تلنگر


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: не указана


تلنگر، ایده ای است برای آگاه تر شدن. در تلنگر باور داریم که "آگاهی"، "شدن" است، شدنی که سبب خواهد شد زیست جهانِ همه ی ما گسترده تر شود. برای تماس با ما به آدرس زیر پیام دهید.
@leilapapoli
@omrangarazhian

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


بیشتر به صحنه تئاتر می ماند تا صحنه زندگی
اگر خواستید و صلاح دونستید به آنها بگویید ما همین روزها حمله می کنیم.
آنها می گویند در همین روزها حمله می کنند ولی قول داده اند یک طوری حمله کنند که شما بتوانید رد بدهید خیلی هم سر و صدای رسانه ای نمی کنند.
باشه حالا منتظریم ببینیم چی می شه اجازه بدهید به آقامون بگیم: بچه ها صداشو در نیارید کسی خبردار نشه البته نفوذی های خبر چین برای اسرائیل که خودشون خبر دارند، بقیه هم که هیچ!.
یادتون نره خبرگزاری های ما ساکت هستند حتی ما مسئولیت حمله را رسما به عهده نمی گیریم تا برای شما چشم پوشی سخت نباشد.
دمتون گرم ولی خوب به نامردی تا حالا فقط این کار را در سوریه و عراق و لبنان می کردید حالا در اینجا هم می کنید.
خوب ما هم باید یک قدم پیش بگذاریم البته عراق و سوریه هم دوباره زدیم ولی در داخل، پایگاه هشتم شکاری که مال ارتش است. همه اونهایی که هارت و پورت می کنند و اخیرا حتی سفیر کشور حافظ منافع شیطان بزرگ را به مقرشان صدا کردند می توانند رد بدهد چون حمله به داخل به پایگاه هوایی ارتش بود.

ده ها سال بعد در آن سال ها که تش بالا گرفته بود پیام هایی بین نیروهای سطح بالا در هر دو طرف تبادل می شد. آنها برنامه ریزی می کردند که چگونه در داخل و خارج برای انواع مصارف با هم هماهنگ شوند ولی ...
#دامـجنگ




03-Papoli-Yazdi.pdf
1.1Мб
این جدیدترین مقاله مستخرج از پروژه‌ی کوچک باستان‌شناسی زباله در تهران است. این پروژه در سالهای ۱۳۹۶ و ۱۳۹۷ انجام شده است. در این مقاله اسنادی که از یک سطل زباله شناسایی شده خوانده و تحلیل شده است. این اسناد مربوط به بازاریابی پزشکی است و عمدتاً توسط دو بازاریاب زن نوشته شده است. ما سعی کردیم بر اساس این اسناد و آنچه از زندگی زنان مستقل و تنها در کیسه‌های زباله یافتیم، مشکلات و مصایب زنان کارمند و کارگر و میزان کار و درآمد کم آنها را به صورتی مستند و باستان‌شناسانه مورد بحث قرار بدهیم. از این رو ممکن است آنچه در این مقاله آمده به کار تحلیل جنگ روزمره زنان در خیابانها و تلاش سرکوبگر برای سرکوب بیشتر بدن زنانه بیاید.
لیلا


جنگ در دو جبههٔ کاملا نامتقارن
پس از پایان جنگ ایران و عراق و در جمع های خانوادگی مثلا در دید بازدیدهای نوروزی به شوخی و بطور نمادین خانم های خانواده را «عراقی های » می خواندیم. این روایت سمبلیک تا تابستان و تا سال بعد خیلی داوم نمی آورد و سپس با اشاره دیگری جایگزین می شد. من هرگز ان زمان فکر نمی کردم آن شوخی های فضای خانوادگی در شهرستان و در فضای خانواده ای روستایی که اتفاقا در طول جنگ شهرنشین شده بود و هنوز هویت روستایی خود را داشت اینقدر عمیق باشد که بیش از سی سال بعد به آن ارجاع دهم و اشاره کنم.
تفکر و سازماندهی های نظامی که حاصل انقلاب ۵۷ بودند در سال های جنگ ایران و عراق تقویت شدند.در راس آن سازمان و سازماندهی ها سپاه پاسدارن بود. دولت اول و دوم سازندگی در این زمینه پیشرو و سرآمد بود. در نهایت ساختارها و تفکر نظامی که در طول نُه سال جنگ، خود را در فرهنگ های ملی جایگزین کرده و به خوانش هایی بومی شده بخشی از ملی گرایی تفکر بخشی از چپ بومی شده و انعطافپدیر و بخشی از مذهبی دست یافته بود در دوم خرداد ۷۶ به حاشیه رانده شد اما در حاشیه با راس هرم قدرت و در ایران همدیگر را بازیابی کردند و با دولت های بی هویت افراطی تحت عنوان مهر ورزی به قدرت بازگشتند. آن فرآیند یعنی جایگزین شدن نظامیان و امنیتی های در ساختار سیاسی و قدرت تا امروز ادامه دارد. اما ان ادامه نتیجه اش اکنون دو جنگ است. جنگ از طریق حاشیه های بر ساخته شده ( نیروهای نیابتی در عراق و سوریه و خصوصا لبنان) همچنین جنگ های داخلی که بسته به شرایط دشمنی در درون ساختار برای خود پیدا می کند.
هسته سخت قدرت ابتدا جنگ سیاسی خود را با به اصطلاح «اصلاح طلبان» آغاز کردند و پس از پیروزی به بخشی از حامیان آنها که اتفاقا مورد توجه خود آنها هم نبودند یکی زنان رسیدند. اکنون ان دو جبهه نامتقارن قابل بازشناسی است. پنجاه درصد جمعیت در داخل و هویت شان یعنی زنان و هویت زنانه در داخل که البته هنوز و کاملا ذیل خانواده بازشناسی می شوند و دوم استکبار جهانی و جالب است بدانیم که اسرائیل و استکبار جهانی حالا از ایران بازخوانی یکی از بازوهای خاورنزدیکی روسیه و چین دارد. در نتیجه شعار انقلابی « نه شرقی نه غربی جمهوری اسلامی» حالا کاملا بی معنی است خصوصا در داخل ایران. اما در منطقه هنوز بی معنی نیست. هر دولت افراطی و ارتجاعی در منطقه مانند طالب های به رغم همه تفاوت ها در مقابله با این استکبار و در افتادن به دام روسیه و چین نه تنها چشم به ایران دارد بلکه پای جای پای این هویت منطقه ای می گذارد. حالا می توانم نتیجه بگیرم که این ارودگاه در تقابل با هویت زنانه نیز با هم در یک جبهه قرار دارند.
جالب و لازم است بدانیم در همه سرزمین های عربی از شمال افریقا گرفته تا شبه جزیزه عربستان و سرزمین های شمالی آن در خاور نزدیک و خصوصا در لبنان و سرزمین های اشغالی تفکر جنگ طلبانه جمهوری اسلامی در بین طبقات عموما پایین اقتصادی نه ضرورتا اجتماعی طرفداران پر و پا قرصی دارد. پارادوکس در مقیاس جهانی چیست؟ این مهم است که در جهان و پایازپورای عربی همچنین دیایازپورای چپ سنتی که مدافع فلسطین بود جمهوری اسلامی را در این زمینه به رسمیت نمی شناسد. سبب این مهم نیز بیش از هر پدیده ای هویت بومی و رویکردهای جمهوری اسلامی در همه این چهاردهه در فعالیت های برون مرزی اش بوده است.
شکاف های کجاها هستند. اول شکاف اساسی و محوری بین مردم و حاکمیت در ایران است. با ترس از ادامه و عوارض آن برای حاکمیت در شرایط حساس جنگ جمهوری اسلامی دست به کنترل و سرکوب فراگیر در خیابان ها و دانشگاه ها و هرجا که بتواند می زند. شکاف نه به این عمق اما موجود در منطقه شکاف بین دولت های عربی با هم است. اکثریتی از دولت های عربی ما کشورهای حاشیه خلیج فارس و عربستان حتی غیر عربی مانند ترکیه و پاکستان در قابل موشک پردانی اخیر جمهوری اسلامی که احتمالا مبدائی برای آینده خواهد بود هنوز که هنوز است به جمع بندی نرسیده اند. چرا چنین است از نظر من روشن است این به پیچیدگی های تاریخی هویت های مدرن در منطقه باز می گردد. اما اگر دور از تفکر ملی گرایانه تقابل ایرانیان با اعراب به منطقه نگاه کنیم هویت زنانه به هیچ رویی حتی در عربستان سعودی با ایران قابل مقایسه نیست.
امدوارم روشن شده باشد که دو جبهه نامتقارن جنگ چه ارتباطی با هم دارند و زمینه های معاصر و بومی شان چیست و همچنین امیدوارم فرصت کنم مداخل ها باز شده را ادامه دهم.
عمران نوشت
#دامـجنگ


این بحث امروز ساعت ۱۹ به وقت اروپای مرکزی و ۲۰ و سی دقیقه به وقت تهران در لینک زیر در زوم برگزار می‌شود. بحث به زبان انگلیسی است.
https://rb.gy/o3308f (zoom link)
Meeting ID: 669 8867 0094
19:00 pm CET


تحلیلی قومی - محلی بر ترانه های محلی
۱) دختر قوچانی
نکته مهم اینکه من بزرگ شده روستایی در جنوب نیشابور هستم و با برخی ترانه های محلی که مادرم زمزمه می کرد، بزرگ شده ام. بسیاری از این ترانه ها را بارها و بارها در عروسی های و جنش ها و جمع های خانوادگی شنیده ام در نتیجه در من احساسات و نوستالژی را این ترانه ها بر می انگیزاند و ممکن است در شما چنین حسی نداشته باشید. با این وجود لازم دیدم از دیدی پژوهشگرانه به موضوع تاریخ- قومی و چشم انداز طبیعی ترانه دختر قوچانی بپردازم. در طول این یادداشت از دو منظر چشم انداز طبیعی و قومی به موضوع می پردازم.
اول می دانیم که قوچان نام شهری در خراسان است که بین دو ارتفاع از ارتفاعات مشهور به شمال خراسان قرار گرفته است. همچنین می دانید نام گذشته این شهر خپوشان بوده همچنین می دانیم که شهر نزدیک به زمان معاصر در اثر زلزله چنان ویران شد که جابجا شده و در نزدیکی شهر قدیم خبوشان شهر جدید قوچان ساخته شد. نکته قومی و بسیار مهم این است که اکثر جمعیت این شهر را ترک های افشاری تشکیل می دهند که پس از دوره صفوی به این منطقه کوچانده شدند. همچنین می دانیم که آنها با کُردهای شمال خراسان که مشهور به کُرمانج هستند ترکیب خاصی از فرهنگ محلی را در مرکز خراسان معرفی می کنند. محدوده مورد نظر ما که به نظرم چشم انداز ترانهٔ دختر قوچانی هم هست مناطق بین شهرهای نیشابور، سبزوار و قوچان است. از کجا و چگونه این چشم انداز را جایابی و معرفی می کنم. از آنجا که دختران قوچان به زیبایی در بین جمعیت های بومی همین مناطق شهره هستند. چرا ؟ ساده است چون تمایزهای ظاهری مشخصی دارند که در محتوای ترانه نیز به آن پرداخته می شود. دختران قوچانی عموما قد بلند با موهای کمی فر و چشم و ابرویی کاملا متفاوت با جمعیت های بومی خراسان هستند که در بین شان بیشتر چشم های بادامی عمومیت دارد. چرا موقعیت ترانه را مثلا در شرق یا شمال شرق قوچان جایابی نمی کنم چون آدرسی که به خورشید و از پشت کوه در آمدن آن می دهد می بایست موقعیتی در غرب و جنوب غرب قوچان باشد. مثلا مناطقی که امروزه بخش سرولایت خوانده می شود، بهترین گزینه است. چرا در ترانهٔ عاشق بیچاره « چاره ندارد» فرض من براین است که به سبب تفاوت های قومی و سنت های ازدواج است که بین ساکنان ترک نشین منطقه، افشاری های نه ترک های بیات با جمعیت های بومی تفاوت هست که به سادگی دختر به جمعیت های دیگر نمی داده اند احتمالا؟!
در اسناد در جاهای دیگری نیز نشانی از دختران قوچان هست و جالب است بدانید که آن درباره دختران قوچانی است که به ترکمن ها سپرده شده بودند سر کار خانم نجم آبادی درباره آن رویداد تاریخی به تفصیل نوشته اند.
دختر قوچانی ترانه ای محلی و نوستالژیک و عاشقانه در عین حال با آهنگی غمگین است. با وجود غمگینی جالب است بدانید که عموما در عروسی های خوانده می شود. همراهی دو تار خراسانی همچنین محتوای خود ترانه به نظرم نه تنها چشم انداز طبیعی و فرهنگی آن بلکه برهمکنش های قومی مهاجران و ساکنان بومی در خراسان مرکزی معاصر و دقیقا در مناطق بین نیشابور - سبزوار در غرب و قوچان در شرق را نشان می دهد. چرا در تحلیل من سخنی از مشهد در میان نیست. به نظرم مشهد فرهنگی متمایز و پس از صفوی تدریجا مرکز گرا دارد و این ترانه ای محلی از محلات بومی و روستایی است. عاشقانه ای در چشم انداز خراسان مرکزی در ایران پس از صفوی. اطمینان دارم که ترانه به پس از صفوی مربوط است چراکه محتوای آن و سوژه عاشفانه یعنی دختر قوچانی همچنین برهمنکش های قومی ترک و کرد ( کرمانج ) با بومیان خراسان ( فارس ها و ترک های بیات) پدیده ای امروزه تاریخی و بی شک پسا صفوی است.
ده ها خواندن متفاوت از ترانه دختر قوچانی هست که با جستجویی ساده اگر انگیزه داشتید به آن دست می یابید من در این نوشته تحت تاثیر ترکیب تصویر و ترانه بسیار زیبای دختر قوچانی در ghadimieha در اینستاگرام قرار گرفتم و این یادداشت را نوشتم.
عمران نوشت


خنده دار است همچنین همزمان گریه دار: آنها پشت صحنه و دور از چشم ما توافق می کنند که با هم جنگ کنند. آنها احتمالا در این توافق ها که از طریق واسطه ها رد و بدل می شود زمان حمله را به دشمن شان لو می دهند اما احتمالا کم و کیف آن را کیفیتی می گویند و کیفیت دیگری عمل می کنند. جالب تر اینکه نامش را می گذارند غافلگیری. گریه دار تر از همه این است که در همه تریبون ها و نزد مزدورانشان در هر دو سو طوری نمایش می دهند و کُری می خوانند و از شهادت و استقامت می گویند که اکثریتی از آنها باورشان می شود. راستی حالا مفاهیمی مثل شهادت چه معنایی دارد؟
نه این جنگ نیست این بازی با افکار عمومی، فریب آنها و بازی با ابزار و آلات جنگی است. نمایشی گران قیمت که پس از هر نمایشی نه تنها هزینه های بازی را می گیرند بلکه بودجه های میلیاردی برای سال آینده هم می گیرند. نتیجه اش همان است که در گفتار پیش شرح دادم. فقر و ناداری برای مردم و اختلاف طبقاتی و نابرابری در همه موضوعات از جمله امنیت و خصوصا امنیت روانی - اجتماعی. می دانید چرا برای این مدخل تاکید می کنم چون من و شمای نوعی شب و روز در استرس و نگرانی جنگ هستیم و آنها و اطرافیانشان دقیقا همان زمان ها با اطلاعاتی که بطور رانتی از پشت پرده ها دارند در آرامش کامل به سر می برند. این مهمترین رانتی است که کسی می تواند داشته باشد « اطلاعاتی از پشت صحنه که به او در زندگی روزمره آرامش می دهد». جالب تر اینکه آنقدر رازداری در اکثریت بی جنبه ای از ایشان نیست که حداقل چند روزی اطلاعات محرمانه شان را حفظ کنند که حداقل به موقعیت خودشان در افکار عمومی لطمه نخورد. این است آنچه پیشتر «تخصص زدایی» خوانده بودم و حالا «عوام فریبی حاد» می خوانم.
در دام جنگ عنوان برازنده ای نیست. در دام بازی هایی با مهمات و ابزار و آلات جنگ. در دام فریب و در دام همدستی به اصطلاح «میدان» و «دیپلماسی» با هم برای فریب افکار عمومی در بزنگاه های خاص!!. در دام هویت های سرگردان و در دام بازی های بازی خورده ها. بازنده هایی که همچنان خود را برنده معرفی می کنند. در دام رانت هایی که ریشه در ایدئولوژی های نخ نما و کم اطلاعی دارند. در دام بی اخلاقی و در دام فریب.
عمران نوشت


معاصریت جنگ و جریان زندگی
ده نکته و یک مسئله
اول آنچه با آن در ایران و بخش هایی از خاور نزدیک این روزها مواجه هستیم جنگ به معنی سنتی آن نیست «وضعیت جنگی در آستانه» است.
دوم آگاه باشید هیچ رسانه معتبری در فرایند جنگ خصوصا جنگ های ایدئولوژیک نمی شناسیم در نتیجه از خبر زدگی پرهیز کنید. خصوصا رسانه های فارسی زبان به شدت از نبود بی طرفی رنج می برند و تحلیل گران کم سواد اجتماعی بیشترین طیف در این رسانه های فارسی زبان هستند. در نتیجه پیگیری صرفا اخبار اخطاری در مواقع ضروری را پیشنهاد می کنم.
سوم یادتان نرود سخن از جنگ جهانی سوم بسیار عامیانه است. بی شک هر جنگ بزرگی از جنگ های کوچک و خرد شروع می شود اما شرایط خاور نزدیک معاصر در معادلات جهانی خصوصا اقتصاد ره به افول و غیر مولد این منطقه مانع از شکل گیری جنگ جهانی بر اساس کشاکش ها در این منطقه می شود.
چهارم همیشه در هر حالی در نظر داشته باشید ایران وارث خاطره و تجربه زندگی در طول سال های جنگ جهانی اول است. خاطره ای که نتیجه جنگ در مقیاس جهانی از سر نادانی حاکمان برای ایران قحطی و گرسنگی در طول سال های ۱۲۹۲ تا ۱۲۹۴ خورشیدی بود. آن خاطره هنوز در جامعه به صورت تجربه زندگی هست در نتیجه یادتان باشد ضرورتا و در زمان معاصر پیوندی به پر رنگی آنچه ایرانیان برخورد می کنند بین جنگ و قحطی نیست.
پنجم از یاد نبرید همیشه آنچه واقعیت دارد زمان حال است. گذشته تنها از طریق تفسیرها بازشناسی می شود و معاصریت تفسیرها بسیار درخور توجه هستند. آینده از طریق بیم ها و امیدها آنچه واقعیت دارد زمان حال است و در زمان حال و در آستانه جنگ، وضعیتی که اکنون در ایران حاکم است تحرک زندگی بالا می رود. حتی برخی از دیدگاه هیجان چنین شرایطی را مورد توجه قرار می دهند. خلاصه اینکه معاصریت جنگ ضرورتا هم در زمان حال منفی نیست اتفاقا مثبت و انرژی بخش و رخوت زداست.
ششم زندگی و کیفیت آن در زمان معاصر موجب شده که نه تنها جنگ موجب قحطی نمی شود بلکه توجه حاکمیت های دیکتاتوری به موضوع ضرورت های زندگی روزمره بیشتر می شود. به بیان ساده تر بیم کمبود آذوقه در شرایط کنونی کاملا دور از واقعیت است.
هفتم یادتان نرود ایران همانند اسرائیل در چندین جبهه درگیر جنگ است در نتیجه وضعیت کنونی دوام نمی آورد. می دانید که ایران برای مثال عینی نه تنها درگیر جنگ های نبابتی و منطقه ای است در داخل نیز حاکمیت با حدود پنجاه درصد جمعیت خود یعنی زنان و هویت زنانه بطور روزانه درگیر است. نتیجه اینکه شرایط کنونی بیش از پیش « کوتاه مدت » است.
هشتم مهمترین خصوصیت جنگ های معاصر اتکای آن به انواع فنآوری های نوین در همین زمان اتکا به ایدئولوژي های نخ نماست. از ملی گرایی گرفته تا مذهب گرایی دومی به نهایت ناروزآمد و تاریخ گذشته است و دومی پدیده ای معاصر است که واردات فرهنگی قلمداد می شود که صرفا بوسیله قدرت های حاکمیتی معاصر بازخوانی می شود و خوانشی مردمی از آن جز به عنوان حس ملی نمی شناسیم. پیشنهاد از هر دو گرایش پرهیز نماییم خصوصا از تحلیل گران و کنشگران متعصب ان که بانی و روای جنگ و مسببان شرایط موجود هستند.
نهم به عنوان یک واقعیت در نظر بگیرید آنچه جنگ در مقیاس ملی دامن می زند فقر، سرکوب و محدودت های بیشتر است در نتیجه بااینکه در کوتاه مدت شرایط جنگی تحرک و حتی انگیزه های و برای برخی افراد لذت زندگی و ماجراجویی های آن را بالا می برد در میان و خصوصا بلندمدت مثلا ده ساله نتایج هر کشاکشی جز فقر و فلاکت و ناداری نیست.
دهم امید به تغییر از رهگذر جنگ که با دیدی از بیرونی گاه در تحلیل های سطحی در رسانه ها یا دنیای مجازی دیده و شنیده می شود امیدی واهی و طبلی به نهایت میان تهی است. مناسب ترین فرآیند تغییر بی شک تغییرات تدریجی است. تغییرات با نرخ بالا که در طول و پس از جنگ ها رخ می دهند همیشهء سرگذشت بشری دارای ناسنجیدگی های با نرخ بالایی هستند.

مسئله ای است که نمی دانم و چون نمی دانم می نویسم تا درباره اش فکر کنیم: آیا می توان در شرایط کنونی (وضعیت آستانه جنگی) و از دید درونی در جامعه زندگی کرد و بی طرف ماند و بی خیال به زندگی ادامه داد؟
در پایان نمی خواهم شعاری بنویسم اما از یاد نبرید از هر طبقه اجتماعی و فرهنگی که هستید در بافت سیاسی - فرهنگی که نه تنها آزادی نیست بلکه سرآمدان فرهنگی آن مانند مرحوم کیومرث پور احمد خود کشانده یا مثل مرحوم مهرجویی کشته می شوند و در بین طبقات پایین مانند انبوه جوانان و نوجوانان، نرخ خودکشی و ناامیدی بسیار بالاست بیم از خود جنگ و خطرات آن در کوتاه مدت بیمناکی اصیلی نیست.
در انتها تاکید کنم به عنوان پژوهشگری که مخاطب نوشته هایش مردم هستند نه نیروهای مزدور حاکمیت ها، برای همه مردم می نویسم و انگیزه های من ارائه دیدی از بیرونی به شماست.
عمران نوشت
#دامـجنگ


در دام جنگ ۲
سیطره شرایط جنگی، به نظرم توصیف بهتری از سایه سیاه جنگ است. در طول دهه های گذشته به ضرورت آنچه فرآیند جهانی شفافیت مدرنیسمی است مسائل زیادی به رغم میل نظام جمهوری اسلامی از پرده برون افتاده است. سر خط مهم چنین پدیده هایی عبارت هستند از ۱) تقابل آشکار زنان و هویت زنانه با نظام سیاسی - حاکمیتی موجود در ایران ۲) انحصار سیاسی ساختار قدرت در اختیار اقلیتی که هر روز از اقتدار آن کاسته شده و بر ضرورت استفاده از نیروی قهری افزایش یافته است. ۳) شکاف عمیق بین اقتصاد بنگاه های کوچک که در اختیار سرمایه های خرد و مردمی است و بنگاه های بزرگ اقتصادی که زیر نظر حاکمیت و وابستگاه مستقیم و غیر مستقیم آن است. ۴) شکل گرفتن هویتی منطقه ای برای جمهوری اسلامی، نظامی که بر ایران معاصر سیطره دارد. می توانم این لیست را ادامه دهم اما ضرورتی برای اطاله لیست نمی بینم. به آخرین سر خط و خیلی کوتاه در ادامه می پردازم.
تا جنگ اوکراین هویت ایران به عنوان تولید کننده پهبادها و موشک های نزدیک برد و دور برد عیان نشده بود. درگیری روسیه و نیاز متقابل ایران و روسیه به هم در کنار پایه سوم این نیاز یعنی اقتصاد و سرمایه های جهانی و منطقه ای چین تدریجا مشخص شد که به رغم همه پنهان کاری ها ایران در خفا توسعه فنآوری های مرتبط با شکل هایی از افزارهای جنگی جدید را توسعه داده است. حال در پی حمله شب و روز گذشته مشخص شد که کم و کیف این توسعه و کاربرد آن برای جمهوری اسلامی و هویت منطقه ای و جهانی آن چیست. به نظرم علاوه بر اینکه شکل توسعه فنآوری ها و کم و کیف آن برای ایران و دشمن به حساب نظام منطقه ای اش چیست و در چه سطحی است بلکه مشخص شد که هسته بسیار محدود لانه کرده در ارودگاه قدرت چرا به پاکستان و حالا اسرائیل موشک و پهباد پرانی می کنند.
مهمترین مسئله از منظر این قلم این است که این هویت پدیده ای است که اقلیت در قدرت بدون هیچ تبادل نظری با اکثریت جامعه یا با روش های روز آمد بلکه صرفا بطور کاملا دیمی در کنار دیگر مولفه های هویت شان در خفا بر ساخته اند و حالا از پرده برون افتاده است. نتیجه گیری من در این یادداشت بسیار کوتاه این است که جز با دگر دیسی اساسی در سازماندهی های سیاسی - اجتماعی و اقتصاد منطقه ای و جهانی نمی توان انتظار تغییری در این هویت و ارکان اساسی و مولفه های آن داشت. در کنار عربستان به عنوان قدرت اقتصادی در منطقه و دارای هویتی اضافه بر اقتصادی گردشگری و زیارتی و ترکیه دارای اقتصاد صنعتی و پاکستان دارای اقتصاد و هویت کشاورزی و دامداری همچنین مجموعه کشورهای حاشیه خلیج فارس به عنوان قطب های تجاری و گردشگری توائم حالا ایران را می توان خواسته یا ناخواسته و دیمی قدرتی دارای اقتصادی و فنآوری های زیرزمینی تولیدات برخی فراورده های نظامی دانست که با جنگ اوکراین از پرده برون افتاده است و روشن است که انتخاب هیچ طیف و گروهی نبوده است بلکه بطور ارگانیک و دیمی کاملا احتمالا محاسبه نشده مثل همه چیز دیگر تدریجا رشد کرده و حالا عیان شده است.
عمران نوشت
#دامـجنگ


در دام جنگ
اول اینکه وضعیت کنونی هنوز شرایط جنگی نیست. در استانه شرایط جنگی است. دوم جنگ ده ها وجه دارد و از چندین و چند دیدگاه قابل بررسی است. به کلی ترین شکلی جنگ یک منظر فنآورانه دارد و به از آغاز تاریخی تا امروز به سرعت در حال به روز شدن است. جنگ همچنین وجهی انسانی - اجتماعی دارد. از این منظر آنچه ما اکنون در آستانه آن هستیم به نهایت آغاز تاریخی است. چرا نمی نویسم پیش از تاریخی است چون جنگ پدیده ای مربوط به دوره های تاریخی است. برای پیش از تاریخ اصولا از کشاکش استفاده می شود. چون سازمان یافته نیست. یعنی حاکمیتی دارای نظام سلسله مراتبی شناخته شده پشت آن نیست.
مهمترین خصوصیت شرایط کنونی که در آستانه آن هستیم جنگی با سر و شکلی جدید است که بین دو سرزمین با فاصله مکانی شروع شده است. همچنین در این شرایط شکاف و فاصله بین فنآوری های مرتبط با جنگ و بعد یا منظر انسانی - اجتماعی آن بسیار روشن است. این شرایطی است که براساس پیشینه های چند هزار ساله و براساس ایدئولوژی های دینی در حوزه انسانی و اجتماعی سازماندهی می شود.
نکته پایانی در این یادداشت کوتاه این است که مسئولیت شخصی هریک از ما از منظر من پژوهشگر این است که در دام باورهای متکی به کشاکش های پیش از تاریخی گرفتار نشویم. گرچه دارندگان فنآوری های امروزی شده خودشان نمی دانند گرفتار باورهای پیش از تاریخی و تاریخ گذشته هستند. ارتجاع و بازگشت به باورهایی که کمتر به روز شده اند و تنها از افکار بسته می آیند هریک از ما را ممکن است با وضعیت کنونی همراه کند. و اوج گزاره هایم اینکه شرایط کنونی از این نظر که انعکاسی است کاملا نابالغانه و کودکانه است. یعنی ایران و اسرائیل بی هیچ رویکرد تخصصی انسانی - اجتماعی صرفا براساس رفتارهای انعکاسی در این دام گرفتار شده اند. بیایید به عنوان افراد آگاه باشیم که این دامی است که برای انسان های بالغ کار نمی کند و آنها را گرفتار نخواهد نمود.
عمران نوشت
#دامـجنگ


نکته پایانی و البته فردی و شخصی، یادتان نرود بدهی دیگران و جامعه و سیاست را نمی باید به حساب خود واریز کنید. اگر چنین کردید خودتان راه را بر فقیر شدن و بی تمرکزی خود باز کرده اید. چی می باید کرد؟ نقدا نمی دانم تا مطالعه و بررسی و از همه مهمتر فکر کنم.
عمران نوشت و فرصت ویراستاری نداشت بر او ببخشاید و اصلاحش کنید


سم فقر ۳
اول اجازه دهید تفکیکی بین فقر - نداری و نابرابری یا تبعیض قائل شوم. ما این تفکیک ها را بی شک وامدار اقتصاد دان ها هستم. فقر یا نداری یعنی نداشتن منابع اقتصادی برای تهیه ضرورت های زندگی، به عنوان پژوهشگر همینقدر ساده توضیحش می دهم. نابرابری پدیده دیگری است یعنی شکاف اقتصادی - اجتماعی و نابرخوردداری بعضی و رانت داری برخی دیگر. روشن است که در کوتاه مدت بحث نمی کنیم. حال می خواهم از جایگاه و پنجره نگاه خودم به موضوع نگاه کنم:
کجا دو پدیده فقر و تبعیض به هم می رسند. آنگاه که شما دچار یکی شده اید و با فقر آگاهی یا با مقایسه وضعیت اقتصادی - اجتماعی خود با دیگران تبعیض هم لمس می کنید. این دیگر درک و فهمی اقتصادی و اجتماعی نیست بلکه سیاسی هم هست. در این وضعیت و از اینجاست که دچار به هم ریختگی روانی و عصبی هم می شوید. در ادامه فرآیند موضوع تاریخی و فرهنگی حتی قومی و خانوادگی هم می شود و مسائل دیگر اضافه می شوند. این بخش ها را مدیون روانشناسان اجتماعی هستیم. به بحث محوری یعنی سم فقر باز گردم و مثال هایی روشن درباره آن بحث کنم.
فقر و ناداری اگر داوم اورد چه می شود و در شرایط ناپایدار اقتصادی چه مسائلی را در پی دارد؟ اول از همه چنانکه اشاره کردم اصولا جامعه و اقتصادی را نمی شناسیم که تبعبض و نابرابری در ان بالا باشد و فقر نباشد یا کم باشد. در اقتصادهای باز اینها در هالم واقع لازم و ملزوم همدیگر هستند. برعکس اصولا در اقتصادهای عدالت محور اصولا حداقل های زندگی برای همه فراهم است. راستی حداقل های زندگی چه ها هستند. این حداقل ها ریشه در حقوق اولیه انسان ها دارند و اصولا در بیشتر قوانین اساسی می توان ارکان آن را پیدا کرد. اما من نمی خواهم وارد قوانین اساسی شوم. تنها به آن قوانین اشاره می کنم.
اگر فقیر شده باشید تدریجا آرامش روانی تان را از دست می دهید و سپس در ورطه سقوط بیشتر در اثر بی تمرکزی می افتید. همچنین اگر در جامعه ای دارای شرایط تبعیض آمیز گرفتار شده باشید مقایسه مرتب حال و احوال شما را از همه نظر بدتر می کند. در این شرایط توجه بفرمایید اگر شما در جامعه دمکراتیک زندگی نمی کنید بخش بسیار مهمی از این تصمیم ها را نه تنها شما در آن نقشی ندارید بلکه دست تان برای تغییر هم به هیچ جایی بند نیست. باز گردم به حقوق اساسی مهمترین اصل در قوانین اساسی حق انتخاب است و وقتی آن را از معنی تهی می کردند خود سیستم ها گور خودشان را کنده اند. باز هم بگذارید بگذریم!.
من متوجه شده ام که نوشته قبلی من در مورد سم فقر ملموس نبوده حالا دوباره پای همان نهاد مردم نهاد مد نظرم را به موضوع باز می کنم. تصور کنید نهادی مردمی و اجتماعی - مدنی هست که شما هرچه را نمی خواهید به آن می سپارید. کمک های پولی هم بعضی گاه و بیگاه به نهاد مردم نهاد یاد شده می فرمایید. پای خدا و فردا هم نیز اصلا در میان نیست. آن نهاد با پول های خیریه کار می کند و مثلا سرمایه گذاری می کند و برای کسانی که شغل و تخصصی ندارند شغل ایجا می کند. چگونه بسیار ساده است. چیزهای قابل استفاده تان را شما به ان هاد می دهید و آنها ان چیزها را قیمت های پایین می گذارند و به مردم می فروشند. در این فرآیند از نیروهای داوطلب هم بهره می برند. از همه کارها خانه از آشپزی گرفته تا شستن ظرف و آماده کردن چیزها برای فروش بهره می برند. کسانی که آن چیزها را لازم دارند با قیمت بسیار پایین می خرند یعنی یکی از مهمترین مولفه های فقر یعنی ناداری برای خرید چیزهای ضروری زندگی از این طریق بطور عمومی برای اکثریتی فراهم می شود. بازهم در مورد همان نهاد تصور کنید که چیزهای خوراکی که تاریخ های استفاده شان نزدیک است را جمع می کند و در اختیار افراد قرار می دهد تا اینجا وسایل زندگی و خورد و خوراک برای برخی از افراد جامعه فراهم شده است. اضافه بر این جهیزیه برای یک زندگی معمولی از طریق چیزهای که مردم به نهاد یاد شده سپرده اند همیشه فراهم است.
حالا چرا جهیزیه چون از منظر من و در بلند مدت یک زندگی یعنی طول عمر یک آدم مهمترین شکل فقر نداشتن رابطه جنسی و ناتوانی در ساختن آن است. از این منظر بزرگترین جمعیت در حال فقیر شدن زنان ایران و افغانستان هستند. امیدوارم در فرصت دیگر بتوانم بحث کنم که تنهایی در بزرگ سالی فجیع ترین شکل ظهور و بروز فقر است. ناداری در پیری از همه بدتر است. اما یادتان نرود در جوامعی مثل ایران و افغانستان دست ما جمعیت های مردمی از بیشتر مناسبات قدرت کوتاه است. برای مثال یک شبه طالب های تصمیم گرفته اند که همه بازنشستگی های دولتی را لغو کنند. آنها خطرناک ترین شکل های فقر را دامن می زنند. یا آنگاه که سنت های فرهنگی تاریخی و باورهایی هستند که نصف جمعیت کاری جامعه را محدود کرده و در بند باورهای خود می کشند بزرگترین تبعیض ها سرگذشت جوامع انسانی را رقم زده اند.


تبار شناسی تنش
این روزها تنش در بالاترین سطح است. تنش این روزها حاصل فرآیندی است که در جنگ ایران و عراق شکل گرفت سپس به لبنان و سوریه گسترش پیدا کرد. درخت تنومند جنگ های ایدئولوژیک بیش از هزاره ای در لوانت یا مدیترانه شرقی ریشه دوانده است. اما این همه موضوع نیست تنها نیمه تهی ظرف جنگ است. نیمه پر آن ریشه در جنگ دوم جهانی و معاصریت های ایران دارد. حاکمیت های فردی الگویی پایدار در نظام های سیاسی ایران است. حاکمیت هایی که افراد خاص قدرت شان را براساس شبکه ای از باورهای ماورایی انسان ها در بالاترین سطح شکل می دهند. در سطوح ثانوی این ساختار اصولا مبتنی بر نیروهایی نظامی و علمای دنیای ماورایی است. این ها همه اطلاعاتی بدیهی است. اما این واقعیت بدیهی نیست که این شکل سازماندهی ساختار قدرت در جهان انسانی و در منطقه از حدود سه هزار پیش از میلاد تا امروز تغییر اساسی نکرده آنچه تحول یافته و توسعه پیدا کرده تکنولوژی های جنگ است و البته اقتصاد جنگ در مناسبات اجتماعی و سیاسی.
سطح تنش امروز و بالا رفتن آن نتیجه سکون حدود پنج هزار ساله منطقه و نگرش جهانیان به آن در زمینه سازماندهی مناسبات قدرت در جهان انسانی است. سئول و مسئله محوری اکنون این است: آیا جنگ طلبان در جامعه ایران در اکثریت هستند؟ اگر نیستند آنها به چه اعتباری و از طریق چه مکانیسم هایی جایگاه ها در ساختار قدرت را تسخیر کرده اند؟ هر چند صدبار انقلاب کنیم مادامیکه سواد انسانی - اجتماعی اکثریتی از جامعه همچنان بر پایه های منسوخ شده پنج هزار ساله است تحولی اساسی در جامعه و فرهنگ ما و حتی در نسبت های مان با جهان خارج رخ نخواهد داد.
عمران
#تبارشناسیتنش
با همراه تایپ کردم گاه گوشی من تصور می کند سواد فارسی نویسی اش از من بیشتر است.
تا فرصتی برای ویراستاری






نقدا بی عنوان!
ارکان هویتی جمهوری اسلامی ایران سه رکن است. هر سه رکن انعکاسی به دوره قل از آن قلمداد می شود. هر سه امروزه ضرورتا رکن به شمار نمی آیند چون باورمندانی در بین اکثریت جامعه ندارد.
رکن اول، این نظامی متکی به اسلام است. اسلام در این خوانش تفکری سیاسی و خوانشی از مذهب شیعه است که در آن مرد میان سال ایرانی پدیده قابل اتکاست. بر اساس همین رکن نه تنها زنان « جنس دوم » هستند بلکه حجاب ضروری است. حجاب از این نظر تمایزی است که معادل مردانه آن پوشش مدرن نیست بلکه تدریجا شکل پوششی است که به آن لباس روحانیت می گوییم. در نتیجه به عنوان پدیده ای اجتماعی - سیاسی حجاب زنان و روحانیان در قدرت هر دو انعکاسی به قبل انقلاب ۵۷ قلمداد می شود. این هر دو پدیده های داخلی هستند. این هر دو امروزه محل کشاکش بین طرف ها و طیف های درگیر در جامعه ایران قلمداد می شوند. از این منظر است که جنبش « زن، زندگی و آزادی» در هر خوانشی در تقابل با رکن اسلام سیاسی شیعی و قدرتمندان آن قرار می گیرد.
رکن دوم هویتی ج. ا. مسئله فلسطین و تقابل با اسرائیل است. این موضوع نیز انعکاسی به سیاست های پهلوی دوم است. هزینه کردن برای نیروهای به حساب فلسطینی و مقابله و به رسمیت نشناختن اسرائیل، هویتی است که در طول دهه شصت خورشیدی شکل گرفت و در مقیاس جهانی البته ریشه در اردوگاه چپ جهانی دارد.
رکن سوم قدرت تدریجا بطور کامل طبقاتی شده است که در آن بخشی از نظامیان و روحانیان دست در دست هم دارند و بی هیچ اتکایی به پدیده ای مثل قانون یا رای گیری و امثال آن قدرت در انحصار خود را گسترش می دهند. این رکن در طول زمان سیال بوده و پدیده ای جدید است و در طول سه دهه اخیر به شکل امروزی آن پدیدار شده است. در شعارهای دهه اول پس از انقلاب ۵۷ این رکن با شعارهایی مانند نه شرقی نه غربی جهموری اسلامی پیگری می شده که امروزه بی معنی است. چراکه به صورت کاملا افتادن در دام تفکری شرقی ( یعنی نظامی کمونیسیتی با رویکرد کلی چپ جهانی ) تغییر کرده است. در این زمینه ناکار آمدی اقتصادی و ناتوانی در تدارک حداقل های شعار داده شده در قانون اساسی امروزه در حد تامین تمام و کمال تنها باورمندان متظاهر به نظام تقلیل یافته است. به بیان دیگر از نظر سیاسی تفکری طبقات و خود مرکز بین دو ایدئولوژی چپ حاکمیتی خود مرکز بین و انحصار طلب طبقاتی را با خوانشی از اسلام شیعی ترکیب کرده و پیش می رود. مهمترین شاخص اردوگاه چپ و نظام هایی مانند روسیه و چین که امروزه نماد عملی آن هستند تامین اقتصادی حداقلی برای همه در ساختار اقتصادی با ثبات است. این مهم در ایران تبدیل به خوانشی ایدئولوژیک شده که عملا نه ضرورتا در نظر و شعار تنها تامین همه چیز باورمندان به خود را با ارکانی سیال پیگیری می کند. همه سرمایه ها از جمله محیط زیست و سرمایه ای اقتصادی بین نسلی را صرفا مصرف می کند و از این نظر کاملا نئولیبرال بی آینده است. این شتر گاو پلنگ، بیایید بی تعارف بپذیریم که نتیجه جامعه ای اگر نه بی، بلکه کم سواد در زمینه انسانی - اجتماعی و البته سیاسی است. «هیاهوی بسیار برای هیچ» در دوری تکراری تکرار شعارهای توخالی برای انبوه مردمان غیر اجرایی!
حالا هر سه رکن پیش گفته را در نظر بگیرد و جنبش زن زندگی آزادی با محوریت زنان و جنتلمنیسم ایرانی و خانواده ها و گروه های اقلیت ( انواع دیگری شده ها ) و کشاکش مستقیم با اسرائیل را به عنوان مفری نه تنها برای خود اسرائیل تحت مدیریت نتانیاهو بلکه برای تندروها در ایران مورد بررسی قرار دهید. تنها مشکلی هست و آن این است که این میوه کمی دیر در آستانه رسیدن است و مشکل اساسی نظام های فرد محور ایرانی یعنی بحران جانشینی نیز در پیش است.
به شکل نظر خواهی اضافه کنم که در سال های اخیر بر خلاف طول دهه های ۷۰ و ۸۰ خورشیدی من تکاپویی نظری و تئوریک در راستای تقویت نظام جمهوری اسلامی نمی شناسم برای همین است که گروهی از باورمندان به تفکری نظامی با همکاری اقلیتی به حساب علمای دین که البته خود را اکثریت نشان می دهند بن بستی نظری را برای این ساختار سیاسی فراهم و زمینه سازی کرده اند.
آینده چگونه می تواند باشد. آینده نزدیک نیازمند یک محلل است. چنانکه در انتهای سده گذشته بود و محلل رضاخان میر پنج شد. چنانکه در میانه همین قرن خورشیدی ضرورت یک محلل احساس شد و نظام کنونی شکل گرفت. حالا ممکن است کاملا به طور تصادفی نوبت خوانشی ملی ( کاملا نخ نما و تاریخ گذشته اما دارای توان سازماندهی در بین طبقات کم اطلاع جامعه ایران)، چپی یا شکل هایی از ترکیب همه چیز با هم در ابتدا باشد. چپ و اسلام و حمایت از عدالت و مستضعفان و پدیده های دیگر چیزی شبیه خود نظام جمهوری اسلامی که بعدها هویت خودش را به شکل امروزی در آورد.
عمران
این نوشته ای ویراستاری نشده است.


سدی مقابل فقر ۲
پیشینه خیلی مختصر این است که در طول سال های اواخر قرن نوزدهم ( ۱۸۵۰ تا ۱۹۰۰ ) کشاورزی و تولیدات روستایی در سوئد دچار تغییرات اساسی می شود. محصولات جدید و سرمایه های نوین از یک سو و ورود بذر هایی که در بازار جهانی مصرف داشته باشند از سوی دیگر موجب روانه شدن انبوه کشاورزان بی شغل به شهرها می شود. نهادی که در باره آن می نویسم در همین سال های تاسیس می شود ( ۱۸۵۳ م.) انبوه مهاجران از مناطق روستایی در استکهلم موجب می شوند نهاد کلیسا دست به تاسیس نهادی بزند که مهاجران و بی جا شده را جا بدهد و غذا اما نکته مهم این است که ماجرا و تاسیس به همینجا ختم نمی شود تدریجا این نهاد انواع کمک های مردمی را جمع می کند تا بتواند کمک های پایه و اولیه را بدهد. لازم است تاکید کنم برخلاف همه نهادهای دینی کلیسای سوئد عینیت گرا و کاربردی کار می کند. به قول اوله « این یک نهاد دینی مثل همه نهادهای دینی دنیا نیست با ماوراء خیلی کار ندارد همچنین با تبلیغ بیشتر با زندگی روزمره کار دارد و واقعیت های»
نتیجه آن تاسیس حالا نهادی شده که تنها در ده شهر بیشتر در سواحل شرقی فعالیت می کند. فعالیت هایش اینگونه است. مردم اعانات هرچه را نمی خواهند به این نهاد می سپارند و این نهادها چیزهای سپرده شده را جمع می کند قیمت گذاری می کند و با قیمت خیلی پایین می فروشد. حالا مهم این است ارتباطش با فقر چیست؟
همه افراد جامعه بی هیچ محدودیتی می توانند از فروشگاه های دست دوم خرید کنند. با همین راهکار به ظاهر ساده اجتماعی - اقتصادی از ریزش عده زیادی به دامن فقر جلوگیری می شود. اگر مهاجر باشی و دست خالی آمده باشد یا اگر جوان باشی و تازه زندگی تشکیل داده باشی. اگر دانشجو باشی و در این شهر ها زندگی دانشجویی را شروع کرده باشی. اگر هیچیک نباشی به هر دلیلی نیاز به سرگرمی داشته باشی و دنبال هم صحبت بگردی. حتی ممکن است خیلی وضع ات خوب باشد مثلا حقوق بازنشستگی داشته باشی و به هزاران دلیل و شکل که بسیار زیاد هستند می توانی مشتری چنین فروشگاهی باشی.
در اینجا دو شبکه متفاوت کار می کنند. یک شبکه اعتبار اجتماعی است که هر کسی چیزهایی را نمی خواهد به این نهاد مردمی می سپارد. دوم شبکه ای اقتصادی - اجتماعی است، هر کسی دنبال چیزهای با قیمت مناسب می گردد از فروشگاه دست دوم مردم نهاد می خرد. بین این دو شبکه نهاد مردمی قرار دارد که چیزهای را می گیرد، بخشی را دوریز می کند و بخش دیگری را قیمت گذاری کرده و می فروشد. نهاد مردمی یاد شده ادعا می کند واقعا هم چنین است که قومیت و جنسیت و رنگ و ملیت و مذهب و همه این چیزها برایش مهم نیست فضای بسیار برابری خواهانه دارد.
بررسی های من نشان می دهد بیش از ده درصد بازدید کننده ها حتی ساکن این شهر و این حوالی نیستند. توریست هستند یا از شهرهای اطراف می آیند. خود این نهاد به قول اوله مرزی ندارد و مرزبندی نمی شناسد. حدود ۱۵٪ بازدید کننده ها حتی برای خرید نمی آیند بلکه در روزهای باز برای نشستن در کافه و یک صبحانه و ناهار ارزان می آیند و دوستان شان را می بینند. من نتواسنتم ارزیابی کنم که چند درصد بازدید کننده ها بومی یا سوئدی هستند.
همچنین بررسی های من نشان می دهد مغازه دارانی هستند که مشتریان ثابت هستند و کارشان از طریق فروشگاه سکند هند انجام می شود. برخی افراد هستند که تدریجا وابسته به فضا و اشیاء شده اند اما عمده تاثیر این نهاد مقابله با فقر است قبل از اینکه افراد فقیر شوند مشتری می شوند و از دام فقر می گریزند.
عمران
نوشته ویراستاری نشده است


خود را جای یکی از خوانندگان محترم گذاشته و می پرسم چرا تاجیکستانی بود افراد دخیل در حمله مسکو مهم است؟
اول تقریبا شکی نیست که الگوهای توسعه که در ایران پیگیری می شود همانی است که در روسیه و چین پیگیری شده بود در قرون قبل البته. حالا آن الگوهای توسعه سرزمینی چگونه عمل می کردند: انبوه سرزمین های تابعه را در فقر و فلاکت و توسعه نیافتگی نگه می داشتند که چند مرکز مثل مسکو و سن پترزبورگ و شانگهای و غیره، رشد و توسعه پیدا کنند. حتی می توان گفت نادانسته و محاسبه و برنامه ریزی نشده چنین شد. بخش هایی هم گاه قسر در می رفتند و می شدند تایوان... در نظام شوروی سابق در مورد تقریبا بیشتر جمهوری های استقلال یافته جنوب شوروی سابق، همین اتفاق افتاد و در مورد غرب چین یعنی همان مناطق مسلمان نشینی که از نظر اکثریت حاکمان مسلمان خاور نزدیک مسلمان قلمداد نمی شوند، همین اتفاق افتاده است و بطور روزانه اتفاق می افتد.
باز گردم به تاجیکستان، مناطق کمتر توسعه یافته خصوصا اگر غرق در خود مرکز بینی های، زبان ما بهترین و خود ما مرکز روی زمین هستیم، شوند. آنگاه نسل هایی را نه بطور عمومی بلکه در بطور ناعادلانه ای در حاشیه ها و در مراکز بومی شان، رشد می دهند که آخرش اوج شان پیوستن دانسته یا ندانسته به داعش می شود. همین الگوی توسعهٔ چین و شوروری سابق در ایران بطور بسیار شلخته تر و بی سر و سامان تر با محوریت نظامیان چه نتیجه ای خواهد داد باید منتظر ماند و دید. البته می توان منتظر نماند و بطور همگرایانه ای اندیشید که این همه شعار عدالت سرزمینی و آمایش سرزمین و غیره چه نتیجه ای می دهد.
می خواهید کمی بیشتر بدانید که فاصله بین شعار ها و عمل توسعه چیست برنامه های توسعه قبلی را مطالعه بفرمایید تا ببینید که در افق ۱۴۰۴ چه نوشته بودند و اکنون چه در عمل انجام داده اند. به آمار تکان دهنده ای در مورد نیروهای رتبه بالای داعش بازگردم. بررسی های ۲۰۲۳ نشان داد که بیش از ۹۵٪ نیروهای داعش یا تحصیلات عالی ندارند یا در رشته های مختلف علوم پایه و فنی و مهندسی و برخی در رشته های بینابینی تحصیل کرده اند و تنها حدود ۴٪ نیروهای یاد شده در رشته های علوم انسانی و هنر تحصیلات داشته اند. جالب است که آن سازمان مخوف « داعش» اکثر در سطوح میانی اتفاق حتی علوم انسانی نخوانده اند اما در این زمینه نیروهای از جان گذشته به کار می گیرند. چرا و چگونه؟ از منظر من مشخص است آنجا که تفسیرها و خوانش های شخصی شده از باورها جای علوم انسانی روشمند را می گیرند چنین می شود و طعمه های چنین شکارگرانی جوانان در سرزمین های حاشیه ای هستند که از جهانی شدن جستجوی کار و مزدوری را می دانند. نمونه اروپای شرقی اش نیز همانی است که اخیر از جبهه های اوکراین برگشت و قصد مسکو کرد و حالا مشخص است که به کجا رسید.
توسعه در ظاهر و در شعار و توسعه در بینادها و عمل، عدالت در شهار انتخاباتی تا سازماندهی عدالت در عمل « میان ماه من تا ماه گردون» فاصله دارند.


تبارشناسی یک رویداد ناگوار
حمله داعش به کنسرتی در حاشیه مسکو رویداد ناگواری است. همچنانکه آنچه حمله داعش به مراسم سالگرد قاسم سلیمانی در کرمان بود ناگوار بوده و هست. به روایت خبرها که هنوز هم در حد حدس و گمان هستند حاکی از این است که پس از اتفاق ناگوار کرمان حالا در سرزمین های شمالی تر نیز داعش توان عملیاتی خود را به رخ پوتین و البته همفکران و پیروانش کشیده است.
من برای خود جایگاه تحلیلی از دیدی بلند مدت قائل هستم و البته بررسی معاصریت های خراسان را اخیرا در مقاله ای که پس از دو سال از تدوین آن گذشته بود در نهایت شانس انتشار پیدا کرد به موضوع « ایده پیش از تاریخ خراسان و معاصریت آن » پرداخته بودم. در آن مقاله بطور مبسوط شرح دادم که چگونه کشاکش های مدرن و جنگ های جدید که موجب جدایی جمهوری های شمالی ایران از این سرزمین شد همچنین جدایی افغانستان، از منظری بلند مدت توجیه فرهنگی و انسانی همچنین اقتصادی و توسعه ای ندارد. حالا می خواهم به این بحث بپردازم که چه داعش خراسان با نیروهایی از آسیای مرکزی عملیات دیشب را انجام داده باشد چه داعش قفقاز که گویا پیشتر ( ۲۰۱۶) عملیات هایی در روسیه انجام داده است، فرقی نمی کند نیروهای دخیل که اجیر شده هستند از آسیای مرکزی می آیند. آسیای مرکزی نه امروز و نه تنها در دو سده اخیر بلکه بیشتر از هزار سال گذشته منطقه بر همکنش بین استپ های شمالی و سرزمین های شرقی خاور نزدیک بوده است. نکته ای اساسی در مورد این مناطق و خراسان ایران هست که در مقاله پیش گفته به آن اشاره کرده ام. منطقه آسیای مرکزی و شرق ایران تراکم جمعیت پایینی دارد. اضافه بر آن، سبک زندگی های سیار و در مواردی چرحشی نه حالا که از پیش از تاریخ در منطقه با مراکز جمعیتی یکجانشینان در تعامل و گاه در کشاکش بوده اند. در نوشته منتشر نشده ای در هنگام بررسی وضعیت تقسیم خراسان قبل از تقسیم در مجلس ششم و برای برخی نمایندگان همان مجلس انجام دادم/ یم و نشان دادیم که کل منطقه ظرفیت های [منابع طبیعی] محیطی محدودی دارد و بهترین مدل توسعه برای آن نه تنها مرزهای پرشمار ، یعنی ریز ریز شدن های سرزمینی نیست بلکه برعکس الگوهای توسعه های تاریخی مثلا در دوره های تاریخی ( هخامنشی اشکانی و ساسانی/ کوشانی و البته قرون اولیه اسلامی تا حمله مغولان حتی پس از آن تا حاکمیت صفوی [ دوره صفوی معرف حضور خواننده گرامی هست] به عنوان آغاز معاصر و مناسبات آن) سرزمین های بزرگ مقیاس که در روابط تجاری- فرهنگی بین چین و غرب خاورنزدیک ایفای نقش می کنند سرزمین های یاد شده را به اوج توسعه می رسانده است نه برعکس حاکمیت های محلی کوچک مقیاس از همه نظر.

باز گردم به تبارشناسی رویداد، دقیقا در منطقه ای که از منظر داعش خراسان خوانده می شود ( در نشریه ای دانشجوی نوشته ای تقدیم کرده ام امیدوار بزودی چاپ شود) همجواری مناطق کوهستانی صعب العبور و مناطق کویری و حاشیه کویری نه تنها حالا که در طول هزاره های گذشته ترکیبی از چشم انداز های مکمل را به وجود آورده است. مدرنیسمی که ناسنجیده این مناطق را تکه تکه و بی هویت و دارای نسل های جوان سرگردان کرد حالا هزینه های دخالت های مطالعه نشده در منطقه را می دهد و البته به منطقه هم هزینه تحمیل می کند. این از دیدی جهانی و تاریخی است. از همین دید برای جمعیت های منطقه نیز نیروهای ارتجاعی واپسگرا، بهایه ای برای قدرت های جهانی هستند که حاکمان از نظر فکری تنها کمی پیش تر از آنها را به کار بگیرند تا منطقه و مسائلش را کنترل کنند. یعنی از عوارض و مشکلاتش برای خودشان در مقیاس جهانی بکاهند. در نتیجه آنچه روی داده فراتر از رویدای جدید، از منظری بلند مدت نیز ریشه دار است و نه تنها از منظری پیش از تاریخی قابل بررسی است بلکه معاصریت آن نمود و نشانه های استیلای حاکمیت های واپس گرا با حمایت قدرت های جهانی می تواند، باشد. حال این حاکمان چه طالب ها باشند و چه همسایه های غربی شان و چه حاکمان مادام العمر در جمهوری های استقلال یافته پس از فروپاشی شوروی سابق.
راه چاره معاصر از منظر نگارنده چیست؟ همگرایی های مردمی در اتحادیه های منطقه ای که الگوهای توسعه تاریخی را در زمان معاصر و بوسیله نهادهای مردمی و مدنی پیگیری می کنند. نهادهایی که بیش از همه ضرورت فعالیت های شان در افغانستان طالب ها، ایران و پاکستان و البته جمهوری های آسیای مرکزی ضروری و کاربردی است. زبان مشترک از جمله فارسی و دری از این منظر کاربردی هستند نه به عنوان دستاویزی برای شکل هایی از واپس گرایی مضاعف متکی به زبان و فرهنگ و تاریخ. این کاربردی بودن نه از دیدی کوتاه، میان یا بلند مدت بلکه از دیدی انسانی ،جهانی و توسعه ای در عین حال محلی نیز منشاء و قدرت می گیرد.
بابت مشکلات متن پیشتر پوزش می خواهم بحر در کوزه نمی گنجد اما می توان در این راستا تلاش کرد.
تا فرصتی دیگر
عمران


سدی مقابل فقر
واکنش ها جالب است و نمی توانم دقیق تحلیل کنم به این سبب که در بافت اجتماعی مخاطبانم نیستم. حالا چه موضوعی جالب است اینکه در مورد فقر و از تجربه ها در سرزمین های دیگر می نویسم مخاطبان ریزش می کنند. اصولا در طول بیش از پنج دهه زندگی و حالا در میان سالی همینطوری موضوعی را شروع نمی کنم و همینطوری نیز رهایش نمی خواهم کرد. و بدیهی است که آزادی که باری خودم قائل هستم برای مخاطبان نیز هم!

به عنوان باستان شناس میدانی یکی از سرگرمی های من کشف اطراف و گشت و گذار است. موضوعی مهم را نیز می دانم: اگر محیط و فضایی برایم عادی شود دیگر حتی اتفاقات مهم و تغییرات اساسی آن را نمی توانم مشاهده کنم تا چه رسد به تحلیل!

با دوچرخه در اطراف محل زندگی در شهر جدید که ساکن شده بودیم می چرخیدم. تابلو بزرگ آبی را دیدم که بیش از پنجاه نفر زیر آن و پشت در به صف ایستاده بودند. حدود ساعت ده صبح روز شنبه ای بود. می دانید که شنبه در اینجا تعطیلی آخر هفته هست. همچنین بدانید شهری جدیدی که در آن ساکن شده بودیم شهرستانی کم جمعیت است کلا حدود ۷۵ هزار نفر جمعیت دارد. خلاصه از سر کنجکاوی در صف ایستادم و سپس تابلو را خواندم. تابلو نوشته بود فروشگاه دست دوم وابسته به نهاد Stadsmissionens. از عنوان اینطور می فهمیدم که جایی وابسته به نهادهای شهری است. سر ساعت ده درب فروشگاه دست دوم باز شد. با انبوه جمعیت که وارد شدم دیدم چقدر همه هیجان دارند. هیجان ورود اولیه تا حدود نیم ساعت اولیه در اوج بود. سپس تدریجا فروکش کرد.
در همان بازدید اول متوجه شدم قیمت ها بسیار پایین هستند. خصوصا برای چیزهای ضروری زندگی مثل خرد و ریز زندگی و لباس گرم و وسایل و لباس بچه خیلی مناسب است قیمت ها ! همچنین متوجه شدم که گرچه طبقه بندی کلی دارد ولی به قول فارسی زبان ها «از شیر مرغ تا جان آدمیزاد» در قفسه ها می توان پیدا کرد. سپس متوجه شدم لازم است با این سبک فروشگاه آشنا باشی که بتوانی سریع آنچه می خواهی را پیدا کنی و این سرعت عمل در ساعات اولیه بسیار کاربردی است.
به جای همه این موضوعات که در ارتباط با زندگی روزمره هستند، اولین سئوال من این بود که فروشگاه آنچه می فروشد را از کجا می آورد که می تواند به قیمت بسیار پایین بفروشد؟. به عبارت دیگر از کجا و به چه قیمتی می خرد که می تواند با این قیمت ها بفروشد. چند هفته ای طول کشید تا با توجه به تابلو هایی که در پارکینیک بود و دری را نشان می داد که می توانی در آنجا اشیأ را بگذاری، فهمیدم که فروشگاه آنچه می فروشد را نمی خرد، بلکه مردم به آن موسسه می توانم بنویسم «نذر» می دهند. حالا چرا می نویسم نذر می دهد چون در اصل بانی اولیه و پایه این سازمان و فروشگاه کلیسا است. سپس متوجه شدم که این همان نهادی است که در اصل به بی خانمان ها و افراد بیکار و بی درآمد، غذا و حمایت می دهد. اما کسانیکه به فروشگاه برای خرید مراجعه می کردند اصلا نه تنها فقیر نبودند که اکثر شان سر و وضع خوبی هم داشتند.
این مطلب ادامه دارد
#سمــفقر
#Motfattigdom

Показано 20 последних публикаций.