از دیدنت خوش وقتم و بسیار خرسندم
تنهاترین معشوق من ، محبوب دلبندم
با اینکه رد پای غم بر صورتم پیداست
هر بار می بینم تو را از شوق می خندم
هر بار می بینم تو را یخ می کنم از شرم
انگار همزاد تگرگ ماه اسفندم
شاید به شیرینی لبهای تو محتاجم
حالا که افتاده به پایت بی هوا قندم
آنقدر در چشمان تو سُکنا گزیدم که
خود را به دام مردمک های تو افکندم
جز تو که صاحب خانه ی این قلب متروکی
در قاب این دل کیست شاهم یا خداوندم
هر بار میدیدی مرا ، آسوده می رفتی
هر بار می دیدم تو را ، من دل نمی کندم
هرچند از عهدی که بستی ساده برگشتی
اما به پای عشق تو پیوسته پابندم
از بس که میل و اشتیاق و رغبتم با توست
از دل برایت بهترین را آرزومندم
مریم پیروزی
@taranom_org