دستش از گل، چشمش از خورشید سنگین خواهد آمد
بسته بار گیسوان از نافهی چین خواهد آمد
از تبار دلستان لولیان بیستونی
شنگ و شیطان، با همان رفتار شیرین خواهد آمد
با شگرد سامری را ساحری آموز نازش
تا دوباره از که بستاند دل و دین خواهد آمد
با همان آنی که پنداری خود از روز نخستین
شعر گفتن را به حافظ داده تلقین، خواهد آمد
بی گمان از آینه ــجشن سرورآمیز حُسنشــ
راه دوری تا من ــاین تصویر غمگینــ خواهد آمد
عشق گاهی زندگیساز است و گاهی زندگیسوز
تا پریزاد من از بهر کدامین خواهد آمد
ای دل من! سر مزن بر سینه این سان ناشکیبا
لحظهای، دیوانه جان! آرام بنشین خواهد آمد
خواهد آمد، خواهد آمد آری، امّا گر نیاید
باز سقف آسمان امروز پایین خواهد آمد!
#حسین_منزوی
■ شعرخوانی
●
@Reading_poem