Репост из: @attachbot
🌀 سه مرحلهی رهایی
ساسان حبیبوند
(بخش اول)
🔹 از روزی که پا به دنیا میگذاری، فرهنگ، محیط و اطرافیان، تلاش میکنند آزادی فکر و انتخاب را از تو بگیرند و اندیشه و رفتار و حتی احساست را در خدمت حفظ مناسبات حاکم بر محیط درآورند. این هدف، با ابزارهای گوناگون از جمله تلقین، تحمیل، پاداش و تنبیه دنبال میشود و متأسفانه معمولا موفق است! نتیجه آن است که به تدریج، عادات، تلقینات و پیشفرضهای ناخواسته و اسارتآور یکی یکی بندهایی گران بر پای فکر و احساس و عمل تو میشوند و تو را آنچنان در سلطهی فکری و روانی جامعه غرق میکند که اغلب، حتی از مخیلهات هم نمیگذرد که ممکن است همهی رفتارها و احساسهای زندگی تو، تحفههایی بیگانه و تلقینی باشند: دوستیها، دشمنیها، غمها، شادیها، آرزوها و رنج هایت، همه و همه...
این مطلب را در آثار مختلف به تفصیل طرح و شرح کردهام و لذا بیش از این درباب آن قلمفرسایی نمیکنم. آنچه که در اینجا میخواهم بگویم، مرحلهی بیداری است، یعنی آنجا که بر این تحمیل و اسارت درونی بیدار میشویم و خود را بیقرار آزادی و رهایی میبینیم.
به گمان من، جریان رهایی انسان از سه مرحله می گذرد. سه مرحله ی ضروری و پیوستهای که میتوان آنها را به ترتیب: خودشناسی، خودآگاهی و خودسازی نام داد.
🔹 اول، خودشناسی:
خودشناسی یعنی نگاهی نو و دوباره به خود و به زندگی. خودشناسی شامل دو مرحله ی درهم تنیده است. یکی، نقد خویش و شناختن آنچه شخص را ساخته و باورها، انتظارات و داوری های او را رقم زده است. و دوم یافتن پاسخ های روشن و مستقل برای اصیل ترین و بنیادی ترین پرسش های زندگی مثل تعریف نیکی و بدی، اخلاق، کیستی انسان و رابطۀ او با جامعه، هدف زندگی و این که راه زیستن به بهترین شکل کدام است. حتی پرسش هایی از این دست که رابطۀ حکومت با مردم چیست و آیا حقوق زن و مرد برابر است نیز به زیر چتر خودشناسی به معنای شامل آن قرار می گیرد. خودشناسی بیشتر جنبۀ فلسفی دارد و پاسخ پرسش های بنیادین و اساسی زندگی را برای فرد روشن می کند. خلاصه این که در مرحلۀ خودشناسی انسان تکلیف خود را با زندگی روشن می کند.
🔹 دوم، خودآگاهی:
بعد از یافتن پاسخ های روشن برای سؤالات زیربنایی، انسان باید مصداق و معنای این سؤالات را در زندگی خود پیدا کند. این مرحله بیشتر جنبۀ فردی دارد و به سؤالات شخصیتر و کاربردیتر میپردازد. این که تواناییهای من چیست و چگونه باید از آنها استفاده بکنم، بهترین نوع زندگی برای من چیست، روابط و مناسبات من با دیگران چگونه باید باشد؟ جایگاه من در خانواده، جامعه و جهان چیست، من چه احساسات و افکاری دارم و چقدر از آنها درست و مفید است و چقدر تحمیلی یا مضر است...
همچنین، در خودآگاهی، شخص باید مختصات حضور خود را در جامعه و جهان به روشنی پیدا کند. یعنی اینکه ببیند در اطراف او چه جریان های فکری و رفتاری وجود دارد و او جزو کدام یک از آنهاست و چرا. فرد باید موقعیت خود را در جامعه بازشناسی کند و ببیند رفتار و زندگی او چه نسبتی با جریان های موجود فکری و عملی پیدا می کند و چه تاثیر و تاثری با آنها دارد. به زبان ساده، فرد باید ببیند که در کجا ایستاده است.
(دادمه دارد...)
@sasanhabibvand
ساسان حبیبوند
(بخش اول)
🔹 از روزی که پا به دنیا میگذاری، فرهنگ، محیط و اطرافیان، تلاش میکنند آزادی فکر و انتخاب را از تو بگیرند و اندیشه و رفتار و حتی احساست را در خدمت حفظ مناسبات حاکم بر محیط درآورند. این هدف، با ابزارهای گوناگون از جمله تلقین، تحمیل، پاداش و تنبیه دنبال میشود و متأسفانه معمولا موفق است! نتیجه آن است که به تدریج، عادات، تلقینات و پیشفرضهای ناخواسته و اسارتآور یکی یکی بندهایی گران بر پای فکر و احساس و عمل تو میشوند و تو را آنچنان در سلطهی فکری و روانی جامعه غرق میکند که اغلب، حتی از مخیلهات هم نمیگذرد که ممکن است همهی رفتارها و احساسهای زندگی تو، تحفههایی بیگانه و تلقینی باشند: دوستیها، دشمنیها، غمها، شادیها، آرزوها و رنج هایت، همه و همه...
این مطلب را در آثار مختلف به تفصیل طرح و شرح کردهام و لذا بیش از این درباب آن قلمفرسایی نمیکنم. آنچه که در اینجا میخواهم بگویم، مرحلهی بیداری است، یعنی آنجا که بر این تحمیل و اسارت درونی بیدار میشویم و خود را بیقرار آزادی و رهایی میبینیم.
به گمان من، جریان رهایی انسان از سه مرحله می گذرد. سه مرحله ی ضروری و پیوستهای که میتوان آنها را به ترتیب: خودشناسی، خودآگاهی و خودسازی نام داد.
🔹 اول، خودشناسی:
خودشناسی یعنی نگاهی نو و دوباره به خود و به زندگی. خودشناسی شامل دو مرحله ی درهم تنیده است. یکی، نقد خویش و شناختن آنچه شخص را ساخته و باورها، انتظارات و داوری های او را رقم زده است. و دوم یافتن پاسخ های روشن و مستقل برای اصیل ترین و بنیادی ترین پرسش های زندگی مثل تعریف نیکی و بدی، اخلاق، کیستی انسان و رابطۀ او با جامعه، هدف زندگی و این که راه زیستن به بهترین شکل کدام است. حتی پرسش هایی از این دست که رابطۀ حکومت با مردم چیست و آیا حقوق زن و مرد برابر است نیز به زیر چتر خودشناسی به معنای شامل آن قرار می گیرد. خودشناسی بیشتر جنبۀ فلسفی دارد و پاسخ پرسش های بنیادین و اساسی زندگی را برای فرد روشن می کند. خلاصه این که در مرحلۀ خودشناسی انسان تکلیف خود را با زندگی روشن می کند.
🔹 دوم، خودآگاهی:
بعد از یافتن پاسخ های روشن برای سؤالات زیربنایی، انسان باید مصداق و معنای این سؤالات را در زندگی خود پیدا کند. این مرحله بیشتر جنبۀ فردی دارد و به سؤالات شخصیتر و کاربردیتر میپردازد. این که تواناییهای من چیست و چگونه باید از آنها استفاده بکنم، بهترین نوع زندگی برای من چیست، روابط و مناسبات من با دیگران چگونه باید باشد؟ جایگاه من در خانواده، جامعه و جهان چیست، من چه احساسات و افکاری دارم و چقدر از آنها درست و مفید است و چقدر تحمیلی یا مضر است...
همچنین، در خودآگاهی، شخص باید مختصات حضور خود را در جامعه و جهان به روشنی پیدا کند. یعنی اینکه ببیند در اطراف او چه جریان های فکری و رفتاری وجود دارد و او جزو کدام یک از آنهاست و چرا. فرد باید موقعیت خود را در جامعه بازشناسی کند و ببیند رفتار و زندگی او چه نسبتی با جریان های موجود فکری و عملی پیدا می کند و چه تاثیر و تاثری با آنها دارد. به زبان ساده، فرد باید ببیند که در کجا ایستاده است.
(دادمه دارد...)
@sasanhabibvand