#۶۰
⏳♡🔥
یکی از مردها با یک دستش هر دو تا مچ دست او را با هم گرفت و در پشت سرش قفل کرد. دست آزادش هم مثل کمربند دور کمرش حلقه شد.
آن یکی هم قسمت بیشتری از دستهی چاقو را توی مشتش گرفت و بعد از لحظاتی درنگ دستش را جلو برد...
رایان کنارم ایستاد و سیگار روشنی به دستم داد. تاوانی که سالها توی ذهنم برای گرفتنش نقشه کشیده بودم حال داشت در قاب نگاهم رقم میخورد... گاهی وقتها دیدن رنج کسی واقعاً تماشایی بود. کسی مثل این مخلوق رزل.
-نه... نه... خدا....
شنیدن فریادهای بلند و از عمق جانش همراه شد با سیگاری که با هر دم من عمیق میسوخت. یکی از مردها آلت تناسلی بریده را که خون از آن چکه میکرد میان دستانش توی هوا گرفت و سمت من برگشت.
-تموم شد آقا.
هرگونه کپی برداری از داستان ژانوس یا انتشار پارتها و فایلی از رمانهام در کانال و سایت دیگهای مشمول رضایت من نیست و خوندنش در هر جایی به غیر از کانال نویسنده(سارا رایگان) حرامه و به هیچ عنوان راضی نیستم.
پس لطفاً حلال بخونید و حقِ نویسنده رو پایمال نکنید.
چند ثانیهای کوتاه محو آلت بریدهاش شد که دیگر از پایین تنهاش آویزان نبود بلکه میان دستان آدم من در هوا معلق بود. بعد یک مرتبه به خود لرزید. پخش زمین شد و شروع به گریه و ناله در قالب فریاد کرد.
تمام نگاهم محدود شد به تصویر درد کشیدنش... شنیدن لابههایش و لولیدن تنش در خون و خاک، روزهایی از گذشته را در ذهنم شبیه سازی کرد. رایان نگاه ترسیدهاش را از آلت عَلَم شده گرفت و با هیجان گفت:
-درمان قطعی یبوست با دیدن این صحنه!
باز برگشتم پیش او. دو تا آدمهایم عقب کشیدند و آلت خونین را روی زمین جلوی صورت صاحبش انداختند. روی زانو خم شدم و سرم را سمت تن به خاک افتادهاش پایین کشیدم.
اشک از چشمانش و آب از دهانش راه افتاده بود و از پایین هم جوی خون مسیری در دل خاک گرم و نرم باز کرده بود.
-درد داری؟
نحوه دریافت vip ژانوس و دیگر آثار خانم رایگان با تخفیف
#ژانوس
#سارا_رایگان
@Donyaye_sara
@sara_raygan
⏳♡🔥
یکی از مردها با یک دستش هر دو تا مچ دست او را با هم گرفت و در پشت سرش قفل کرد. دست آزادش هم مثل کمربند دور کمرش حلقه شد.
آن یکی هم قسمت بیشتری از دستهی چاقو را توی مشتش گرفت و بعد از لحظاتی درنگ دستش را جلو برد...
رایان کنارم ایستاد و سیگار روشنی به دستم داد. تاوانی که سالها توی ذهنم برای گرفتنش نقشه کشیده بودم حال داشت در قاب نگاهم رقم میخورد... گاهی وقتها دیدن رنج کسی واقعاً تماشایی بود. کسی مثل این مخلوق رزل.
-نه... نه... خدا....
شنیدن فریادهای بلند و از عمق جانش همراه شد با سیگاری که با هر دم من عمیق میسوخت. یکی از مردها آلت تناسلی بریده را که خون از آن چکه میکرد میان دستانش توی هوا گرفت و سمت من برگشت.
-تموم شد آقا.
هرگونه کپی برداری از داستان ژانوس یا انتشار پارتها و فایلی از رمانهام در کانال و سایت دیگهای مشمول رضایت من نیست و خوندنش در هر جایی به غیر از کانال نویسنده(سارا رایگان) حرامه و به هیچ عنوان راضی نیستم.
پس لطفاً حلال بخونید و حقِ نویسنده رو پایمال نکنید.
چند ثانیهای کوتاه محو آلت بریدهاش شد که دیگر از پایین تنهاش آویزان نبود بلکه میان دستان آدم من در هوا معلق بود. بعد یک مرتبه به خود لرزید. پخش زمین شد و شروع به گریه و ناله در قالب فریاد کرد.
تمام نگاهم محدود شد به تصویر درد کشیدنش... شنیدن لابههایش و لولیدن تنش در خون و خاک، روزهایی از گذشته را در ذهنم شبیه سازی کرد. رایان نگاه ترسیدهاش را از آلت عَلَم شده گرفت و با هیجان گفت:
-درمان قطعی یبوست با دیدن این صحنه!
باز برگشتم پیش او. دو تا آدمهایم عقب کشیدند و آلت خونین را روی زمین جلوی صورت صاحبش انداختند. روی زانو خم شدم و سرم را سمت تن به خاک افتادهاش پایین کشیدم.
اشک از چشمانش و آب از دهانش راه افتاده بود و از پایین هم جوی خون مسیری در دل خاک گرم و نرم باز کرده بود.
-درد داری؟
نحوه دریافت vip ژانوس و دیگر آثار خانم رایگان با تخفیف
#ژانوس
#سارا_رایگان
@Donyaye_sara
@sara_raygan