Фильтр публикаций


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
@turmoil1
.


"سفر به سرزمین ممنوعه "
«اورفئوس»

تو را با خود میبرم
تو را با خود میبرم،
خودشان گفتند
خودشان رخصت دادند،
پس از این شهر
و از این خیابان‌های فاسد
دور خواهیم شد
به سان جاودانگان،
و آرام و عاشقانه
در کرانه‌های دوردست،
نزد خدایان،
سکنا خواهیم گزید؛
برایت می‌نوازم،
برایم می‌خوانی،
و شادکامی،
عجین خواهد شد
با ما
تا ابد!
عهد بسته‌ام
عهد بسته‌اند،
نجات خواهیم یافت
شک نکن!
آنها گفته‌اند
خودشان گفتند،
بخشیده‌اند تو را به من،
پس بدون تردید
حرکت کن
پشت سر من
و قدم بگذار
بر جای قدم‌های من،
بدون تشویش
با ایمانی راسخ
خارج خواهیم شد
از این جایگاه پست

با من بیا
با من بیا
با من بیا 
دیگر درمانده نخواهیم بود
و بدشگونی
تمام خواهد شد،
خواهیم رهید
از هلاکت
و دست در دست هم
خواهیم خواند
سرود ظفر را؛
آنها سوگند خورده‌اند
و دگر بار
خوشبختی را به ما بخشیده‌اند
پس ادامه بده
بدون تردید
و تکیه کن
بر وعده‌ی آنان

چیزی نمانده تا رهایی
معشوق من،
زیباترین نغمه
حرف بزن با من،
در این ملک نفرین شده
صدایت مرا
آرامشی ست اصیل،
پس سخن بگو
و بگذار کلمات شیرینت
پرتاب شوند به سوی جان من
چرا دریغ میکنی
از من،
صدای دل انگیزت را؟

نباید برگردم
نباید برگردم
تو اینجایی
تو اینجایی
آنها عهد بستند
من عهد بستم
تو را به من بخشیدند
تو را به من بخشیدند

چیزی نمانده تا مقصد
اما دیگر حتی
نمیشنوم صدای پایت را
زیبای من
چیزی نمانده تا رویا،
اما رخنه کرده در قلبم
شکی عمیق،
و هیولای تردید
سایه افکنده بر جانم
پس چیزی بگو،
و صمیمانه
بخوان نامم را؛
رهایم نکن
اینچنین پریشان
در لابه‌لای این کثافات!
تو را با خود میبرم
تو را با خود میبرم

سری بریده شده
جدا افتاده از تن
کنار مرداب سرنوشت
می‌نگرد به من
و نجوا میکند زیر لب:
او اینجا نیست!
از اول نبوده!
او درون مرداب است!
به لجن کشیده شده
و ناپاک!
آنها او را به تو نبخشیده‌اند!
سوگند نخورده‌اند!
تو دیوانه‌ای!
و گم کرده‌ای راه خروج را!
نوازنده‌ی چیره‌دست
بنواز با چنگ‌ات
و نابود کن نور را!
نمی‌بری او را با خود!
نمی‌بری او را با خود!

ایستاده بر حدود کابوس
می‌نگرم به رویا
بروم یا بمانم؟
او اینجاست یا نه؟
اگر بگذرم از سرحدات
و او نباشد و نیاید چه؟
و اگر برای یقین یافتن
برگردم
و بنگرم به پشت سرم،
عهدی که بستم چه؟
کدام ایمان؟
نجات خواهد داد مرا؟
جبر است این
یا انتخاب؟
نتیجه مشخص است
یا عواقب،
آشکار میشوند
با تصمیم من؟
اصلا شاید،
کشته‌ام او را
خیلی پیش‌تر 
به واسطه‌ی انتخاب‌هایم!
یا شاید
ساخته‌ام
تمثال او را
برای تسکین دردهایم!
می‌ترسم دیگر
دیوانه‌وار،
چرا که مرزها
محو شده،
و ایمان به یغما رفته!
پس نه میروم
و نه برمی‌گردم،
رنجیده و شوریده‌سر
می‌نشینم تا ابد
در این میانه،
و بلاتکلیف،
برنخواهم درید این پرده را؛
خدایان یا شیاطین
کدام ایمان
نجات خواهد داد مرا؟

@turmoil1


R.I.P Legend 💔
David Lynch (1946-2025)

@turmoil1



































Показано 20 последних публикаций.