سحر نوشت


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: Блоги


نویسنده خواهش دارد خواننده این نوشته‌ها را به ریش و گیس نگیرد و معذورش بدارد.🌹
بلاگ:
saharshaker.com
تماس:
@saharshkrbot

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
Блоги
Статистика
Фильтр публикаций


یه جا خونده بودم (که ای کاش یادم میومد اسم کتاب رو) با این مضمون که تشکر‌هایی که ازتون میشه یا تحسین میشین رو یه جا جمع کنین. نه برای خودشیفته شدن، بلکه برای وقت‌هایی که down میشین و نیاز دارین بهشون.

اینو اگر بذاریم کنار حرف آقای گلستان، خوب کار میکنه. منم ادم‌های شاخصی که ازشون تحسین گرفتم رو جمع می‌کنم و
It works!


بیشترین بازدید هم فکر می‌کنم برای اینه

(ولی بیشتر دوست دارم وبلاگ بنویسم و طولانی)


ااا یه گیگ شدیم

1 Gigabyte = 1024 megabytes

(وسوسه‌ی private کردن)


بهش میگن رنج پاک.


به صورت طبیعی و سالم تجربه‌اش میکنی، مثل اینکه مسواک زدن قبل خواب سخته میخوای بپیچونی ولی قبول میکنی پامیشی میری میزنی.


یعنی طبیعیه که مهاجرت کنی دلتنگ باشی. ولی چسبیدن بهش که چقدر بدبختم راهی به جایی نمیبره. بدترش میکنه.

(اینو وقتی فهمیدم که متوجه شدم به خواهرم به شدت وابسته‌ام، حتی میخوابه هم بهش نگاه میکنم :)) فکر اینکه آینده‌ای بیاد که ما دیگه نتونیم باهم زندگی کنیم فلجم کرده بود.)


Yeah


پیام‌هاتون سر این خوندم ♥️

داستان سر این بود که میخواستم در مورد معماری event-driven و زیرساخت‌هاش توی aws و چجوری روی serverless پیاده میشه حرف بزنم اما حس حماقت می‌کردم و این دقیقا حسیه که توی پرزنت کردن به همه چیز گند میزنه.

در صورتی که هم تجربه‌اش رو دارم هم مفصل خوندم.

https://t.me/hilimind/8171

https://t.me/mashqeneveshtan/2578


امروز با این چهار جنبه‌ی مهربانی آشنا شدم:

نوازش
چالش
هم آهنگی
ساختار دادن

و تعریفش: حساسیت به رنج خودت و دیگران و تلاش متعهدانه برای التیام اون رنج.

حتی اینکه یه وقت‌هایی به خودت ساختار میدی یا میندازی توی چالش هم مهربونی حساب میشه 🫠
کلا بحث سر اینه که کی شل کنی با خودت و دیگران راه بیای و کی سفت و سخت باشی؛ پیدا کردنش هنر میخواد، تمرین میخواد تا آدم خودشو یاد بگیره.

عاشق تعریفش از Attunement شدم:
an attuning or act of making harmonious


Attunement is about being aware of, and responsive to, another person. In other words how we. recognise and respond to another person's emotional needs and moods. • When we empathically attune to another we gently tune into, sense, and resonate with their experience.


فکر می‌کردم دیگه هیچوقت هیچوقت به انرژی که توی ۲۳ و ۲۴ سالگی داشتم برنمی‌گردم. نمی‌تونم اونجوری عمیق تمرکز کنم ولی این هفته فهمیدم توی شرایطش قرار می‌گیرم خیلی قوی‌تر پیش میره و این حس پیری رو ازم گرفت و آقا ذووق دارم براش و شاکرم :))

درسته loop که توش هستم معیوبه یکم، ۸ شب به بعد یهو باتریم تموم میشه و خوابم میبره، یا بد و بیراه می‌گیرم که چرا پیام جواب نمیدی. ولی فعلا این شلوغی و سنگین کار کردن به همه چی ترجیح میدم تا بتونم upgrade شم. موقتیه و سعی می‌کنم بعدش مردم‌دار و با اعصاب باشم 🦦


Репост из: ادریس میرویسی
"Being busy is most often used as a guise for avoiding the few critically important but uncomfortable actions."


سندرم ایمپاستر، یک پدیده روانی است که در آن فرد نخبه نمی‌تواند اعتبار موفقیت‌هایش را بپذیرد. در این پدیده فرد تصور می‌کند برخلاف آنچه شواهد بیرونی که نشان از لیاقت وی برای رسیدنش به موفقیت از روی رقابت و تلاش دارند، او در واقع شایستگی آن موفقیت را ندارد و شخصی فریب‌کار است. فرد مبتلا به این نشانگان، موفقیت خودش را در نتیجهٔ اقبال، زمان‌بندی خوب، و یا فریب دیگران فرض می‌کند و این موضوع که فردی باهوش یا تلاش‌گر است را بدفهمی دیگران فرض می‌کند و از نظر روانی از سوی خود نمی‌پذیرد.


توی ویکی پدیا زده آلبرت اینشتین داره، بعد لیست رو میخونی توش کیم کارداشیان هم میبینی :)))


#کتاب تصرف عدوانی


شمایی که دیسلایک میکنی هم نظرت محترمه، بابای منم تعریف میکنه دوران سربازی تن ماهی نمیخورد، بعدها فهمید چقدر اشتباه می‌کرده. یکسری چیزها با تجربه بدست میاد. خود دانی.


بستنی بر هر دردی شفاست 🦦


کتاب CLRS رو بیشتر از ۴ سال پیش خوندم و خیلی‌هاش یادم رفته، امروز ناخودآگاه داشتم به این فکر می‌کردم که چرا انقدر کند شدم؟ درخت‌ها و الگوریتم‌های هرس یادم میومد. اینکه هر روزی که یه گره به درخت برای تصمیم‌گیری اضافه میشه باید هی منابع بیشتر صرف کنم. حسودیم میشه به کسایی که خیلی راحت هرس میکنن.

بعضی وقت‌ها باید عمیقا درود فرستاد به سورس خوندن.


قبل ده‌سالگی یک جزء قرآن حفظ بودم، قبل اینکه مدرسه برم بابام همزمان الفبای انگلیسی و سوره‌ی وان یکاد رو بهم یاد داد. پیش دبستانی که می‌رفتم می‌تونستم کلمات ساده‌ی انگلیسی رو بنویسم و از شکل دعاها بخونم. برای همین الفبای فارسی یاد گرفتن برام سخت بود. هرجا می‌رفتیم خرید، توی مغازه‌ای تابلوی وان یکاد رو میدیدم از روش می‌خوندم.
الان که اعتقادام رفته ولی بازم می‌ترسم یا میرم زیر فشار ناخودآگاه همون‌هارو می‌خونم. عزیزی رو راهی می‌کنم دلشوره میگیرم آیت الکرسی می‌خونم.
بعضی وقت‌ها آدم یه فشارهایی تحمل می‌کنه و ظرفیتش جابجا میشه بعد از اون دیگه نه هیچ چیزی زیاد خوشحالش میکنه نه ناراحت.

می‌ترسم از روزی که دیگه این دعا خوندنه هم یادم بره و بی‌تفاوت شم.


کاش به این شماره دست نمی‌زدم ببینم امروز چی پیامک میومد. واقعنی کااااش.


کتابخونه‌اش رو ریختم زمین، چیزی که پیدا کردم:
🦦


یاد تجربه‌های نزدیک به مرگم میندازه

قلاب احتمالات


وقتی کارهام به هم‌ گره میخوره و نمیدونم از کجا باید شروع کنم این  سوال توی مغزم pin شده:

یک قدم بعدِ هیچِ این کار چیه؟

معمولا گذاشتن موسیقی و دست به کار شدن آروم جوابه.

[از مریم یاد گرفتم]


حرفی هم من شنیدم روم تاثیر داشت این بود که اگر به داستانی که داری زیاد بچسبی نمی‌تونی پیش بری، اینکه یاد بگیری با حال بدت و بی‌حوصلگی‌هات هم باز پیش بری یا اینکه بعضی وقت‌ها پیچ چراهای منطقی‌ت رو یکم شل کن.

هزینه‌ی switch کردن خیلی زیاده، خیلی سخته آدم بتونه بعد جر و بحث با یکی برگرده سرکاری که می‌کرده، خودش رو از یجا جدا کنه ببره جای دیگه، یا بتونه با نشخوارهای ذهنیش کنار بیاد، ولی فکر می‌کنم تمرین میخواد. دارم دنبال این می‌گردم که چجوری میشه راحت‌تر switch کرد. چیزهایی مثل mindfulness و این تمرین‌ها نه که در لحظه‌ی بحران آدم چهار زانو بشینه فکر کنه، ولی انقدر تمرین موثر باشه که switch راحت بشه.

https://t.me/mahchnle/8451

Показано 20 последних публикаций.