• رایمون


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: не указана


«از حیّز انتفاع ساقط شده»
[مطالبی که بدون نام هستند را خودم نوشته‌ام. کپی نکنید. فوروارد یا با نام چنل منتشر کنید.]
< تبلیغ نداریم. >
t.me/HidenChat_Bot?start=6126601220

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


می‌گن خوشگل‌ها عکس پروفایل نمی‌ذارن. البته هنوز تایید نشده این فکت.


چه خبرا؟

@raymonizm


Репост из: • رایمون
من راز فصل‌ها را نمی‌دانم. ایمان نخواهم آورد به این فصلِ سرد. من منجمد شده‌ام. فروغ نیستم. شاملو نیستم. براهنی نیستم. و هیچ‌چیز نیستم. و از رازها متنفرم. و از فصل‌ها متنفرم. اما باور دارم که نجات‌دهنده در گور نخُفته. باور دارم که نجات‌دهنده دست‌های توست. و باور دارم که می‌دانی دست‌هام خالی و یخ‌زده‌اند. و باور دارم که کاری می‌کنی در آستانه‌ی فصلی سرد.


«بردن توی سکوت قشنگ‌تره. بذار همه فک کنن بازنده تویی.»


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
مینی‌سریال بازنده.


متهم اظهار پشیمانی نکرد.

#یلدا آقافضلی


بر گردنم نمانده ز خم‌خانه هیچ حق
یک استکان زدم دو سه دریا گریستم


• محمد سهرابی


زیادی دارم به همه‌چی فکر می‌کنم. به این‌که بمانم و پس بگیرم یا خودم را درگیر سوالات مسخره‌ی آیلتس کنم که هر سال دارد مسخره‌تر هم می‌شود. به این‌که پول‌هام را بریزم توی جیبِ آن موسسه‌ی مهاجرتی و بعد اداره‌ی مهاجرتِ فلان کشور و بعد فلان پیرزن توی حومه‌ی شهرِ فلان کشور که سوییتِ دوازده متری‌اش را بهم اجاره داده، یا نگه دارم تا دندان‌های بابا را ایمپلنت کنم. به این‌که هی دلار بخرم به امید خرج کردن‌ش در فلان کشور یا وام بگیرم برای عوض کردن خانه‌ی اجاره‌ای‌ام. به این‌که صبح وقتی دارم می‌روم فرودگاهِ امام اسنپ بگیرم یا رفیق‌هام را خبر کنم تا مرا برسانند، یا این‌که رفیق‌هام را خبر کنم پول جمع کنیم و برویم ماسال و سگ‌لرز بزنیم وسط زمستان و آش‌دوغ بخوریم وسط زمستان و هر سال همین برنامه باشد وسط زمستان. زیادی دارم به این‌ها فکر می‌کنم. و می‌دانی بدی‌اش چیست؟ همه‌ی هم‌نسل‌هام هم دارند به این‌ها فکر می‌کنند. حتی آن‌ها که پول داده‌اند به موسسه‌ی مهاجرتی و رفتند فرودگاهِ امام و پر زدند هم، دارند فکر می‌کنند که اگر پشیمان شوند چه؟ اگر توی تولد پنجاه سالگیِ مامان نباشند چه؟ اگر بابا هیچ‌وقت دندان‌هاش را ایمپلنت نکند چه؟ اگر بچه‌ی داداش به دنیا بیاید و نتوانند بوش کنند چه؟ اگر شب یلدا فقط ویدیوکال باشد و نوروز فقط ویدیوکال باشد و تولد من فقط ویدیوکال باشد و تولد تو فقط ویدیوکال باشد و همه‌چی فقط ویدیوکال باشد چه؟ هوووف! چرا این‌جوری شده زندگی؟ چقدر باید تحمل کنیم یعنی؟ تو هم نمی‌دانی؟ من هم نمی‌دانم. فقط یک چیز می‌دانم؛ «خانواده همه‌چیز است»، و بدی‌اش این است که وقتی این را خوب درک می‌کنیم که از دستش داده باشیم.


ماست موسیر که سفارش دادم لبخندی زد و توی ذهنش احتمالن نتیجه گرفت که امشب خبرهایی هست. آبکی و می‌گن مستی گناهه و فلان و بیسار. یکی یکی پیشنهاد می‌داد برای مزه. زیتون، خیارشور، کالباس نود درصد گوشت تنوری؛ می‌گفت خیلی کَره است و من اصلن نمی‌دانستم چرا این‌ها را می‌گوید. در یخچال را باز کرد و هایپ را نشان داد و «آره»ی سوالی‌ای گفت. «نه‌»ی مقتدری گفتم و رفتم جلوی ترازو و کارت را گرفتم سمتش. بهش نگفتم که هایپ زیادی گران است و مزه‌ی آدامس می‌دهد و هیچ‌وقت انرژی‌ای به من نبخشیده. حس می‌کردم نیاز نیست این همه توضیح بدهم برای نخریدن یک هایپ. خب این‌همه چیز دارم می‌خرم دیگر، این یکی را دلم نمی‌خواهد. درست نمی‌گویم؟ آدمی‌زاد چقدر عجیب است. صبح تا شب توی اینستاگرام استوری می‌گذارد که من دارم روی آینده‌ی خودم تمرکز می‌کنم و به بقیه کاری ندارم و نظر دیگران مهم نیست و برای خودت زندگی کن و فیلان و بیسار، بعد به‌خاطر یک هایپ نخریدن عذاب‌وجدان می‌گیرد که کاش به فروشنده توضیح می‌داد چرا هایپ نخریده.


خودم را انداخته‌ام توی هَچَل. این پیرمرد از دیروز رفته توی هزارها نرم‌افزار ادیت عکس و فیلم و هی دارد زور می‌زند تا ادیت کردن یاد بگیرد. این پیرمرد را چه به این کارها! البته دنیای جالبی هست‌ها. بامزه است، ولی حوصله‌ی زیادی نیاز دارد. این پیرمرد کم‌حوصله شده. این پیرمرد را انداخته‌ام توی هَچَل، با امید به اینکه وقتی داخلش باشی زودتر یاد می‌گیری. مثل آن‌ها که می‌گویند خودت را بیانداز توی قرض، پیشرفت می‌کنی. یا آن‌ها که کم‌کاری می‌کنند برای تسلط بر زبان کشور مقصد، به امیدِ «توی اون محیط، سریع‌تر یاد می‌گیرم». غافل از اینکه همه دارند خودشان را می‌اندازند توی هَچَل.


خب بابا کافی نیست؟ هر استوری‌ای که باز می‌کنی یکی برداشته اسکرین‌شات گذاشته «دلار ٧۶ تومان!» خب زهرمار. کسی که اینستاگرام داره قطعن دسترسی به قیمت دلار و سکه هم داره. چرا هی فرو می‌کنید توی چشم بقیه بدبختی‌ها رو. حرفم منافات داره با آزادی بیان؟ ای بابا!! من باید چیکار کنم که چنین استوری‌هایی نبینم؟ همه رو بلاک یا هاید کنم؟ می‌شه؟ حق من چی می‌شه پس این وسط؟ اصلن آیا واقعن چیزی به نام آزادی بیان حقیقت داره؟ یا شبیه به برابری و آزادی، شعاریه که ساختن تا توده‌ی مردم رو همیشه امیدوار نگه دارن؟ ای بدبخت توده.


تو نیستی
و هنوز مورچه‌ها شیارِ گندم را دوست دارند
و چراغِ هواپیما
در شب دیده می‌شود
عزیزم!
هیچ قطاری وقتی گنجشکی را زیر می‌گیرد
از ریل خارج نمی‌شود
و من
گوزنی که می‌خواست
با شاخ‌هایش قطاری را نگه دارد.


• غلامرضا بروسان


قراره توی چنل یوتیوبم در مورد کتاب‌هایی که خوندم صحبت کنم. البته یه دوربین canon پیزوری هم خریدم که می‌خوام باهاش ویدیوهای کوتاه بسازم و این علاقه‌مندی رو اونجا ادامه بدم. ببینیم چطور پیش می‌ره. بیاین اونجا هم پیشمون باشید پس.🍻




دیدی درست می‌گفتم؟ پسرا وقتی پول ندارن، از عاشق شدن می‌ترسن.


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
دوست واقعی منتظر نمی‌مونه تا افتادنت رو تماشا کنه.


بچه‌ها هیفده میلیون برای این دسته‌گل زیادی زیاد نیست؟ یا من زیادی فقیرم؟


کتاب «همه‌چی به‌گا رفته» رو دیشب تموم کردم. این کتاب دومین کتابیه که از مارک منسون می‌خونم. و با وجودی‌که از ادبیاتش به شکل کلی خوشم می‌آد اما این کتابش چندان به دلم ننشست. زیادی شبیه به کتاب‌های خودیاری و خودت باش دختر و قورباغه رو قورت بده و رختخواب رو فلان کن و بیسار بود!! هرچند حرف‌های خوبی هم می‌زد. کتاب اولش (هنر رندانه‌ی به تخم گرفتن) کتابیه که احتمالن مجدد بخونمش ولی این کتاب نه. اولین و آخرین بار بود.


کاش انقد پول داشتم که به فکرِ فرار مالیاتی بودم.


تهران - خیابان ولیعصر / اواخر پاییزِ سردِ سالِ سه.

Показано 20 последних публикаций.