گاهی انسان به تفاهمی بین مرگ و زندگی میرسد و از اینکه این دنیا را ترک کند، ترسی ندارد.
او با اقتدار میخواهد بعد از سالها زندگی، از این جهان رخت ببندد، اما مشکلی وجود دارد: اطرافیانش به هر قیمتی میخواهند او را نگه دارند و رفتن را برایش ممنوع میکنند.
تعارضی میانِ رفتنِ با عزت و ماندنِ بیمارگونه…
گویی که برعکس شده و اینبار فرزند است که برای والد تصمیم میگیرد چه زمانی برود، بدون آنکه رضایت والد خویش را در نظر بگیرد.
اینجا نهتنها زندگی جریان ندارد، بلکه ضدیتی با سِیر طبیعی مرگ و زندگی است، زیرا بهزور و برخلافِ میل خودش مانده است.
@the_lantorii