🔵 سلام و عرض ادب خدمت شما
جناب مهدوی فر
سوالی از حضورتان داشتم.
در ابتدا بگویم که پدرم از پاسداران قدیمی و جانبازان جنگ ایران و عراق است که در سال ۸۲ از سپاه بازنشسته شدن.
ایشان تا سال ۸۸ به شدت از نظام و رهبری و سپاه و هر گروه یا فردی که رهبر آن را تایید میکرد، دفاع میکرد در حدی که در جمعی که پدرم حضور داشت هیچ کسی جرات بیان نقد و یا مخالفت با ارکانی که نام بردم را نداشت.
این در حالی بود که خدا شاهد است پدرم به جز حقوق از سپاه کوچکترین امتیازی را دریافت نمیکرد و حتی به ما اجازه نمیداد از ۴۰ درصد جانبازیش هم که دولت امتیازهایی را برای فرزندان جانباز در خصوص تحصیل، کار و ... قانون کرده بود استفاده کنیم و همیشه میگفت من برای رضای خدا رفتهام.
خلاصه بعد از حوادث سال ۸۸ ، پدرم دوچار یک دوگانگی شد به این صورت که تدریجاً از دفاع بی حد و حصر ایشان از نظام و رهبری و سپاه و .... کاسته شد و نهایتاً به سکوت منجر شد. این تغییر رفتار و افکار پدرم برای همهی کسانی که ایشان را می شناختند جای سئوال بود منجمله برای خودم.
یک روز که برای کوه پیمایی با پدر همراه بودم از ایشان در این خصوص سوال کردم، نگاهی به من کرد و گفت، از آرمانهایی که من و امثال من برای آن جنگیدند و جوانیشان، جانشان و سلامتی شان را دادند، فقط شعارشان مانده است.
پدرم ادامه داد وقتی با چشمان خودم در سال ۸۸ دیدم که ماشین نیروی انتظامی چند جوان وطنم را که فقط معترض انتخابات بودند را زیر گرفت و با باتوم به آنان حمله کرد و به شکل وحشیانهای آنان را خونین و زخمی کرد، همانا فهمیدم که یک جای این راهِ انقلاب را اشتباه رفته ایم، پرسیدم کجای راه را؟ چیزی نگفت و سکوت کرد!!
حال سوال من از شما که همرزم پدرم بوده اید این است، کجای راه را اشتباه رفتیم که حال به چنین روز فلاکت باری افتادهایم؟!
با تشکر.
🔵 جواب محمد مهدوی فر:
سلام دوست عزیز
اشتباه ما این بود که خیال میکردیم اگر عقل هایمان را به مرخصی بفرستیم و چشمهایمان را ببندیم و دستهایمان را در دستان امثال خمینی و خامنهای بگذاریم و یک دفعه چشمهایمان را باز کنیم، در وسط بهشت و در محاصره تعداد زیادی حورالعین خواهیم بود.
کانال محمد مهدوی فر @mohammadmahdavifar
@SepehrAzadi
جناب مهدوی فر
سوالی از حضورتان داشتم.
در ابتدا بگویم که پدرم از پاسداران قدیمی و جانبازان جنگ ایران و عراق است که در سال ۸۲ از سپاه بازنشسته شدن.
ایشان تا سال ۸۸ به شدت از نظام و رهبری و سپاه و هر گروه یا فردی که رهبر آن را تایید میکرد، دفاع میکرد در حدی که در جمعی که پدرم حضور داشت هیچ کسی جرات بیان نقد و یا مخالفت با ارکانی که نام بردم را نداشت.
این در حالی بود که خدا شاهد است پدرم به جز حقوق از سپاه کوچکترین امتیازی را دریافت نمیکرد و حتی به ما اجازه نمیداد از ۴۰ درصد جانبازیش هم که دولت امتیازهایی را برای فرزندان جانباز در خصوص تحصیل، کار و ... قانون کرده بود استفاده کنیم و همیشه میگفت من برای رضای خدا رفتهام.
خلاصه بعد از حوادث سال ۸۸ ، پدرم دوچار یک دوگانگی شد به این صورت که تدریجاً از دفاع بی حد و حصر ایشان از نظام و رهبری و سپاه و .... کاسته شد و نهایتاً به سکوت منجر شد. این تغییر رفتار و افکار پدرم برای همهی کسانی که ایشان را می شناختند جای سئوال بود منجمله برای خودم.
یک روز که برای کوه پیمایی با پدر همراه بودم از ایشان در این خصوص سوال کردم، نگاهی به من کرد و گفت، از آرمانهایی که من و امثال من برای آن جنگیدند و جوانیشان، جانشان و سلامتی شان را دادند، فقط شعارشان مانده است.
پدرم ادامه داد وقتی با چشمان خودم در سال ۸۸ دیدم که ماشین نیروی انتظامی چند جوان وطنم را که فقط معترض انتخابات بودند را زیر گرفت و با باتوم به آنان حمله کرد و به شکل وحشیانهای آنان را خونین و زخمی کرد، همانا فهمیدم که یک جای این راهِ انقلاب را اشتباه رفته ایم، پرسیدم کجای راه را؟ چیزی نگفت و سکوت کرد!!
حال سوال من از شما که همرزم پدرم بوده اید این است، کجای راه را اشتباه رفتیم که حال به چنین روز فلاکت باری افتادهایم؟!
با تشکر.
🔵 جواب محمد مهدوی فر:
سلام دوست عزیز
اشتباه ما این بود که خیال میکردیم اگر عقل هایمان را به مرخصی بفرستیم و چشمهایمان را ببندیم و دستهایمان را در دستان امثال خمینی و خامنهای بگذاریم و یک دفعه چشمهایمان را باز کنیم، در وسط بهشت و در محاصره تعداد زیادی حورالعین خواهیم بود.
کانال محمد مهدوی فر @mohammadmahdavifar
@SepehrAzadi