و طعم خون تو دهنش پیچید
_ریدی به زندگیِ من آشغال
خودت میای برای اراذل اوباش محله طنازی میکنی؟
ماهی بغض کرده سرش رو پایین انداخت
کاش میتونست فریاد بزنه من تک دختر خسروشاهیها بودم!
من و چه به این محله ها؟
تو بخاطر انتقام بیرحمانت زندگیمو سیاه کردی
طوفان عصبی ماشین رو مقابل ساختمان پزشکان لوکسی که در اون مطب داشت پارک کرد
نگهبان تا کمر براش خم شد و شروع به گفتن آقای دکتر و خانم دکتر کرد
ماهی غمگین پوزخند زد
دکتر؟
اون با اشتباهی که تو شونزده سالگیش کرد ، با دل دادن به مردی که دزدیده بودش با تسلیم کردن خودش به طوفان حتی نتونست کنکور بده چه برسه به خانم دکتر بودن!
مطب جمعهها تعطیل بود
طوفان با خشونت سمت اتاق جراحی هلش داد و غرید
_ بخواب رو صندلی بجنب
ماهی ترسیده زمزمه کرد
_چرا؟
طوفان خواست روپوشش رو بپوشه اما منصرف شد
اینکه یک جراحی واقعی نبود!
فقط یک گوشمالی برای زنِ هفده سالش بود!
_مگه دیشب تا صبح خونه حاجی مظلوم نمایی نکردی؟
میخوام دندونت رو برات بکشم!
ماهی بغض کرده روی صندلی نشست
اگر میگفت از دندون پزشکی وحشت داره این مرد درکش میکرد؟
البته که نه!
طوفان دودل به آمپول بی حسی خیره شد
بیحس نکردنش و کشیدن دندونش تنبیه زیادی نبود؟
زیرلب غرید
_ یه بار واسه همیشه آدمش کن!
بدون اینکه آمپول رو آماده کنه بالای سر دخترک نشست و دهانش رو شستشو داد
دستش که سمت انبر پزشکی رفت دودل شد اما عقب نکشید
به دندون کمی رنگ عوض کرده ی دخترک که حتی نیاز به کشیدن هم نداشت خیره شد و آروم گفت
_ تکون نمیخوری ماهی ، وول بزنی لثهات پاره میشه!
قطرهی اشک دخترک رو ندید و شروع کرد
صدای جیغ دلخراش ماهی با اولین حرکت در فضای دندونپزشکی پیچید و هقهق های دردناکش بلند شد
طوفان عصبی چشماشو بست
این چه غلطی بود کرد؟
بهت زده سعی کرد دهان پر خون ماهی رو شستشو بده تا بتونه آمپول بی حسی رو تزریق کنه اما ماهی ثانیه ای آروم نمیگرفت
با درد زار میزد
_ آخ خدا آی درد داره
توروخدا طوفان جون مامانت
گوه خوردم ...غلط کرده دیگه به کسی نمیگم دندونم درد میکنه... غلط کردم توروخدا بسه ... آی مردم
طوفان خشمگین از خودش آمپول رو نزدیک صورت دخترک کرد
_هیش الان دردت آروم میشه
معذرت میخوام
الان خوب میشی
گفت و خواست تزریق کنه که ماهی از شدت وحشت خودش رو حرکت داد
سوزن تو گونهاش فرو رفت و خون دهانش شدت گرفت
وحشت زده آمپول رو عقب کشید و ماهی از شدت درد بی حال روی صندلی افتاد
_ماهی؟ عزیزم به من نگاه کن
چیزی نیست نترس
دخترک میون خواب و بیداری به سرفه افتاد و ثانیهای بعد محتوای معدشو همراه خون زیادِ توی دهانش بالا آورد
طوفان با چشمای گشاد شده به خونی که از دهانش میریخت خیره شد و با عذابوجدان پچ زد
_ لعنت به من
https://t.me/+vlb6VqGMC38wYzY0https://t.me/+vlb6VqGMC38wYzY0