خیلی وقته که سر خیابون وسط برف و یخ زدگی منتظرش وایستادم
خودش اصرار کرده که وایستم تا بیاد دنبالم و من حسابی برای تاخیرش کُفری ام.
پیداش که میشه میدونه چه گندی زده و داره راجب هرچیز مسخره ایی حرف میزنه که فقط سکوت پیش نیاد که مجبور شه بره زیر بار دیر کردنش
پشت چراغ قرمز عذر میخواد
میگم باشه راتو برو
حرصی ام و اینو خوب میدونه
دم در خونه درو باز میکنم و واینمیستم که باهم بریم تو پارکینگ و بریم بالا
کلیدِ توی جیبم یخه
نوک انگشتامو حس نمیکنم و پوست صورتم بخاطر سرمایی که تحمل کرده میسوزه
انقدر جیش دارم که نمیتونم منتظر آسانسور شم
از پله ها میدوم بالا و همه ی درا باز میمونن...
صدای در میاد و من ولو میشم روی مبل
نگاش نمی کنم.دلم میخواد بره بگیره بخوابه و هیچ حرفی نزنه
که من منفجر نشم و دعوایی راه نیفته
لباسای خیس از برفو از روی زمین برمیداره
دکمه ی چای سازو میزنه
من هنوز مث چوب خشک روی مبل ولو ام
صدام میکنه
هدی
انرژی ندارم بلند جواب بدم
ولی بیشتر گاردم اجازه نمیده جوابی بدم
کرختی توی گرما ؛ ولو شدن بعد از اونهمه توی سرمای لعنتی منتظر واستادن
و جیش کردن بعد از اونهمه نگه داشتنش چشمامو جمع کرده
یه چیزی مثل خواب آلودگی بدون اینکه خوابم بیاد
میگه بیا موهاتو خشک کن سردرد میگیری
جواب نمیدم
چشمامو میبندم
میاد بالای سرم
صدای پریز و دکمه ی سشوار و صدای روشن شدنش و من هنوز چشمام بسته س...
موهامو خشک میکنه و من فکر میکنم الان غیر از اینجا دوست داشتم کجای این دنیا باشم؟
یهو دلم براش میسوزه که اینجوری مظلوم شده فقط چون دیر کرده و تقصیری ام توش نداشته
سشوارو خاموش میکنه.سرمو بوس میکنه
میگه ببخشید
هیچی نمیگم
میگه اون فیلمرو ببینیم؟
مچشو میبوسم میگم ببینیم
سی دی رو میذاره
چای دم میکنه
سرمو میذارم رو پاش و فیلم شروع میشه
دستش میره تو موهام
با ناخونام ساق دستشو نوازش میکنم
صدای ماشین از توی کوچه میاد
بوی چای
و گرمای پاش داره گوشمو گرم میکنه
هوای گرم خونه میره توی ریه هام و هر لحظه داره بیشتر یخم باز میشه
بازیگر زن فیلم داره گلارو میچینه توی گلدون و مرده هیزم میشکنه بیرون آلونکی که توشن
صدای نفساش بالای سرمه
که آروم و کشیده شدن
و من فکر میکنم امشب غیر ازین نقطه ی دنیا هیچ جای دیگه ایی نمیخواستم باشم...
#بنفیسیات
@puniism 🥥