@zhuanchannel
نگرانی از گمشدنِ دادهها و سپردهها توی شلوغیِ دنیا، رنجِ پنهان و جانکاهیست.
آقای بیابانی -مدیر ساختمان ما- این دِلدله و تشویش را خوب حالیش است، لذا اهتمامِ عجیبی دارد به خاطرجمع کردنِ آدم. یک جدول درست کرده و چسبانده توی آسانسور
(ستون عمودی: اسامیِ ساکنین محترم، ردیفِ افقی: دوازده ماهِ سال) و بهمحضِ اینکه کسی شارژ ماهانهاش را پرداخت میکند، فوری میرود جلوی اسمش در همان ماه تیک میزند. اینکه میگویم «فوری»، یعنی واقعا فوری!
جوری بیمعطلی اعلامِ وصول میکند که تصور میکنم همیشه یک خودکارِ قرمز گرفته دستش، زُل زده به گوشی، تا بهمحضِ رسیدنِ پیامکِ واریزِ شارژ، شلوار پاش کند برود توی آسانسور، جلوی اسمِ طرف تیک بزند.
میخواهد در اولین حضورت توی آسانسور بعد از واریز، ببینی همهچی مرتب است و هیچی از قلم نیفتاده.
ما آدمها پیش و بیش از هرچیزی محتاجِ همین اعلامِ وصولیم.
محتاجِ آسودگیِ خیال.
«خاطرجمعی» گمشدهی بزرگِ انسانِ حاضر است. گاهی همهچیز هست، ولی خاطرجمعی نیست. و این یعنی انگار هیچچیز نیست! تشویش و دلدله و آسیمگی، فوبیای پاندمیکِ امروز بشر است.
سرعتِ دنیا رفته بالا و تندبادِ اتفاقات بهسختی میگذارد چیزی روی زمین بماند. حواست نباشد بلندش میکند، روی هوا میچرخاندش و معلوم نیست کجا بگذاردش زمین و هرکسی طبعاً کلاهِ خودش را سفت گرفته.
ما پیشِ هم خیلی چیزها داریم، یا لااقل چیزهایی.
سادهترینش پول است و گرانمایهترینش: راز. بین این دوتا هزارتا چیز دیگر هم هست.
دنیا حالا مثلِ «بیابانی» زیاد لازم دارد، بیشتر از هر زمانِ دیگری؛ آدمهایی که بلد باشند خاطرجمعی بدهند.
آدمهایی که هروقت میروی توی آسانسور، ببینی آخرین سپردههات را تیک زدهاند، که یعنی «رسید»، یعنی «خاطرت جمع»٬ یعنی «هیچی پیش من گم نمیشود» و «همهچی مرتب است».
@gharar_5shanbeha
نگرانی از گمشدنِ دادهها و سپردهها توی شلوغیِ دنیا، رنجِ پنهان و جانکاهیست.
آقای بیابانی -مدیر ساختمان ما- این دِلدله و تشویش را خوب حالیش است، لذا اهتمامِ عجیبی دارد به خاطرجمع کردنِ آدم. یک جدول درست کرده و چسبانده توی آسانسور
(ستون عمودی: اسامیِ ساکنین محترم، ردیفِ افقی: دوازده ماهِ سال) و بهمحضِ اینکه کسی شارژ ماهانهاش را پرداخت میکند، فوری میرود جلوی اسمش در همان ماه تیک میزند. اینکه میگویم «فوری»، یعنی واقعا فوری!
جوری بیمعطلی اعلامِ وصول میکند که تصور میکنم همیشه یک خودکارِ قرمز گرفته دستش، زُل زده به گوشی، تا بهمحضِ رسیدنِ پیامکِ واریزِ شارژ، شلوار پاش کند برود توی آسانسور، جلوی اسمِ طرف تیک بزند.
میخواهد در اولین حضورت توی آسانسور بعد از واریز، ببینی همهچی مرتب است و هیچی از قلم نیفتاده.
ما آدمها پیش و بیش از هرچیزی محتاجِ همین اعلامِ وصولیم.
محتاجِ آسودگیِ خیال.
«خاطرجمعی» گمشدهی بزرگِ انسانِ حاضر است. گاهی همهچیز هست، ولی خاطرجمعی نیست. و این یعنی انگار هیچچیز نیست! تشویش و دلدله و آسیمگی، فوبیای پاندمیکِ امروز بشر است.
سرعتِ دنیا رفته بالا و تندبادِ اتفاقات بهسختی میگذارد چیزی روی زمین بماند. حواست نباشد بلندش میکند، روی هوا میچرخاندش و معلوم نیست کجا بگذاردش زمین و هرکسی طبعاً کلاهِ خودش را سفت گرفته.
ما پیشِ هم خیلی چیزها داریم، یا لااقل چیزهایی.
سادهترینش پول است و گرانمایهترینش: راز. بین این دوتا هزارتا چیز دیگر هم هست.
دنیا حالا مثلِ «بیابانی» زیاد لازم دارد، بیشتر از هر زمانِ دیگری؛ آدمهایی که بلد باشند خاطرجمعی بدهند.
آدمهایی که هروقت میروی توی آسانسور، ببینی آخرین سپردههات را تیک زدهاند، که یعنی «رسید»، یعنی «خاطرت جمع»٬ یعنی «هیچی پیش من گم نمیشود» و «همهچی مرتب است».
@gharar_5shanbeha