دلارای vip


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: Другое


کانال به نویسنده اصلی منتقل شد
هرگونه کپی برداری پیگرد قانونی دارد

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
Другое
Статистика
Фильтр публикаций




Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
⭕️⭕️ساعتی قبل سه انفجار مهیب از سوی اسرائیل در اصفهان رخ داد!

🆘اخبار تکمیلی در کانال جنگ👇
@AkhbareJang


#part1435 🖤

_ من درد دارم ... نمی‌تونم نگهش دارم

ارسلان سری به تاسف تکان داد و همراه هاوژین از اتاق بیرون زد

ساینا عینک مشکی رنگ شیکی به چشم داشت و روی یکی از صندلی های سالن نشسته بود

نگاه متفکرش به صفحه‌ی لپ‌تاپ جلوی رویش بود و چندین صفحه نقشه ساختمان اطرافش به چشم می‌خورد

جمیله و دو نفر از دخترها کنارشان ایستاده و بادیگاردها با تعجب نگاهشان می‌کردند

از آسانسور خارج شد و هاوژین را روی دستانش جابه جا کرد

نگاه خیره ی بادیگارد و دخترهارا روی هاوژین حس می‌کرد

_ هنوزم داریش!

اشاره اش به عینکِ قدیمی اش بود که زمان مطالعه استفادا می‌کرد

ساینا از جا پرید و با دیدن ارسلان خندید

_ دیر‌ کردی! دیگه داشت بهم برمی‌خورد

نگاهش روی هاوژین چرخید و ابرو بالا انداخت

ارسلان صدایش را بالا برد

_ برید سرکارتون ، جمع نشید اینجا

جمیله و دخترها متفرق شدند و بادیگارد ها سمت در اصلی رفتند

ساینا ادامه داد

_ پرستار بچه های خدمتکار شدی؟!

ورود به vip اصلی👇
https://t.me/soklat/7597


#part1434 🖤

_ چسبیده به تو

_ کار درستی کرده!

_ خوبه! پس با خودت ببرش

آلپ‌ارسلان کلافه پوف کشید

_ من پایین هزارتا کار دارم دلی

_ نمی‌بینی نمیاد بغلم؟ قهر کرده
بیشعوریش به باباش رفته

هاوژین دستش را تا مچ در دهانش فرو برد و خیره به اخم های درهم ارسلان نگاه کرد

_ نمیتونم ببرمش پایین

دلارای بی حال زمزمه کرد

_ چرا؟

_ چون کارگر جماعت بچه بغلم ببینه دیگه حساب نمی‌بره!

_ منظورت دخترای کلابه دیگه!

_ فرقی نمی‌کنه ، دختر‌پسر نداره
دارن واسم کار میکنن

دلارای چشمانش را بست

چه خوب که ارسلان امد و نذاشت به کارهای دیگر برسد

درد کمر و شکمش همینجوری هم طاقت فرسا بود


#part1433 🖤

به چشمان عصبی ارسلان خیره شد و پچ زد

_ بوسیدنم یادت رفته؟

آلپ‌ارسلان خشمگین پچ زد

_ یادمه ، نشونت بدم دیگه چی یادمه؟

_ چندساعت پیش نشون دادنیارو نشون دادی! دیدم ، چندان چنگی به دل نمی‌زد

پشت دستش را چندین بار آرام روی گونه‌ی ارسلان کوبید و ادامه داد

_ دفعه بعد دستت روم بلند شه بیچارت میکنم ارسلان خان!
بار آخر بود

آلپ‌ارسلان مثل بچه ها تشر زد

_ راست میگی ... باید وقتی گورتو گم کردی تموم دخترای تهرونو تست میزدم تا واسه تو هول نکنم!

دلارای سمت تخت برگشت تا ارسلان خنده اش را نبیند

ارسلان ادامه داد

_ بگیر بچه رو!

دلارای روی تخت دراز کشید و کمی در خود جمع شد تا شاید درد کمرش کمتر شود


🍎🍎 عیدی‌تون رو از ما بگیرید😍


📖 مرگ‌ماهی
هیولا برگشته تا انتقام بگیره!😱🌪
طوفان ، یکی از قدرتمندترین اعضای مافیا برای انتقام دختر کم‌سن خسروشاهیا رو می‌دزده اما این یک انتقام معمولی نیست!
پس هشدار! اگر ناراحتی قلبی دارید از خوندنش اجتناب کنید
دخترک برای 59 روز طعم شکنجه و تجازهای روحی و جنسی رو میکشه که زمانی مادرِطوفان قربانیشون شده بود
ژانر👈 مافیایی‌انتقامی ،عاشقانه ، صحنه‌دارخشن
(هزینه ورود به vip مبلغ 45 هزارتومان)


📖 دلارای
دلارای ، تک دختر حاج فرهمند با دیدن آلپ‌ارسلان پسر دوست پدرش که به تازگی از دبی برگشته عاشقش میشه و بخاطر رسیدن بهش حاضر میشه خودش رو تسلیم این مرد کنه بی خبر از اینکه آلپ‌ارسلان ملک‌شاهان مرد دل سپردن به دختربچه‌ها نیست! حتی اگر دلارایِ 17 ساله اولین رابطه‌اش رو باهاش تجربه کنه و بخاطر این رابطه نامشروع از خانواده طرد بشه!🔞👶
ژانر👈 صحنه دار ، عاشقانه ، پسرخشن
(هزینه ورود به vip مبلغ 47 هزارتومان)


📖ماتیک
استاد دانشجویی، انتقامی ، صحنه‌دار
کسایی که استاد دانشجویی میپسندن ، این رمان کلکلی شروع میشه ولی با اشتباهی که لادن می‌کنه ساواش تبدیل میشه به مردی پر از خشونت و نفرت که برای انتقام دخترک رو اسیر خودش میکنه😰💔
ژانر👈 استاددانشجویی ، کلکلی ، انتقامی
(هزینه ورود به vip مبلغ 29 هزارتومان)


🎆تخفیف ویژه به مناسبت عید نوروز🎆

ما حدود 50 هزارتومان :)
برای چه کسایی این تخفیف محشر لحاظ میشه؟
برای عزیزایی که میخوان هر سه تا رمان رو vip بخونن!😁💦
دوستانی که علاقه دارن در هر سه کانال vip عضو بشن با پرداخت فقط 79 هزارتومان میتونن رمان‌هارو داشته باشن
5892 1012 7165 5017
مریم هودانلویی
@baran_moslemii


#part1432 🖤

دلارای ابروی راستش را بالا انداخت و از خیر بغل کردن دخترک گذشت

در آغوش پدرش جا خوش کرده بود

_ به راضی شدن و نشدن من فکر نکن پسرحاجی ، من اسیر این چیزا نیستم!
همینکه تو بعد از یه سال آروم شدی کافیه

گوش های ارسلان از شدت حرص سرخ شده بود

دلارای لبخند زد

_ عصبی نشو ، ایراد نداره
بالاخره قرار نیست همه تو نقطه اوج بمونن

به هاوژین اشاره زد

_ دیگه پدر یک بچه ای!
کسی ازت انتظار نداره مثل جوونیات باشی

_ دلارای!

_ نگران نباش ، فعلا زنتم
محرم اسرار!
کسی نمی‌فهمه تو چجوری...

جمله اش را نتوانست ادامه دهد

ارسلان با خشم جلو کشیدش و لب هایش را به دندان گرفت

آنقدر محکم که دخترک بلافاصله عقب هلش داد

_ آخ ... با دندون میبوسی پسرحاجی؟

ورود به vip اصلی😍👇
https://t.me/soklat/7576


#part1431 🖤

هاوژین محکم گردن ارسلان را چنگ زد و ارسلان اخم کرد

علیرضای احمق ، آلو در دهانش خیس نمی‌ماند

دلارای توضیح داد

_ داری فکر میکنی از کجا فهمیدم پسرحاجی؟

با دست به شانه اش کوبید و ابرو بالا انداخت

_ چندساعت پیش خودتو لو دادی

دوباره سعی کرد هاوژین را بگیرد و او دوباره به ارسلان چسبید

قهر بود
مادرش برای اولین بار سرش داد زده بود

_ آلپ‌ارسلان ملک‌شاهان کارش اینقدر سریع تموم نمیشد!
مگه اینکه ماه ها رنگ دختر ندیده باشه

ارسلان با حرص پشت گردن دخترک را گرفت و نزدیک کشیدش

_ من کارم زود تموم شد؟

دلارای پوزخند زد

_ بهت بر خورد؟

_ چیه؟ راضیت نکردم؟


#part1430 🖤

ارسلان پوف کشید

_ لباستو در بیار دراز بکش

صورت دخترک به سرعت از شدت خشم سرخ شد

با خشم و تاسف نگاهش را سمت ارسلان برگرداند

با دیدن صورت دخترک اخم کرد

_ لباسات خاکیه ، برای اون میگم

فشاری به بازوی دخترک آورد و با حرص ادامه داد

_ چی فکر کردی درباره من؟

دلارای پسش زد

_ هرچی هستی ، همونو دربارت فکر کردم

ارسلان هاوژین را میان دستانش جابه جا کرد و دندان روی هم فشرد

اگر گفته بود دراز بکشد تنها بخاطر توصیه های دکتر بود!

_ تخت گرم کن بخوام تو کلاب خودم به اندازه کافی هست
نترس ، کاری به تو ندارم!

دلارای پوزخند زد

فهمیده بود تنها بخاطر حرص دادن او می‌گوید!

_ کار نداشتنتو چندساعت پیش دیدیم

دستش را سمت بچه دراز کرد و هم زمان ادامه داد

_ ایران بودی هم نزدیک کسی نشدی!


#part1429 🖤

_ مگه خواستی؟

_ خواستم ... به جونِ هاوژین خواستمش

ثانیه ای مکث کرد و دوباره ادامه داد

_ خواستمتون!

دلارای آب دهانش را فرو داد

دیگر منطقش را به قلبش ارجحیت نمی‌داد!

در دل به خود تشر زد

"نذار خرت کنه... دروغ میگه"

_ دروغ میگی

ارسلان جایی که قرمز شده بود را بوسید

_ میدونی که دروغ نمیگم دخترحاجی!
میدونی از کسی نمیترسم که دروغ بگم

میدانست...
دروغ نمی‌گفت

بغض کرده پچ زد

_ منو بردی تا سقطش کنم

_ پشیمون شدم ، برگشتم نبودی

ارسلان گونه اش را نوازش کرد

دلارای عصبی دستش را پس زد

_ نکن

_ درد میکنه؟

تلخ پوزخند زد

_ عادت کردم


🍎🍎 عیدی‌تون رو از ما بگیرید😍


📖 مرگ‌ماهی
هیولا برگشته تا انتقام بگیره!😱🌪
طوفان ، یکی از قدرتمندترین اعضای مافیا برای انتقام دختر کم‌سن خسروشاهیا رو می‌دزده اما این یک انتقام معمولی نیست!
پس هشدار! اگر ناراحتی قلبی دارید از خوندنش اجتناب کنید
دخترک برای 59 روز طعم شکنجه و تجازهای روحی و جنسی رو میکشه که زمانی مادرِطوفان قربانیشون شده بود
ژانر👈 مافیایی‌انتقامی ،عاشقانه ، صحنه‌دارخشن
(هزینه ورود به vip مبلغ 45 هزارتومان)


📖 دلارای
دلارای ، تک دختر حاج فرهمند با دیدن آلپ‌ارسلان پسر دوست پدرش که به تازگی از دبی برگشته عاشقش میشه و بخاطر رسیدن بهش حاضر میشه خودش رو تسلیم این مرد کنه بی خبر از اینکه آلپ‌ارسلان ملک‌شاهان مرد دل سپردن به دختربچه‌ها نیست! حتی اگر دلارایِ 17 ساله اولین رابطه‌اش رو باهاش تجربه کنه و بخاطر این رابطه نامشروع از خانواده طرد بشه!🔞👶
ژانر👈 صحنه دار ، عاشقانه ، پسرخشن
(هزینه ورود به vip مبلغ 47 هزارتومان)


📖ماتیک
استاد دانشجویی، انتقامی ، صحنه‌دار
کسایی که استاد دانشجویی میپسندن ، این رمان کلکلی شروع میشه ولی با اشتباهی که لادن می‌کنه ساواش تبدیل میشه به مردی پر از خشونت و نفرت که برای انتقام دخترک رو اسیر خودش میکنه😰💔
ژانر👈 استاددانشجویی ، کلکلی ، انتقامی
(هزینه ورود به vip مبلغ 29 هزارتومان)


🎆تخفیف ویژه به مناسبت عید نوروز🎆

ما حدود 50 هزارتومان :)
برای چه کسایی این تخفیف محشر لحاظ میشه؟
برای عزیزایی که میخوان هر سه تا رمان رو vip بخونن!😁💦
دوستانی که علاقه دارن در هر سه کانال vip عضو بشن با پرداخت فقط 79 هزارتومان میتونن رمان‌هارو داشته باشن
5892 1012 7165 5017
مریم هودانلویی
@baran_moslemii


#part1428 🖤

ارسلان پوف کشید

دلش نمی‌خواست دخترک اینطور در خودش فرو برود

کاش باز هم زبان درازی می‌کرد

دلارای از کنارش گذشت اما قبل از دور شدن بازویش میان دست ارسلان اسیر شد

_ کجا؟

دلارای نگاهش نمی‌کرد

_ کارای اتاق مهمونتون تموم نشد!

ارسلان او را سمت خود کشید

_ کارای اتاق مهمون به تو ربطی نداره
تو به کارای اتاق خودمون برس

_ خودمونی وجود نداره

ارسلان آرام انگشتش را روی قرمزی صورت دخترک کشید

_ عصبیم نکن

دلارای دندان روی هم فشرد و سکوت کرد

ارسلان دوباره نوازشش کرد

_ با اون زبونت عذابم نده
جلوی بچم نگو نخواستمش

ورود به vip👇
https://t.me/soklat/7547


#part1427 🖤

_ میدونی چیه؟ شایدم میخوابیدم!
شاید بالاخره با یکی از همین شیخا میخوابیدم تا شکم بچمو سیر کنم چون بابای بی غیرتش اونقدر شرف نداشت که بچه‌اشو گردن بگیره!

سمت چپ صورتش سوخت

هاوژین ترسیده سرش را در سینه‌ی ارسلان فرو برد و ارسلان غرید

_ خفه‌شو

دلارای دستش را به صورتش گرفت و بغض کرده خندید

صورتش نه ، قلبش می‌سوخت!

_ وقتی بزرگ شد براش تعریف کن پدر نمونه!
بهش بگو چه بلایی سر خودش و مادرش آوردی
بگو نمی‌خواستیش
بگو نخواستنت باعث شد چی به سرمون بیاد

ارسلان دندان هایش را روی هم فشرد

سعی داشت خودش را کنترل کند اما مگر می‌توانست؟!

در عمرش هیچ زمان سعی نکرده بود خوددار باشد

دلارای بغض کرده با غم موهای کوتاهش را محکم بست و زمزمه کرد

_ حواست بهش باشه


#part1426 🖤

‏آلپ‌ارسلان ابرو درهم کشید‌

دلارای پشت هم غیرتش را نشانه می‌گرفت و او از خودش شاکی بود که چرا تیرهای دلارای به هدف می‌خورد!

مگر نه اینکه دخترک برایش آنقدرها هم مهم نبود؟!

_ زنم و من نکردم رقاصه‌ی کلابم!
وقتی پیداش کردم که رقاصه بود

دلارای غرید

_ من برای هیچکس نرقصیدم!

_ هیچکس جز علیرضا و هاتف و بادیگاردا!

_ از چی حرص میخوری؟ از خودت که مجبورم کردی؟

ارسلان عصبی صدایش را بالا برد

_ قرار نبود مادر بچه‌ی من تو دخترای خرابی باشن که هرشب زیر شیخا میخوابن

صدای دلارای زمانی که جیغ کشید می‌لرزید

_ من زیر هیچ شیخی نخوابیدم!

_ میخوابیدی اگر پیدات نمیکردم

نفس زنان سر تکان داد

قلبش تند میتپید و کمرش تیر‌میکشید


🍎🍎 عیدی‌تون رو از ما بگیرید😍


📖 مرگ‌ماهی
هیولا برگشته تا انتقام بگیره!😱🌪
طوفان ، یکی از قدرتمندترین اعضای مافیا برای انتقام دختر کم‌سن خسروشاهیا رو می‌دزده اما این یک انتقام معمولی نیست!
پس هشدار! اگر ناراحتی قلبی دارید از خوندنش اجتناب کنید
دخترک برای 59 روز طعم شکنجه و تجازهای روحی و جنسی رو میکشه که زمانی مادرِطوفان قربانیشون شده بود
ژانر👈 مافیایی‌انتقامی ،عاشقانه ، صحنه‌دارخشن
(هزینه ورود به vip مبلغ 45 هزارتومان)


📖 دلارای
دلارای ، تک دختر حاج فرهمند با دیدن آلپ‌ارسلان پسر دوست پدرش که به تازگی از دبی برگشته عاشقش میشه و بخاطر رسیدن بهش حاضر میشه خودش رو تسلیم این مرد کنه بی خبر از اینکه آلپ‌ارسلان ملک‌شاهان مرد دل سپردن به دختربچه‌ها نیست! حتی اگر دلارایِ 17 ساله اولین رابطه‌اش رو باهاش تجربه کنه و بخاطر این رابطه نامشروع از خانواده طرد بشه!🔞👶
ژانر👈 صحنه دار ، عاشقانه ، پسرخشن
(هزینه ورود به vip مبلغ 47 هزارتومان)


📖ماتیک
استاد دانشجویی، انتقامی ، صحنه‌دار
کسایی که استاد دانشجویی میپسندن ، این رمان کلکلی شروع میشه ولی با اشتباهی که لادن می‌کنه ساواش تبدیل میشه به مردی پر از خشونت و نفرت که برای انتقام دخترک رو اسیر خودش میکنه😰💔
ژانر👈 استاددانشجویی ، کلکلی ، انتقامی
(هزینه ورود به vip مبلغ 29 هزارتومان)


🎆تخفیف ویژه به مناسبت عید نوروز🎆

ما حدود 50 هزارتومان :)
برای چه کسایی این تخفیف محشر لحاظ میشه؟
برای عزیزایی که میخوان هر سه تا رمان رو vip بخونن!😁💦
دوستانی که علاقه دارن در هر سه کانال vip عضو بشن با پرداخت فقط 79 هزارتومان میتونن رمان‌هارو داشته باشن
5892 1012 7165 5017
مریم هودانلویی
@baran_moslemii


#part1425 🖤

ارسلان چسبیده به تخت ایستاد و سوییچ ماشین را بالای سر بچه تکان داد

_ این چیه؟ هاوژین ... ببین بابا چی داره

هاوژین هق هق کنان دستانش را سمتش دراز کرد و ارسلان در آغوشش کشید

_ سر بچه چرا داد میکشی؟ صدات تا بیرون میاد

دلارای بی توجه به او موهای کوتاهش را پشت گوشش فرستاد و گرفته زمزمه کرد

_ حواست بهش باشه تا من برگردم

هاوژین گردن ارسلان را در آغوش کشیده و هر چند ثانیه چشمان اشکی اش را می‌مالید

_ کجا؟

دلارای پوزخند زد

حالا علاوه بر درد جسمی ، دلش هم گرفته بود و عذاب وجدان داشت

بخاطر شب سختی که پشت سر گذاشته و خستگی کارهای جمیله ، اشک دخترک را درآورده بود

_ یادت رفته پسرحاجی؟

یک قدم جلو رفت و با کینه در چشمان ارسلان زل زد

_ زنت اینجا واست کار میکنه!
مادر بچه‌ات رقاصه و خدمتکار کلابته

ورود به vip اصلی😍👇
https://t.me/soklat/7531


#part1424 🖤

هاوژین زیر گریه زد

_ نه نه

دلارای بیچاره وار نالید

_ چی نه؟ چرا اذیتم میکنی؟
نمیفهمی میگم هیچ جهنمی نمیرم تا بخوابی؟

هاوژین با گریه دستانش را بالا گرفت تا مادرش بغلش کند

دلارای کلافه سرش را میان دستانش گرفت

هاوژین جیغ کشید

_ ماما

دلارای هر دو دست بچه را محکم پایین داد و با صدای بلند غرید

_ مُرد! مامان مرد
بخواب تا سرمو نکوبیدم به دیوار

هاوژین ثانیه ای با چشمان پر اشک بهت زده خیره اش شد و بعد تا جایی که میتوانست دهانش را باز ‌کرد

با تمام توان جیغ کشید و هم زمان بغضش منفجر شد

در اتاق باز شد

خیال کرد جمیله تهدیدش را عملی کرده اما آلپ‌ارسلان با اخم وارد شد

_ چیکار میکنی؟ چرا گریه میکنه؟

دلارای حرفی نزد تا خودش هم به گریه نیفتد


#part1423 🖤

هاوژین را روی تخت ارسلان گذاشت اما دخترک دیگر خواب‌آلود نبود

مریضی از همیشه بهانه گیر ترش کرده بود

بی وقفه جیغ میکشید و راضی نمیشد حتی برای ثانیه ای روی زمین بماند

دلارای ناچار بغل گرفته بودش و همانطور که همراه گریه های او بغض کرده بود در اتاق قدم می‌زد

دیگر حتی راه رفتن هم برایش سخت بود

با هربار حرکت پاهایش ، دردی عمیق و دنباله دار از لگن تا جایی نزدیک به بند لباس زیرش می‌رسید که در برابر درد شکمش دیده نمی‌شد

جمیله دو بار با مشت به در کوبیده بود که سرکارش برگردد و بار سوم دختری را فرستاد تا تهدیدش کند در صورت نیامدنش ، همراه بادیگاردها می آید

کلافه و خسته به چشمان نیمه باز هاوژین خیره شد

کمی گیج شده بود

لبش را از درد گزید و با احتياط روی تخت خمش کرد اما به محض جدا شدن گونه‌ی دخترک از قفسه‌سینه اش چشمانش باز شد

دلارای به سرعت پچ زد

_ هیش ... ببین مامان این‌جاست عزیزم

هاوژین بغض کرده نگاهش کرد

دلارای کنارش روی تخت نشست و آرام پشتش را نوازش کرد

_ من همینجا میمونم ... لالا کن


#part1422 🖤

ساینا ابرو بالا انداخت

_ خدمتکار نیستید؟

دلارای با حرص جمله اش را اصلاح کرد

_ یعنی ‌... خدمتکار خودش نیستم
اینجا کار میکنم!

ساینا گیج و بی حوصله تایید کرد

_ حالا هرچی
دیگه بچه رو نیار اتاق من لطفا!

دلارای کلافه پوف کشید

ملافه ها را در جعبه گذاشت و همانطور که با پا بیرون هلش میداد زمزمه کرد

_ باشه

هاوژین را درآغوش کشید

ساینا به دختربچه‌ی بانمک و اخمو نگاه کرد و متاسف سر تکان داد

_ چطور مادری هستی اخه عزیزم؟!
بچه تو این سن نیاز به اتاق مخصوص خودش و لوازم استریل داره
ممکنه مریض بشه

دلارای بی توجه از اتاق بیرون زد و در را بهم کوبید

ناخواسته با حرص و بغض دهانش را کج کرد

_ چطور مادری هستی اخه عزیزم!

سمت اتاق ارسلان راه افتاد و بینی اش را بالا کشید

_ از اون مادرای بدبخت عزیزم!


#part1421 🖤

عکس را سرجایش برگرداند

_ داشتم پاتختی رو گردگیری میکردم

ساینا پوزخند زد

_ گردگیری یا فضولی؟

ابروهایش را درهم کشید و حرفی نزد

کنجکاو بود اما نه کنجکاو عکس های این زن!

تنها از دیدن مردهای آشنای درون عکس تعجب کرده بود

ملافه ها را برداشت و بلند شد که چشم ساینا به هاوژین افتاد

_ این چه وضعیه عزیزم؟
اون بچه‌ست؟!

دلارای کلافه زیرلب غرید

_ نه میزه!

ساینا صدایش را نشنید

_ خاک و بوی مواد شوینده روی ریه این بچه تاثیر میذاره
این چه وضعیه؟ از ارسلان توقع نداشتم اینقدر وضع خدمتکاراش بی نظم باشه

دلارای غرید

_ من خدمتکارش نیستم!

Показано 20 последних публикаций.