احمد‌‌‌ شاملو‌


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: не указана


■ کانال تلگرام احمد شاملو‌
■ Twitter: @ShamlouHouse
■ Clubhouse: Ahmad Shamlou احمد شاملو

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


شهادت داده‌اند
که وسعتِ بی‌حدودِ زمان را
در گردشِ چارهجاییِ سال دریافته‌ای،
شهادت داده‌ای
که رازِ خدا را
در قالبِ آدمی به چشم دیده‌ای
و تداوم را
در عشق.


احمد شاملو، از شعر ضیافت | #مهسا_امینی

@ShamlouHouse


آزادی هرگز شایعه‌ای نیست که تکذیب شود. آزادی هدف والایی‌ست که برای آن می‌جنگیم و به دستش می‌آوریم. یقین داشته باشید.

احمد شاملو

@ShamlouHouse


Репост из: بارو
دفتر چهاردهم بارو منتشر شد.
شهریور ۱۴۰۳

دفتر چهاردهم بارو در سومین شهریور ماه این قرن منتشر می‌شود. شهریور شاید تا سال‌ها مهم‌ترین ماهی باشد که در لحظه‌ای نه‌چندان دور بر سرگذشت انسان ایرانی اثر گذاشته است. شماری از داستان‌هایی که در «باروی داستان» منتشر کرده‌ایم به این دفتر ضمیمه است. اکنون پس از «باروی شعر» می‌توانید داستان‌های کوتاه فارسی و ترجمه‌ای از نویسندگان و مترجمان چند نسل بخوانید. نقاشی روی جلد همچون همیشه دستکارِ کیوان مهجور است.

نویسندگان دفتر چهاردهم بارو: م. ف. فرزانه، داریوش آشوری، محمد قائد، اکرم پدرام‌نیا، رضا فرخ‌فال، فرشته مولوی، علی شاهی، محسن یلفانی، یارعلی پورمقدم، محمدرضا پورجعفری، محمدرضا صفدری، سعید مقدم، سهراب مختاری، سودابه اشرفی، صالح نجفی، فرناز حائری، زهرا خانلو، حسین مرتضائیان آبکنار، علی صدر، حمید فرازنده، وازریک درساهاکیان، مریم پوراسماعیل، کیهان خانجانی، ناصر غیاثی، نسیم خاکسار، عبدالمجید احمدی، علی اسداللهی، علیرضا سیف‌الدینی، فریدون مجلسی، کوشیار پارسی، مازیار اخوت، احمد خلفانی، محبوبه موسوی، مسعود سالاری، نگین کیانفر، احسام سلطانی، فاطمه ترابی، رامین احمدی، عباس سلیمی آنگیل، عبدالوهاب احمدی، ناهید جمشیدی، آزاد عندلیبی

دفترِ جدیدِ بارو را اینجا بخوانید:

https://baru.ir/mag/v-14

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

■‌ به تلگرام و اینستاگرام بارو بپیوندید.

■‌ Telegram | Instagram


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
و من آن روز را انتظار می‌کشم
حتا روزی
که دیگر
نباشم...
چند سال پیش در اطراف امام‌زاده طاهر کرج در دوم مرداد ماه، سالروز درگذشت احمد شاملو، شعرش از گلوگاهِ کوچکِ یک کودک شنیده شد. در صدایش مهربانی با زیبایی یکسان شده بود، شده است.

کانال تلگرام احمد شاملو

@ShamlouHouse


از آن‌جا که حکومت‌های فردی، معمولاً قشری از فاسدترین و سودجوترین افراد جامعه را به گرد خود متبلور می‌کند که جز سوء استفاده از قدرت هدفی ندارند، سانسور حصاری می‌شود که توده‌های مردم را از عمق فساد گروه حاکمه، از کشف ارقام نجومی غارت و چپاول ثروت‌های ملّی و از درک اسراری که در پس پرده‌های فروافکنده و درهای بسته می‌گذرد بی‌خبر نگه می‌دارد... این توجیه که پاره‌یی از لب‌ها را برای آن‌که دکه‌ی آزادی جامعه باز بماند می‌دوزیم، توجیه خررنگ‌کنی بیش نیست. زیرا وقتی که «جزئی از یک ملّت» نتواند آن‌چه را که در فکر و اندیشه‌ی جست‌وجوگر یا سازنده‌اش گذشته است به آزادی بیان کند، دیگر «آزادی کُل آن ملّت» حرف مفتی بیش نخواهد بود. و این موضوعی خنده‌آور است که معمولاً «دولت‌ها» همه میهن‌پرست و طرفدار آزادی هستند و «ملّت‌ها» همه دشمن آزادی و میهن خویش!


■ احمد شاملو | سخن سردبیر، ایرانشهر، شمارهٔ طلیعه | کانال تلگرام احمد شاملو

ShamlouHouse


❑‌ خواب‌آلوده هنوز...


خواب‌آلوده هنوز
در بستری سپید
صبحِ کاذب
در بورانِ پاکیزه‌ی قطبی.

و تکبیرِ پُرغریوِ قافله
که: «رسیدیم
آنک چراغ و آتشِ مقصد!»

ـ□

ــ گرگ‌ها
بی‌قرار از خُمارِ خون
حلقه بر بارافکنِ قافله تنگ می‌کنند
و از سرخوشی
دندان به گوش و گردنِ یکدیگر می‌فشرند.

«ــ هان!
چند قرن، چند قرن به انتظار بوده‌اید؟»

ـ□

و بر سفره‌ی قطبی
قافله‌ی مُردگان
نمازِ استجابت را آماده می‌شود
شاد از آن که سرانجام به مقصد رسیده است.



■ از دفتر مدایح بی‌صله | شعرِ احمد شاملو | کانال تلگرام احمد شاملو


Telegram Twitter


■ فضیلت هنرمند است که در این جهان بیمار به دنبال درمان باشد نه تسکین، به دنبال تفهیم باشد نه تزیین، طبیب غم‌خوار باشد نه دلقک بیعار.

@ShamlouHouse


Репост из: Gama | گاما
| نامهٔ احمدِ شاملو به سرسانسورچی وزارت ارشاد اسلامی |

آقای عزیز!
با سلام،

یادداشتی را که‌ ملاحظه‌ می‌کنید، هم می‌توانید یک نامۀ‌ خصوصی تلقّی کنید، هم می‌توانید در نهایتِ سپاسگزاری من، به دادگاهی احاله‌ کنید که من‌ آن را به‌ مجلس پر سر و صدای محاکمۀ‌ سانسور تبدیل‌ کنم، چون به‌ هرحال یکی باید در برابر این‌ فشار قد علم‌ کند.
من با نکاتِ نخست، ۳۸ موردِ سانسورِ مجموعۀ هم‌چون کوچه‌‌یی بی‌انتها، که‌ بعد به‌ یازده‌ مورد تخفیف‌ داده شده، به‌شدّت معترضم. من نمی‌دانم این کتاب را چه کسی، به چه‌ حقّی و با کدام‌ صلاحیّت‌ ویژه مورد “بررسی” قرار داده، امّا آن‌‌چه از ماحَصَل کار او استنباط می‌شود، این‌ است که:

۱. کم‌ترین صلاحیّتی برای قضاوت شعر ندارد و کم‌‌مایگی‌‌اش‌ حتّی از خطش‌ هم‌ پیداست؛

۲.
حقایق را به‌ بهانۀ اخلاقی، که ضوابطش را احساس سرخوردگی شدید جنسی تعیین کرده‌ است، لاپوشانی می‌کند. شدّت‌ این سرخوردگی به‌ حدّی است که فقط کلمۀ زن او را به‌ جبهه‌گیری در برابر شیطانی شدنِ قطعی برمی‌انگیزد. به ‏اعتقاد او، هر زنی یک روسپی بالقوّه‌ است‌ و در نتیجه، به‌ شعری چون “تماس” (که‌ مواجهۀ سادهٔ زن و مرد را، که معمولاً برای عوام موضوعی حیوانی است، به‌ دیدگاهی انسانی کشانده است) از دریچۀ فحشا نظر می‌کند.
سرخوردگی جنسی او به‌ حدّی است‌ که‌ امر فرموده این‌ سطور حذف‌ شود:

– به‌ میخانه می‌روم، آنجا که‌ ویسکی مثل‌ آب جاری ست؛
– دلتنگی‌هام به باران می‌ماند…؛
– احساس‌ می‌کنم آغوش سردی مرا می‌فشارد و لب‌های یخ‌‌بسته‌یی بر لب‌هایم می‌افتد.


ملاحظه‌ می‌کنید؟ نمی‌دانستیم احساسِ در آغوش داشتن مرده‌یی که دلتنگی است هم،‌ آدمیزاد سالمی را به تحریک‌ جنسی می‌کشاند! و آقا که‌ در دستگاه‌ شما نانی نه‌ به‌‌شایستگی، که‌ به‌‌ناحق، می‌خورد، اسم این را گذاشته “رکاکت‌ الفاظ“، چیزی که معلوم‌ می‌کند ایشان معنی کلماتی را که‌ خود به کار می‌برد، هم نمی‌داند! رکاکت الفاظ!

۳.
در آن شعر تلخ “شکوه‌ پرل‌می‌لی” کار از کج‌‌فهمی و عقدۀ جنسی به‌ فاجعه کشیده شده. این‌جا همان عقده‌‌یی مبنای قضاوت قرار گرفته که همان‌ ابتدا دست‌ صادق قطب‌زاده را رو کرد: آن‌ حشره در تظاهر به‌ عفافِ قلّابی چنان پیش رفت که در یک‌ فیلم مستند مربوط به‌ مسائل گاوداری دستور داد پستان گاوه را، کادر به‌ کادر، با ماژیک‌ سیاه‌ کنند که مبادا مؤمنان به وسوسۀ‌ شیطان آلوده شوند!
“شکوه‌ پرل‌می‌لی” از یک‌ سو، حکایت‌ سقوط اخلاقی جامعۀ آمریکاست و از سوی دیگر، قصۀ غم‌انگیزِ لینچ سیاهان آمریکا به‌ کارگردانی عوامل ضدّانسانیِ گروه “کوک‌ لوکس کلان”.
سراسر شعر در فضایی تلخ و غمبار و معترض می‌گذرد. دختران آمریکایی به‌ دلیل تصوّری درست‌ یا غلط از قدرت جنسی سیاهان، کششی بیمارگونه به‌سوی آن تیره‌روزان داشتند ولی همیشه‌ از ترس آبستنی و زادن نوزادی سیاه‌پوست ادّعا می‌کردند که‌ مورد تجاوز قرار گرفته‌اند تا نتیجهٔ رسوایی‌آمیز بعدی را توجیه‌ کنند، و به‌ این ترتیب،‌ سیاه بیچاره شکاری می‌شد برای تفریح آدم‌کشانِ “ک.ک.ک” و لینچ کردن سوژۀ مورد نظر.
آقای سانسورچیان این شعر را هم از همان دریچۀ‌ فحشا قضاوت‌ کرده به‌ حذف یک‌ صفحه‌ٔ کامل‌ و چندین‌ سطر مهمّ آن‌ در صفحات ۳۲ تا ۳۴ فتوا صادر فرموده است. او با مخدوش‌ کردن واقعیّتی ضدّانسانی در حقیقت‌ بی‌آن‌که‌ بفهمد، از فساد جامعۀ آمریکا دفاع‌ کرده‌ است.
این‌ حذف‌های بی‌منطق در مجموع چیزی جز مشاهدۀ یک‌ فاجعه با چشم لوچ نیست. ایشان‌ حتّا در کشاکش فاجعه نیز مسأله‌ را از زاویۀ تحریک میل جنسی نگاه‌ می‌کند. به‌ عقیدۀ‌ شما، این شخص صاحب روان سالمی است؟

۴. دستور قلع و قَمعی که‌ برای دو سطر از صفحۀ ۲۱۸ صادر فرموده‌اند البته‌ مرا سخت مجاب کرد: وقتی که‌ شتر برای آدم جاذبۀ جنسی داشته باشد، دیگر کرۀ‌ سکسی ماه جای خودش را دارد!

۵. درک‌ عامیانه از شعر تا آنجاست که در یک‌ مجموعۀ‌ شعری دستور حذف یکی از موفق‌‌ترین اشعار من آیدا در آینه را صادر فرموده!

🪧 [متن کامل نامه اینجاست، در Instant View]

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


‌ـ ɣ متن‌های بیشتر در کانال گروهی از مترجمان ایران [گاما]

🏷 GAMAper


ای صبا نکهتی از خاکِ رهِ یار بیار
ببر اندوهِ دل و مژدهٔ دلدار بیار

■ غزل حافظ شیراز | روایت و صدای احمد شاملو | موسیقی فریدون شهبازیان | کانال تلگرام احمد شاملو

@ShamlouHouse


❑‌ نوروز در زمستان


سالی
نوروز
بی‌چلچله بی‌بنفشه می‌آید،
بی‌جنبشِ سردِ برگِ نارنج بر آب
بی گردشِ مُرغانه‌ی رنگین بر آینه.

سالی
نوروز
بی‌گندمِ سبز و سفره می‌آید،
بی‌پیغامِ خموشِ ماهی از تُنگِ بلور
بی‌رقصِ عفیفِ شعله در مردنگی.

سالی
نوروز
بی‌خبر می‌آید
همراهِ به‌درکوبی‌ مردانی
سنگینی‌ بارِ سال‌هاشان بر دوش:
تا لاله‌ی سوخته به یاد آرد باز
نامِ ممنوع‌اش را
و تاقچه‌ی گناه
دیگر بار
با احساسِ کتاب‌های ممنوع
تقدیس شود.

در معبرِ قتلِ عام
شمع‌های خاطره افروخته خواهد شد.
دروازه‌های بسته
به‌ناگاه
فراز خواهد شد
دستانِ اشتیاق
از دریچه‌ها دراز خواهد شد
لبانِ فراموشی
به خنده باز خواهد شد
و بهار
در معبری از غریو
تا شهرِ خسته
پیش‌باز خواهد شد.

سالی
آری
بی‌گاهان
نوروز
چنین
آغاز خواهد شد.



نوروزِ ۱۳۵۶ و پاییزِ ۱۳۷۲

■ شعر نوروز در زمستان | از دفتر حدیث بی‌قراری ماهان | تلگرام و صفحهٔ توییتر احمد شاملو

Ahmad Shamlou


بین شما کدام
ـــــ‌بگویید!ـــــ
بین شما کدام
صیقل می‌دهید
سلاحِ آبایی را
برای
روزِ
انتقام؟


شعر و صدای احمد شاملو

Telegram Twitter


❑ باران


تارهای بی‌کوک و
کمانِ بادِ ولنگار

          باران را
          گو بی‌آهنگ ببار!

غبارآلوده، از جهان
تصویری باژگونه در آبگینه‌ی بی‌قرار

          باران را
          گو بی‌مقصود ببار!

لبخندِ بی‌صدای صد هزار حباب
در فرار

          باران را
          گو به‌ریشخند ببار!

ـ□

چون تارها کشیده و کمان‌کشِ باد آزموده‌تر شود
و نجوای بی‌کوک به ملال انجامد،
باران را رها کن و
خاک را بگذار
                تا با همه گلویش
                                    سبز بخواند

          باران را اکنون
          گو بازیگوشانه ببار!


۲۶ دیِ ۱۳۵۵، رم


■ از دفتر دشنه در دیس | شعرِ احمد شاملو | کانال تلگرام احمد شاملو


Telegram Twitter


جنگ «دولتی» جنگی غم‌انگیز و وحشتناک است، جنگی است که نه‌فقط انسانی و بشری نیست، بلکه حتا حیوانی و بهیمی نیز نامیده نمی‌تواند شد؛ جنگ گلادیاتورها، جنگ بردگان، جنگ مصروعان و ابلهان است، راستش معلوم نیست چه‌جور جنگی است، این‌قدر هست که سربازان و قهرمانان آن به هیچ‌روی یکدیگر را «دشمن» نمی‌دانند و این در جنگ، غم‌انگیزترین چهره‌ی بردگی است! بردگیِ آدم‌هایی که برای خاطر سیاست‌باف‌ها و سوداهای ارضی یا عقیدتیِ کسانی که هرگز منافع‌شان با منافع مردم در یک جهت نبوده است، گله‌وار به جنگ اعزام شده‌اند.


■ احمد شاملو | از مهتابی به کوچه [مجموعه مقالات] | کانال تلگرام احمد شاملو

Telegram Twitter


Репост из: بارو
مژده به همراهان بارو: به‌زودی نسخهٔ الکترونیک دو شمارهٔ آغازین بارو در وب‌سایت بارو منتشر می‌شود. آن دو شماره در آذرماه سال ۱۳۴۵ منتشر شده بود و دهه‌هاست که در شمارِ نشریاتِ نایاب است. شمارهٔ ۱ و ۲ بارو با سردبیری احمد شاملو و یدالله رؤیایی منتشر شده بود و صاحب‌امتیاز وقت آن دکتر هوشنگ کاووسی بود. در این دو شماره مطالب مختلفی از این نویسندگان به چشم می‌خورد: فرانتس کافکا، آلبر کامو، میخائیل شولوخوف، سرگئی اسمیرنوف، سهراب سپهری، م. آزاد، غلامحسین ساعدی، مهشید امیرشاهی، احمد شاملو، یدالله رؤیایی و...

شورای سردبیری بارو از خانم آیدا سرکیسیان (شاملو) سپاسگزار است که نسخهٔ کاغذی این دو شماره را در اختیار بارو قرار دادند تا به دست خوانندگان برسد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

◄ به تلگرام «بارو» بپیوندید.

► Website | Telegram | Instagram


فصلِ دیگر


بی‌آن‌که دیده بیند،
در باغ
احساس می‌توان کرد
در طرحِ پیچ‌پیچِ مخالف‌سرای باد
یأسِ موقرانه‌ی برگی که
بی‌شتاب
بر خاک می‌نشیند.

ـ□ 

بر شیشه‌های پنجره
آشوبِ شبنم است.
ره بر نگاه نیست
تا با درون درآیی و در خویش بنگری.

با آفتاب و آتش
دیگر
گرمی و نور نیست،
تا هیمه‌خاکِ سرد بکاوی
در
رؤیای اخگری.

ـ□

این
فصلِ دیگری‌ست
که سرمایش
از درون
درکِ صریحِ زیبایی را
پیچیده می‌کند. 

یادش به خیر پاییز
با آن
توفانِ رنگ و رنگ
که برپا
در دیده می‌کند!

 ـ□

هم برقرارِ منقلِ اَرزیزِ آفتاب،
خاموش نیست کوره
چو دی‌سال: 

خاموش
خود
منم!

مطلب از این قرار است:
چیزی فسرده است و نمی‌سوزد
امسال
در سینه
در تنم!


 ‏۱۳۴۹

■ از دفتر شُکفتن در مِه || ضمیمه: شعر با صدای احمد شاملو | موسیقی اسفندیار منفردزاده | کانال تلگرام احمد شاملو

Telegram Twitter


جنبشِ شاخه‌یی
از جنگلی خبر می‌دهد
و رقصِ لرزانِ شمعی ناتوان
از سنگینیِ پابرجای هزاران جارِ خاموش...

Ahmad Shamlou


خطابه‌ی آسان، در امید
به رامین شهروند


وطن کجاست که آوازِ آشنای تو چنین دور می‌نماید؟
اُمید کجاست
تا خود
جهان
به قرار
بازآید؟

هان، سنجیده باش
که نومیدان را معادی مقدر نیست!

ـ□

معشوق در ذره‌ذره‌ی جانِ توست
که باور داشته‌ای،
و رستاخیز
در چشم‌اندازِ همیشه‌ی تو
به کار است.
در زیجِ جُستجو
ایستاده‌ی ابدی باش
تا سفرِ بی‌انجامِ ستارگان بر تو گذر کند،
که زمین
از اینگونه حقارت‌بار نمی‌مانْد
اگر آدمی
به هنگام
دیده‌ی حیرت می‌گشود.

ـ□

زیستن
و ولایتِ والای انسان بر خاک را
نماز بردن؛
زیستن
و معجزه کردن؛
ورنه میلاد تو جز خاطره‌ی دردی بیهوده چیست،
هم از آن دست که مرگت؟
هم از آن دست که عبورِ قطارِ عقیمِ اَسترانِ تو
از فاصله‌ی کویری میلاد و مرگت؟

مُعجزه کن مُعجزه کن
که مُعجزه
تنها
دست‌کارِ توست
اگر دادگر باشی؛
که در این گُستره
گُرگانند
مشتاقِ بردریدنِ بی‌دادگرانه‌ی آن
که دریدن نمی‌تواند. ــ
و دادگری
معجزه‌ی نهایی‌ست.

و کاش در این جهان
مردگان را
روزی ویژه بود،
تا چون از برابرِ این همه اجساد گذر می‌کنیم
تنها دستمالی برابرِ بینی نگیریم:
این پُرآزار
گندِ جهان نیست
تعفنِ بی‌داد است.

ـ□

و حضورِ گرانبهای ما
هر یک
چهره در چهره‌ی جهان
(این آیینه‌یی که از بودِ خود آگاه نیست
مگر آن دَم که در او درنگرند) ــ

تو
یا من،
آدمی‌یی
انسانی
هر که خواهد گو باش
تنها
آگاه از دست‌کارِ عظیمِ نگاهِ خویش ــ
تا جهان
از این دست
بی‌رنگ و غم‌انگیز نماند
تا جهان
از این دست
پلشت و نفرت‌خیز نماند.

ـ□

یکی
از دریچه‌ی ممنوعِ خانه
بر آن تلِّ خشکِ خاک نظر کن:
آه، اگر امید می‌داشتی
آن خُشکسار
کنون اینگونه
از باغ و بهار
بی‌برگ نبود
و آنجا که سکوت به ماتم نشسته
مرغی می‌خوانْد.

ـ□

نه
نومیدْمردم را
معادی مقدّر نیست.
چاووشیِ‌ امیدانگیزِ توست
بی‌گمان
که این قافله را به وطن می‌رساند.


۲۳ تیرِ ۱۳۵۹


■ شعر احمد شاملو | از دفتر ترانه‌های کوچک غربت| کانال تلگرام احمد شاملو

Telegram Twitter


Репост из: بارو
نعره‌ی اُزگَل ارّه‌زنجیری
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پژمان واسعی | ستون: بوطیقای شعر آزاد
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
از دفتر یازدهم بارو

خاطره

شب
سراسر
زنجيرِ زنجره بود
تا سحر،

سحرگه
به‌ناگاه با قُشَعْريره‌ی درد
در لطمه‌ی جانِ ما
جنگل
از خواب واگشود
مژگانِ حيرانِ برگ‌اش را
پلکِ آشفته‌ی مرگ‌اش را،
و نعره‌ی اُزگَلِ ارّه‌ زنجيری
سُرخ
بر سبزیِ‌ نگرانِ درّه
فروريخت.

ـ□

تا به کسالتِ زردِ تابستان پناه آريم
دل‌شکسته
به ‌ترکِ کوه گفتيم.

احمد شاملو

در نگاهِ نخست، سخن از خاطرۀ اقامتی شبانه‌ بر بلندای کوهستانی جنگلی است که در آن [از فرطِ سکوت] صدایی جز جیرجیر پیوستۀ زنجره‌ها به گوش نمی‌رسد. سحرگاه آوای نرم زنجره‌ها جای خود را به صدای دیگری می‌دهد: غرّشِ زمخت و جگرخراشِ ارّه‌برقی که چشمِ جنگل را از خواب می‌گشاید تا در نهایتِ بهت‌زدگی شاهدِ زوالِ خویش باشد. سرانجام، گوینده و همراهانش که این صدا را، همراه با شوکِ ناشی از درد، [گویی] در عمقِ جانِ خود حس کرده‌اند کوهستانِ خنک و سرسبز را ترک می‌گویند و به دامنه‌های زرد و کسالت‌بار پناه می‌برند.

مسلّم است که این نه شعری بوم‌گرایانه در اعتراض به قطعِ درختان بلکه مانندِ غالبِ سروده‌های شاملو شعری سیاسی است[۱]. نگاهی به تصاویرِ شعر بیندازیم:

شب = ظلمت، اختناق
زنجیر = بند، اسارت
جنگل = همبستگی / اتّحاد ملّی
ارّه = خشونت، تخریب

کلیک کنید: ادامهٔ متن


ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

◄ به تلگرام و اینستاگرام «بارو» بپیوندید.

Instagram:
Baru.ir | Telegram: Baru


❑ در این بن‌بست


دهانت را می‌بویند
مبادا که گفته باشی دوستت می‌دارم.
دلت را می‌بویند
روزگارِ غریبی‌ست، نازنین
و عشق را
کنارِ تیرکِ راه‌بند
تازیانه می‌زنند.

عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد


در این بُن‌بستِ کج‌وپیچِ سرما
آتش را
به سوخت‌بارِ سرود و شعر
فروزان می‌دارند.
به اندیشیدن خطر مکن.
روزگارِ غریبی‌ست، نازنین
آن که بر در می‌کوبد شباهنگام
به کُشتنِ چراغ آمده است.

نور را در پستوی خانه نهان باید کرد


آنک قصابان‌اند
بر گذرگاه‌ها مستقر
با کُنده و ساتوری خون‌آلود
روزگارِ غریبی‌ست، نازنین
و تبسم را بر لب‌ها جراحی می‌کنند
و ترانه را بر دهان.

شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد


کبابِ قناری
بر آتشِ سوسن و یاس
روزگارِ غریبی‌ست، نازنین
ابلیسِ پیروزْمست
سورِ عزای ما را بر سفره نشسته است.

خدا را در پستوی خانه نهان باید کرد


۳۱ تیر ۱۳۵۸


■ شعر و صدای احمد شاملو | از دفتر ترانه‌های کوچک غربت| کانال تلگرام احمد شاملو

ShamlouHouseAhmad Shamlou Twitter


❑ افق روشن


روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد
و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت.

ـ□

روزی که کمترین سرود
بوسه است
و هر انسان
برای هر انسان
برادری‌ست.
روزی که دیگر درهای خانه‌شان را نمی‌بندند
قفل
افسانه‌یی‌ست
و قلب
برای زندگی بس است.

روزی که معنای هر سخن دوست‌داشتن است
تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی.

روزی که آهنگ هر حرف، زندگی‌ست
تا من به خاطرِ آخرین شعر رنج جست‌وجوی قافیه نبرم.


روزی که هر لب ترانه‌یی‌ست
تا کمترین سرود، بوسه باشد.

روزی که تو بیایی، برای همیشه بیایی
و مهربانی با زیبایی یکسان شود.

روزی که ما دوباره برای کبوترهایمان دانه بریزیم…

ـ□

و من آن روز را انتظار می‌کشم
حتا روزی
که دیگر
نباشم.


۵ تیرماه ۱۳۳۴


■ احمد شاملو | از دفتر هوای تازه | کانال تلگرام و صفحهٔ توییتر احمد شاملو

@ShamlouHouseAhmad Shamlou Twitter

Показано 20 последних публикаций.