امروز تو دانشگاه
بچه ها داشتن باهم حرف میزدن
یهو یکیشون اسممو گفت
سریع سرم به طرز ضایعی برگشت سمتشون
اومدم بگم جانم که خودمو جمع کردم
سرعتمو کم کرده بودم تا بتونم حرفاشونو بشنوم
داشتن از تاپ ایولد حرف میزدن 🙃
وقتی یه بار دیگه یکیشون راجع به آرورا حرف زدن ، دلم یه جوری شد *~*
نه یه جور بد
یه جور عجیب ناکی ...
یه جور اندوهگین ناکی ....
دلم برای اون روزا تنگ شده
برا بچه ها
برا بازی هامون
رکورد زدنامون
کل کلامون
گفتن بدو تکلیف بفرستامون
جلسه تو شورا
حتی شُخم :)
بعد یادم اومد که بعضیارو نبخشیدم
فقط فراموش کردم
که باز دیدم فراموش هم نکردم
پس بغضمو خوردم و ازشون دور شدم
*~*