پیرمردی خمیده، آرام اسكناس ٥٠٠ توماني مچاله را روي پيشخوان قصابي گذاشت و زير لب گف: همان هميشگي!
مرد قصاب با چشمان اشك آلود و صداي غمزده پرسيد: پدر جان، اين ٥٠٠ تومان دنبه ي گوسفند خوراك چند روز شماست؟ چگونه چنين چيزي را مي خوريد؟
پیرمرد با دستان لرزان و لحني مهربان گفت: فرزندم اينها را روي چراغ گرم مي كنم تا آب شوند، آنها را نمي خورم، چندین سال است که همسرم فوت کرده، با آنها جـ.ق میزنم، از گلنار خيلي رديف تر است، دنبه رو بده و گوه خوری اضافه هم نکن.
🆔
@texas85 👅💦