هرزهٔ هرجایی
#1
واسش تایپ کردم:« فردا شوهرم میره بیرون شهر برای کارش تا آخر شب هم نمیاد،بیا پیشم »
دکمهٔ ارسال رو که زدم از تو آشپزخونه سرک کشیدم داخل پذیرایی و بله همونجور که حدس میزدم سهیل جلوی تیوی رو مبل خوابش برده بود...
پر حرص لب زدم:فقط بلدی بخوابی
حتی موقع خوابیدن هم صداش نزدم تنهایی رفتم تو اتاق خواب،لباس خواب حریرم رو پوشیدم و رفتم زیر پتو گوشیمو دست گرفتم که دیدم علی تو تلگرام عکس کی*رشو فرستاده
براش نوشتم:« صبح دیر نکنی،زود بیا که تا شب با هم باشیم عزیزم »
به ثانیه نکشید که جواب داد:« مطمئنی اون مرتیکه کو*نی تا آخر شب نمیاد؟ »
لبخند زدم و تایپ کردم:« حالا بیاد هم مگه مهمه؟جلو چشمش زنشو ج*ر بده بذار حساب کار دستش بیاد »
چند دقیقه بعد جواب داد:« معلومه که اینکارو میکنم،به وقتش »و پیام بعدیش:« ک*ص آبدارت آماده هست؟میخوام تا شب داخلش تلمبه بزنم عروسک سک*سیِ من »
دستمو تو شورتم بردم و انگشت کشیدم روش خیس بود و براش تایپ کردم:« خیسه و منتظره »
و آخرین پیامش این بود که« با همون ک*ص خیس بخواب که فردا خودم بهش رسیدگی میکنم »
با فکر به علی و رابطهٔ فردا لبخند زدم و چشمامو بستم...
https://t.me/+KIxsninU8okxNDZkhttps://t.me/+KIxsninU8okxNDZk