Репост из: بنرای امروز
من هیرادم.. تاجر مغرور و سردی که هر شبم رو با یه دختر پر میکنم..
دخترایی که با علم به خوی #وحشیانه ام در رابطه پا به تخت خوابم می گذارن...
یه شب بارونی مجبور شدم به خونه رفیقم برم و شبو اونجا بمونم.
غافل از اینکه تنها کسی که خونه بود دختر لوند و 18 ساله اش بود که به من اعتماد کرد...
من وحشی با دیدنش، اختیارم رو از دست دادم و بکارتشو از بین بردم...
حالا نمیتونم تصور کنم کسی جز من روی بدنش خیمه بزنه...
https://t.me/+ShWk05vCPZRhZTY8
تذکر: #ممنوعه #بدونسانسور #صحنهدار 🌈☔️🔞
https://t.me/+ShWk05vCPZRhZTY8
#ورودافرادزیرهجدهسالممنوع🔞⛔️ظرفیت 20 نفر💢
به افرادی که #بیماری_قلبی دارن به هیچ وجه توصیه نمیشود!
دخترایی که با علم به خوی #وحشیانه ام در رابطه پا به تخت خوابم می گذارن...
یه شب بارونی مجبور شدم به خونه رفیقم برم و شبو اونجا بمونم.
غافل از اینکه تنها کسی که خونه بود دختر لوند و 18 ساله اش بود که به من اعتماد کرد...
من وحشی با دیدنش، اختیارم رو از دست دادم و بکارتشو از بین بردم...
حالا نمیتونم تصور کنم کسی جز من روی بدنش خیمه بزنه...
https://t.me/+ShWk05vCPZRhZTY8
تذکر: #ممنوعه #بدونسانسور #صحنهدار 🌈☔️🔞
https://t.me/+ShWk05vCPZRhZTY8
#ورودافرادزیرهجدهسالممنوع🔞⛔️ظرفیت 20 نفر💢
به افرادی که #بیماری_قلبی دارن به هیچ وجه توصیه نمیشود!