سوتی های خانومانه


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: не указана


سوتی ها و خاطرات جالب دوران مجردی،درس و دانشگاه و کار، نامزدی ، عقد و متاهلی خودتون که باهاش خاطره دارید رو واسمون ارسال کنید تا در کانال درج کنیم و باهم بخندیم😍😂

اینم ایدی ادمین 👈👈
@mkasff

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


سلام مهربانو جان وعزیزان همراه

دوستم یه سوتی تعریف کرد خیلی خندیدم گفتم براتون بگم
البته ببخشید اگه خوب تعریف نکردم
القصه دوستم رفته بوده نماز جماعت ، بعد چون حسنیه کوچک بوده مابین آقایون وخانومها پرده نبوده
دوستم و چندتا خانومها ردیف اول کاملا پشت مردها نماز رو شروع کردن
میگه چشمت روز بد نبینه یه آقاهه تا رفت سجده دیدم وااای😱🙈🙈 آقاهه خشتک شلوارش پاره س شورت هم نداره😳
میگه هم هی سجده هام رو طولانی میکردم که آقاهه زود بشینه ، بازم زودتر از اون سرشو از سجده برمیداشته و باز چشمش به جایی میفتاده که نباید...
ببخشید ببخشید همه چیش آویزون بوده😀😀دیگه نماز که تموم شده بهش گفتن و بنده خدا اهمیتی نداده و رکعت بعدی رو هم همانطور ادامه داده😀😀😀
ببخشید طولانی شد.

دختر بابا هستم

@sootemoote

https://t.me/joinchat/AAAAAEmQFVglLYGUEzDObg


سلام

ما خونمونو واسه فروش گذاشتیم هی مشتری میومد
یه بار یکی اومد مامانمم رفته بود دکتر ، این خانمه از در اومد شروع کرد مبلارو عقب کشیدن😳پشتشونو نگاه میکرد که کاغذ دیواریا سالم باشن
پشت تلویزیون کاغذ سه بعدی هست همه دست میزنن تا میفهمن کاغذه ، این دست میزد میگفت این دیگه چه جور سنگیه😐🤦‍♀کابینتامون mdf هست رفت در تک تک کابینتارو باز کرد گفت اینا آهنین شما روکش زدید

آخه مامانم برای اینکه کابینت لکه نگیره برچسب زد حالا من هی میگم آهنی نیس میگف نه ببین روکش داره ببین داره بلند میشه ، داشت برچسبارو میکند🤬🤦‍♀😕که بنگاهی گفت خانم فلزی نیس تا باور کرد😫😄😄
بعد یه دفعه رفت توی اتاق و در میز توالتو باز کرد گفت توی این شما چی میزارین؟؟
منو بنگاهی اینجوری😳☹️😐
آب حموم ظرف شویی همه رو باز کرد که فشارشونو بیینه
در کشو هارو باز میکرد ک مثلا اندازشو ببینه بعد میگف مگه شما فلان چیزاتونو توی کشو کابینت میزارین 🧐
بعد هم گفت به من آب میدی؟؟
بعد چند ثانیه گفتم باشه بعد موقع رفتن گفت من یه دسشویی ام برم؟
دیگه نمیدونستم چی بگم😶😶
بعد اینکه رفت ، بنگاهیه گف آبجی شرمنده😕😐🥴همه جور آدمی پیدا میشه و رفت

@sootemoote

https://t.me/joinchat/AAAAAEmQFVglLYGUEzDObg


سلام دوستای خوبم

بیست سال پیش من به همه گفته بودم قبل عروسی با شوهرم دوست نبودم و حرف نزدیم خیلی بچه مثبت نشون دادم خودمو ، خیلی هم داستان ازدواجمون پرماجرا بود تا به هم رسیدیم
توی اون یکسال که خانواده شوهرم خواستگاری می اومدن خلاصه ما راهی پیدا کردیم و صحبتامونو کردیم کلی کادو بهم داد
حالا شوهرم ساعت دستم ميندازم جلوی جمع و خواهراش هی تیکه میندازه این ساعت رو هنوز عقد نبودیم برات خریدم نهههههه😎
وااای باور کنید اونقدر پنهان کاری کردم الانم اسمش میاد از خجالت سرخ میشم
شوهرم هم نقطه ضعف گرفته🥴
یه فیلم از مهمونی های قدیممون دورهم با خانواده همسرم می‌دیدیم ، یهو شوهرم گفت اااا این همون لباسه نیست که من برات خریدم یادش بخیر هنوز نامزد نبودیم 😅

ای توروحت مرد دهن لق

@sootemoote

https://t.me/joinchat/AAAAAEmQFVglLYGUEzDObg


سلام سحر جون

یه بار خیلی وقت پیش وقتی نشسته بودم جلو نامزدجان هی با بند سوتین م ور میرفتم هی یقه رو میکشدیم پایین هی لبخند و ناز و ادا و عشوه☺️😂😌😉 ، بلکه یه تکونی به خودش بده 🙈
اما آخرش چی شد؟ گفت جا اینکه انقد با این لباسا ور بری کش بیاد و لب و دهنتو کج و کوله کنی پاشو برو یه پتو بالش بیار بخوابم عصر باید برم سرکار😐😐
واقعا این شکلی شدم🥴🤕🤯🥺

@sootemoote

https://t.me/joinchat/AAAAAEmQFVglLYGUEzDObg


سلام سحری😎

این چیزی که میگم مربوط به مامانمه🫠
مثلا تو این سی سال ک زندگی کردن چیزی که بابامو حرص میده اینه که مثلا بابام داره تلویزیون میبینه یهو واسه یه ثانیه حواسش میره سمت گوشی ، یهو مامانم می‌پره تلویزیون رو خاموش میکنه🫤
یا مثلا وقتایی که هممون میریم سمت گوشی میاد چراغای خونرو خاموش میکنه🫤 توی این مورد بابام دست از غرغر بر نمیداره ک به تلویزیون یا چراغ چیکار داری تو😂🥹
و چیزیم که مامانمو بشدت حرص میده اینه که شش ساله باز نشسته شده و توی این شش سال یکسره خونس 🤬 و مامانم دوست داره یکم بره بیرون که منو مامانم راحت بتونیم حرفای زنانگی بزنیم🤪😛
ولی باید توی حسرتش بمونیم اما خوبیش هم اینه بعد شام و ناهار نمیزاره دست ب سیاه و سفید بزنیم و میره ظرفارو میشوره و به ماهم نمیده حتی ب زور🥺😎
ولی فداش بشم بهترین بابا و مامانِ دنیاست🤍خدا حفظ کنه همه پدر مادرارو
اگه دوس دارین برای از دست رفتگان یه صلوات بفرستین 🖤🫠

@sootemoote

https://t.me/joinchat/AAAAAEmQFVglLYGUEzDObg


سلام مهربون جون😘😘😘
🌸🌸🌸مرسی که پیام قبلیمو گذاشتی خیلی ذوق کردم 😍

حالا اومدم با یه خاطره از بچه گیام 👧
فکر کنم کمتر از شش سالم بود که یه روز مامانم واسم یه شورت خوشگل خریده بود که رنگی بود زرد، قرمز، سفید طوری که رنگاش مخلوط بود ویه طرح ریزی داشت و به چشم من ظاهر اُملت🍳 داشت 🙈

شورت پام کرده بودم تا بابام اومد توی حیاط ، شلوارمو کشیدم پایین...
به بابام گفتم ببین مامان واسم شورت املتی خریده 😂😂 بابا یه نگاهی از سر خنده و بی عقلی من به من انداخت و هیچی نگفت
چند دقیقه گذشت که عمو جان وارد حیاط شدن و من همچنان با ذوق به سمت عموم رفتم
دوباره شلوارمو کشیدم پایین ، گفتم عمو ببین من شورت املتی خریدم 😍
عموم به بابام نگاه کردو هر دو زدن زیر خنده...
منِ دهه شصتی تباه هم نفهمیدم اینا چرا عوض تبریک ، میخندن 😁

و این بود داستان دختر لباس املتی از مشهد😘🌺🌺🌺🌺🌺

@sootemoote

https://t.me/joinchat/AAAAAEmQFVglLYGUEzDObg


سلام عزیزم بازم من اومدم

خوب بریم سر صوتی لفظی من...
من و شوهرم با دوتا از دوستای شوهرم رفتیم باغ دوست آقام ...
بعد اینکه جوجه رو نوش جون کردیم گفتن بشینیم پاسور بازی کنیم
من و شوهرم موندیم واسه دست بعد که خیلی طولانی شد بازیشون
یدفعه ای من گفتم زود کاراتونو کنید نوبت من و شوهرمه بیایم رو کار🥴🥴🥴🥴
آقاااا یعنی همه ترکیدن از خنده من آب شدم🙈🙈 از خجالت ...
خدا سر دشمن آدم هم نیاره🙏

@sootemoote

https://t.me/joinchat/AAAAAEmQFVglLYGUEzDObg


سلام

یه بار یادمه وقتی نشسته بودم جلوی نامزدجان ، هی با بند سوتینم ور میرفتم هی یقه رو میکشدیم پایین ، هی لبخند و ناز و ادا و عشوه😜😉 بلکه یه تکونی به خودش بده 🙈

اما آخرش چی شد؟ گفت جا اینکه انقد با این لباسا ور بری کش بیاد و لب و دهنتو کج و کوله کنی پاشو برو یه پتو بالش بیار بخوابم ، عصر باید برم سرکار😐😐
واقعا این شکلی شدم🥴🤕🤯🥺

@sootemoote

https://t.me/joinchat/AAAAAEmQFVglLYGUEzDObg


سلام خاطره ایی ک میخام بگم برا مادرم و مادر شوهرمه

مادر شوهرم حدودا هفتاد سالش بود ، یک ساله که فوت شده خدا بیامرز ...
خودش تعریف میکرد ک داشتم توی کوچه با بچها بازی میکردم رفتم خونه دیدم یه پسره غریبه توی حیاطه
به مادرش میگن این کیه میگه شوهرته ، دیگه خدا بیامرز میگه مثل میخ سرجام اییستادم یعنی چقد آدمای قدیمی بدبخت و گناه داشتن که از تو کوچها میاوردنشون عقدشون میکردن بدون اینکه خودشان هیچ دخالتی داشته باشن
مادرمم شصت سالشه تعریف میکنه میگه منو که میخاستن عقد کنن مادرم صدام کرد منو آوردن توی حیاط (خانهای کاه گلی قدیمی داشتن)
یه کیسه زیرم پهن کردن گفتن همینجا بشین الان میخان بیان عقدت کنن 😂😭😂😭
هم مادرم هم مادر شوهرم زندگی موفقی داشتن و دارن ولی الان دختر وپسرا خودشون میبرن و میدوزن
توی بهترین امکانات عروسی میگیرن بازم از زندگیاشون گله مندن و کارشون به جدایی میکشه

خدایا هممونو هدایت کن🙏🙏

@sootemoote

https://t.me/joinchat/AAAAAEmQFVglLYGUEzDObg


سلام سحر جون

یکبار داشتم میرفتم دانشگاه ، خط واحد ترمز کرد و خوردم زمین.
حالا آنقدر الکی ادا درآوردم 😫عقده تصادف داشتم 🤦‍♀بعدم رفتم داروخانه باند گرفتم بستم روش که مثلا شوهرم(اون وقت دوست بودیم فقط بیرون که میرفتیم میومد از دور نگاهم میکرد مثل اسکولا)
وقتی منو میبینه بگه وای چی شده و اینا...
نشون به اون نشون که چند روز این باند روی سرم بود ولی هیچی نمیگفت یدفعه بهش گفتم نفهمیدی سرم شکسته باندپیچی کردم🤕😒
گفت من فک کردم سردته هدبند میزاری😶😶😶

@sootemoote

https://t.me/joinchat/AAAAAEmQFVglLYGUEzDObg


با سلام به همه اعضای گروه یه خاطره بگم از رانندگیم😁

یه روز از سمت شهرمون کلاله تو استان گلستانه میخاستیم بریم گرگان سوار ماشین شدم همون اول کاری عینکم افتاد زیر پام برداشتمو زدم به چشم رفتیمو رفتیم تا رسیدیم مقصد منتظر بابام بودم ک کار اداریش تموم بشه یهو دیدم عه چرا یه چشم تار میبینه عینکو برداشتم تا پاکش کنم دیدم عه یه شیشه ش نیس نگاه کردم اینور اونور دیدم افتاده زیر پام فکرشو کنین دویست کیلومترو رانندگی کردم اینهمه پلیس راهو رد کردم باهمه ماموراهم سلام حال واحوال پرسی کردم میگن این اسکول کیه با یه شیشه عینک رانندگی میکنه😜😜لبتون پرخنده

@sootemoote

https://t.me/joinchat/AAAAAEmQFVglLYGUEzDObg


سلام به همه دوستان گلم🌺🌺🥀🥀🌷🌷🌾🌾🪷🪷🪷 و به مهربانوی عزیز ❤️❤️❤️❤️❤️ممنون که سوتیهامو میزارین
دوستمون گفتن ما دهه شستی ها خیلی تباه بودیم یاد چند تا خاطره از دوران بچگیم افتادم.
اول اینکه من عاشق موی بلند بودم یعنی ارزوم بود و تو بازی ها همیشه شلوار داداشمو سرم میکردم و دوتا پاچه هاشو روی شانه هام مینداختم یعنی موهام بودن چقدر هم حال میکردم🥴🥴🥴🥴
و گاهی هم جورابهای مامانمو گلوله میکردم و زیر روسریم میزاشتم یعنی موهام بلنده و بستم 😢😢😢😢 البته این کارو الان بعضی ها با کلیپس انجام میدن.
از همه بدتر اینکه عاشق دامن چیندار و بلند بودم💃💃💃💃 و یه تلوزیون مبله داشتیم که یه رویه ی چیندار داشت و اون میشه نقش دامن و داشت برام و اینقدر دوسش داشتم که یه سری که عروسی دعوت بودیم با اسرار میخواستم همونو بپوشم که کلی گریه کردم و کلی هم از مامانم کتک خوردم😫😫😫😫😫
خلاصه کفشهای پاشنه بلند مامان👠👠 که از کمر شکسته بود بس که پوشیده بودمشون

@sootemoote

https://t.me/joinchat/AAAAAEmQFVglLYGUEzDObg


سلام

یه سوتی دیگه هم بگم و برم....
یه پیرمردی توی روستای ما بوده که با بابام اینا میرن یه روستای دیگه گندم آسیاب کنن
از اونجا که چای رو داغ داغ میخورده حین خوردن چای میریزه رو دم و دستگاش
اینام ناراحت که چی شد اونم گفته نترسین ساقه اش سالمه 😂فقط کلاش سوخته 😂😂😂😂

مادر پارمیسم

@sootemoote

https://t.me/joinchat/AAAAAEmQFVglLYGUEzDObg


سلام خدمت عزیزان گروه و مهربانوی نازنین

اول بگم من هم کورد هستم اسلام آبادیم خوشحالم که دوستان کورد زبان زیاد شدن داخل کانال
چقدر خندیدم با سوتی پسر کورد کرمانشاه و حماسه پدرش
اما سوتی که برادرم دادن ....
این برادر بنده اون وقت ها که دبستانی بوده تابستون ها میرفته روستا کمک پدرو مادرم
حالا از زبون خودش ...
یه روز خیلی شدید دل درد داشتم اون روز چوپان بودم
خلاصه دیدم شدید اسهالم چند بار دستشویی رفتم از اونجایی که گوسفندا نباید توی مزارع همسایه ها میرفتن تا من بجنبم اینا آروم بشن اسهاله ریخت 😭😭
وای منم بدبخت شدم حالا آبم نبود 😱🥴🥴
یه فکری اومد توی سرم شورتمو در آوردم چالش کردم با خیال راحت برگشتم خونه
عصر دیدم همسایه مون هی داره صدام می کنه رفتم دیدم ای وای شورتم انداخته سر یه چوب میگه بیا گفتم اینو از کجا آوردی؟؟
گفت سگا درش آوردن ، شرفم برباد رفت
بیشعور آبرو برام نذاشت کل روستا فهمیدن
هنوز که هنوز اون داستان رو برا همه تعریف میکنه
خوش باشید

مادر پارمیسم

@sootemoote

https://t.me/joinchat/AAAAAEmQFVglLYGUEzDObg


سلااااام🌷 

بعداز مدتها  یه سوتی دادم چه سوتی😆🤣!!!!!!
مسافرت میرفتم توی فرودگاه آخرین گیت  بازرسی کیف و بدنی رد می کردم که  خانم مامور گیت یه بسته کوچیک که گرد سفیدی توش بود در آورد از کیفم گفت این چیه خانم؟؟ 
با خونسردی گفتم نمی دونم !!!😕 خودش اومد کمکم‌ گفت نمکه؟!! گفتم اره اره. 
واییی  بخدا که اگر چادر مقنعه م نمیومد کمکم‌ تا میخواستم ثابت کنم‌ از امامزاده اسماعیل سال قبل نمک نذری بهم داده بودن ، یه هفته اب خنک‌خورده بودم🤨 
هنوز یادم میاد  هنگ می کنم خودم !!!

وووویییی !!!!🙄🙄🙄

@sootemoote

https://t.me/joinchat/AAAAAEmQFVglLYGUEzDObg


سلام درود خدمت دوستان ومهربانوی نازنین اول بگم من کورد هستم اسلام آبادیم خوشحالم که دوستان کورد زبان هم توی کانال زیاد شدن
اما بحث سوتین داغه من تقریبا دوم راهنمایی بودم تابستونا روستا میرفتیم زمستون به خاطر مدرسه شهر بودیم مادربزرگم خدابیامرز خیلی روشن فکر بود حالا رفته بود شهر مستضعفی بگیره حالا (شصی ) هم بهش میگن

خلاصه برا منم دوتا سوتین گرفته بود آورد داد مادرم متوجه شد کلی دعوام کرد مادربزرگم کلی دعواش کرد گفت باید بپوشه براش واجبه اینا
حالا خلاصه منم تا اونا جرو بحث میکردند بردم نشون دختر خاله م دادم از ذوقم .اما مادرم دو سه روزی باهام سرسنگین بود ولی کی گوش بده ذوق اون سوتین که مادربزرگم خریده بود هنوز تو ذهنم مونده
اما خواهرم که ۸ سال از خودم کوچیکتره تعریف میکرد میگفت سینه هام دراومده بودند مادرم بهم گفت (باوگ براد بمره ممگ کردیده باوگد سرد بره) یعنی پدرومادرت بمیره دور از جونشون سینه در آوردی سرتو میبرن
اما الان خودم دوتا دختر دارم همیشه میرم بهترین هارو براشون میخرم
همیشه خواهرم میگه هنوز اون استرس تو دهنمه و ناراحتم واقعا فکر کرده بود سرشو میبرن

مادرا یکم درک کنید دختراتونو باهاشون رفیق باشید

مادر پارمیس 😍😍

@sootemoote

https://t.me/joinchat/AAAAAEmQFVglLYGUEzDObg


سلام سحر جون خوبی عزیزم

میخام یه خاطره بگم، 
چند سال پیش با مادرم دعوت شدیم ب یه هییت من خونه مادر بزرگم بودم و مادرم اومد اونجا دنبالم اون موقع بابام سرطان خون داشت و ماهم متوسل میشدیم ب امام ها  حال بابام اصلا خوب نبود البته الان فوت شده دوست داشتین یه صلوات واسش بفرستین،  مادرم گفت بیا بریم هییت که من گفتم نمیام وقتی حاجت نمیدن چرا بیام بابام جلو چشمم داره پر پر میشه نه خدا کاری میکنه ن ائمه مادرم اصرار میکرد که حالا پاشو بریم کفر نگو مادر بزرگمم گفت برو ثواب داره خلاصه با مادرم رفتیم تازه هییت شروع شده بود وقتی در و باز کردیم تعداد زیادی خانوم دیدیم که نشستن با چادر های مشکی و چادراشون و انداختن رو سرشون و گریه میکنن ب مامانم گفتم چقدر شلوغه حالا خوبه تازه شروع شده کجا بشینیم مادرم گفت جا نیست همینجا جلوی در بشینیم دوباره نگاه کردم گفتم چقدر جمعیت اومدن ماشالا، خلاصه ما هم شروع کردیم ب گریه کردن صاحب خونه اومد بهمون خوش امد بگه وقتی سرمون و بلند کردیم دیدم وسط خونه خالیه یعنی تعداد ادما ب قدری بود که دور تا دور خونه نشسته بودن ماهم که کنار در بودیم  کسیو ندیدیم خارج بشه خیلی ترسیده بودم که اون همه ادم یهو کجا رفتن چی شد، هنوزم که هنوزه بهش فکر میکنم یه حال غریبی دارم البته اینم بگم که بابام ب طور معجزه اسایی شفا گرفت.

@sootemoote

https://t.me/joinchat/AAAAAEmQFVglLYGUEzDObg


سلام

دیشب می‌خواستیم بریم خونه مادربزرگم
خالمم که یه پسر 3/5 ساله داره گفت بیاید منم ببرید بعد که ما سوارشون کردیم اومدیم دم خونه مادربزرگم همسایشون با شوهرش توی کوچه بودن بعد پسرخالم رفت پیششون به خانومه گفت سلام اسمت چیه؟  همسایه هم گفت :تربچه
این گودزیلا هم روکرد سمت مرده وگفت اسمه تو هم تلبچس؟ 🤔 مگه ماماناتون بلد نبودن لوتون اسم بزالن؟ 🤔
قشنگ زنه رو باخاک یکسان کرد 😂😂😂عوضش دیگه قشنگ جواب بچه رو میده😬😂
#دختر_سربه_هوا

@sootemoote

https://t.me/joinchat/AAAAAEmQFVglLYGUEzDObg


سلام خوبین امیدوارم همیشه سلامت باشین

من دخترمو بالاخره تونستم از پوشک بگیرم ، تند تند میبردم دستشویی
یه روز آقامون از سرکار برگشته بود هوا گرم اومد با شورت نشست جلوی کولر نفس تازه کنه بره لباساشو بپوشه 
دخترمو بردم شستم اومدم بیرون دیدم آقا دارن قهقه میزنه😂😂😂😅😅
میگم چیشده ؟؟
با خجالت  گفت دخترمو تا از دستشویی اومد بیرون با یه نگاه خاصی اومد جلوم یه نگاه به شورتم کرد😳😳 اومد اونجامو گرفت گفت اوخ اوخ پی پی کردی توی شورتت
بیا بریم مامان بشورتت😂😂😂

@sootemoote

https://t.me/joinchat/AAAAAEmQFVglLYGUEzDObg


سلام به سحرگل و اعضای گروه انشالله بحق طفل شش ماهه امام حسین همه حاجت روابشید😭😭😭

من معجزه ای برام اتفاق افتاد می خوام براتون بگم😘
من چندسال پیش مریض شدم پاها شدید درد میکرد
دکترا میگفتن از کم خونیه ، هرچی دارو میدادند تاثیر نداشت اتفاقا اون وقت محرم بود از درد خوابم نمی برد تا دم دم های صبح گریه میکردم
قسمش میدادم حضرت علی اکبر رو که من از این درد لعنتی خلاص بشم
سرتونو درد نیارم یه شب اینقدر درد کشیدم خوابم برد خواب دیدم افتادم توی استخر آب دارم غرق میشم همه دوروبرم بودن فرار کردن
دیدم دو نفر دستهامو گرفتن منو از آب بیرون اوردن فهمیدم امام حسن امام حسین بودن
بعدش رفتم دکتر بدون اینکه آزمایش بدم دکتر یه سری دارو بهم داد
شاید باور نکنید من یه بار از داروها رو مصرف کردم ، درد پاهام خیلی کم شد🖤🖤🖤

@sootemoote

https://t.me/joinchat/AAAAAEmQFVglLYGUEzDObg

Показано 20 последних публикаций.