رستا دختر آروم و احساسی که بخاطر یه اشتباه کوچیک ضربه ی بزرگی از مرد مورد علاقه اش میخوره اما در نهایت تو بغل پسر مرموز و عصبی که همیشه با اون لجبازی داشت، آروم میگیره.
جدید ترین رمان عاشقانه این روزهای تلگرام
دختر آروم اما لجباز
پسر مغرور اما عاشق
دست دور #کمرش انداخته و در برش گرفته بودم...
چندساعتی از جاری شدن صیغه محرمیتمان بیشتر نمیگذشت...
_رستا من با تو عشق رو تجربه کردم،رابطه ی قبلیم فقط یه دوست داشتن بود!!من با تو عاشقی رو یاد گرفتم...
دیدم که در چشمانش عشق ریخت.
دست بالا آورد و روی صورتم گذاشت«:
_هیچوقت فکرش نمیکردم اینقدر #عشق قشنگ باشه!
شیفته لب زدم:
_نمیگی من ذوق مرگ میشم اینجور خوشکل نگام میکنی دختر!!
با دلبری سرش را در #سینه ام پنهان کرد و خندید
لحظه به لحظه از دل دادنم به او مطمئن تر میشدم آنقدر که این دختر دوست داشتنی و عشق بود!
_بزار یه دل سیر ببینمت دختر...نمیدونی چقدر بیقراربودم تا مهمونا زودتر برن من با عروسکم تنها بشم...
از نگاه شرم زده اش چیزی در دلم فرو ریخت،چیزی که تا به حال حسش نکرده بودم...یک حسی مابین هیجان و #لرز و ذوق وخوشحالی!
صورتش را قاب گرفتم ، و با شیفتگی و عشق لب زدم:
_ماهِ زیبای من...
#لب که زیر دندان گرفت سقوط ازاد چیزی در دلم را به وضوح حس کردم !چیزی مانندِ... جامپینگ ،که خودت هم نمیفهمی هیجان است یا ترس!!
تمام وجودم...قلبم...جانم...دلم... همگی لرزید
لبانش را با عشق نرم و آرام به کام کشیده و با عشق بوسیده شد....
https://t.me/+ShWk05vCPZRhZTY8https://t.me/+ShWk05vCPZRhZTY8.