تکست

#بـــرگ_زیـــــتون🍃
#پارت_سیصد_چهل

با خنده بغلش گرفتم و رو به آریو گفتم:
- گوش بده ببین دخترم چی میگه بهت.

آریو کمی سرش رو مالید و لب زد:
- بشکنه دستت زن.

اخمی کرد و تشر زدم:
- دست و دندونای توام بشکنه.

چپ چپ نگاهم کرد و گفت:
- یکم جنبه تو ببر بالا نگار خانوم.

پشت چشمی نازک کردم و دیگه حرفی نزدم.
آروم کمی خودش رو کشید به سمت قسمتی از تخت که من نشسته بودم و سرش رو گذاشت روی پام.

تازه چشم بسته و می خواست حس بگیره که نیاز با لگد محکم کوبید به سرش و دادش رو در آورد.

- چیکار میکنی پدر سوخته؟

خندیدم و گفتم:
- من که میگم نیاز کلا باهات مشکل داره.

نیاز با اخن به عموش خیره و مشتش رو گره کرده بود.
تند تند برای خودش حرف می زد گرچه اصلا معلوم نمی شد چی میگه؟ فقط از خودش صدا درمیومد و حسابی هم شاکی بود.

آریو با اخم به نیاز خیره شد و گفت:
- زن خودمه، تو چی میگی؟

نیاز پاش رو بالا برد و سعی کرد به عموش لگد بزنه اما پاهای تپلی و کوچیکش به آریو نرسید و عصبی غرغر کرد.

با خنده گوش دادم و گفتم:
- آریو ببین بچه ام چی میگه؟

آریو دست به سینه نشست و لب زد:
- والا این بچه ت که همش فقط داره به من میگه اووی اووق!

قهقه ای زدم و نیاز رو به سینه فشردم.
هر دو کله زردای لجبازم خصمانه به همدیگه نگاه می کردن و برای هم خط و نشون می کشیدن.

- اجازه هست بیام داخل؟

انقدر گرم بگو و بخند بودیم که اصلا نمی فهمیدم دلارا کی از راه رسید؟!