پویان اوحدی


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: не указана


من، پویان‌اوحدی.
این‌قبیله‌ی‌ماست،
قبیله‌ای‌که
ساکن‌هیچ‌کجایی‌نیست.
من در اینستاگرام
Instagram.com/PouyanOhadi
من در توییتر
که بلندبلند در آن فکر میکنم ..
@ PouyanOhadi

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


تو اما هرگز فراموش نکن؛
روزی که افتاده باشی
از زمین بلندت خواهم کرد
اگر هم نتوانم
کنارت دراز می‌کشم

☑️ @PouyanOhadi


بله ، به تو احتیاج دارم
زیرا تو تنها کسی هستی که می‌توانم
در مورد رنگ یک ابر با او صحبت کنم.

💬 ولادمیر ناباکوف

☑️ @PouyanOhadi


او برای من همه چیز است ؛ اما قبل از همه چیز بودن برای من؛ او برایم یک رفیق است. کاری که کمتر انسانی می‌تواند به معنای واقعی آن را هجی کند. کمتر انسانی می‌تواند ادعایش را داشته باشد. این موضوع را با گذر زمان و سن بیشتر و بیشتر درک خواهی کرد. اینکه آدم‌های زیادی با تو آشنا خواهند شد ، بعد از آن دوست‌های بسیار زیادی پیدا خواهی کرد. اما از بین همه این آدم‌ها تعداد انگشت شماری می‌توانند به قله رفاقت با تو صعود کنند.

دیر یا زود روزهای سخت و مسیرهای صعب العبور زندگی به سراغت خواهند آمد، نه برای تحت فشار گذاشتنت؛ بلکه برای از بین بردن و له کردنت.
زندگی نیز روی زشت و تاریک خودش را به تو نشان خواهد داد ، به روزهایی که آشناهایت برایت غریبه خواهند شد و دوستانت فراموشکار.
وقتی که در هزارتوی زندگی چندین کوچه را اشتباه انتخاب می‌کنی و بعد از چند دقیقه احساس گم شدن بر هر چیز دیگری در ذهنت چیره می‌شود. گم شدنی شبیه همان روزی که دستان مادرت را در میان بازار بزرگ شهر رها کردی و بعد از آن هر چه میدیدی تصویری ترسناک از زندگی بود.

روز گرفتن تصمیم های سخت و مرگبار برایت از راه فراخواهد رسید ، روزی که تمام آدم‌ها دست به چانه فقط و فقط تماشایت می‌کنند
، منتظر ‌شکست یا پیروزی تو هستند ؟ نمیدانی ، تنها این را میدانی که تصمیم های سخت آن روز بر عهده‌ی توست. تنها خودت و خودت.

و درست در همین زمان است که واژه رفیق برایت معنا می‌شود. در همین مناطق زندگی است که او شبیه به یک نیروی ماورایی ستونی می‌شود ‌به زیر شانه‌هایت، گرمایی می‌شود در میان سرمای جنوبگان قلبت. او می آید می‌شود نور چشمانت. کسی که مشکلات تو را دردهای خودش می‌داند ، ترس‌های تورا از درون وجودت جارو می‌کند و می‌شود شهامتی که بیش از هر چیز دیگری نیازش داشتی.

او قبل از همه چیز بودن برای من رفیقی است که در تمام نواحی ترسناک این زندگی پشت شانه‌هایم ایستاده است. او مرا تبدیل به موجودی شکست تاپذیر می‌کند که هیچ دیوانه‌ای در دنیا حتی خیال تصرف سرزمین‌هایم را هم در سر نمی‌پروراند. او قبل از هر چیز رفیق است و بعد از آن التیام دردهایم ، تحمل غم‌هایم ، صبری برای بدست آوردن پیروزی و دره‌ای از عشق برای زنده ماندن و امیدوار بودن.

و بالاخره یکروزی این را یاد می‌گیری که لازمه رسیدن به عشق ، به دوست داشتن یک انسان ، به متولد شدن یک احساس ؛ قبل از هر چیز دیگری رفاقت با او است. تو برای من همه چیز هستی اما قبل از همه چیز بودن؛ تو برایم یک رفیقی. رفیق روزهای خوب و سخت.
همین.

روز عشاق مبارک.
#پویان_اوحدی

☑️ @PouyanOhadi

7k 0 195 156

Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
کف مطالبات 🙂

☑️ @PouyanOhadi


مارکوس آئورلیوس در جایی می‌گوید :
« ذهن در جای خودش است، می‌تواند در خودش بهشت را جهنم و جهنم را بهشت کند.»
نمی‌دانم آن روزی که این جمله را خواندم دقیقا در کدام قسمت زندگی دست و پا می‌زدم اما این را به خوبی به یاد دارم که به تنها چیزی که در آن لحظه فکر می‌کردم تو بودی.

من یک چیز را به خوبی فهمیده‌ام، چیزی که ساده است و بدون هیچ توضیح عجیب و غریبی. این که ذهن آدمی قدرت ساختن جهنم و بهشت را دارد و هرزگاهی هم این کار را انجام خواهد داد. اما من و ائورلیوس در این قسمت از داستان مسیرمان از هم جدا می‌شود. نمی‌دانم در جای دیگری باز هم من و او در یک جاده قرار خواهیم گرفت یا نه اما این را می‌دانم که من هرگز از این مسیر و طرز تفکر بیرون نخواهم رفت. از این ایده که ذهن آدمی برای تغییر وضعیت روانی خودش به مهم‌ترین دلیلی که در خود دارد رجوع می‌کند. ذهن برای تبدیل یک وضعیت به وضعیتی دیگر مهمترین دلیل خودش را هدف می‌گیرد.

بدون آن دلیل اگر در زیباترین جاده های دامنه‌های کوه‌های آلپ هم رانندگی کنی باز هم زبانه‌های آتش جهنم را خواهی دید، آن آشوب و دلهره‌ای که باعث فشار دادن فرمان توسط انگشتان دستت خواهد شد. بدون آن دلیل خوابیدن برایت می‌شود همان ماموریتی که هرگز به پایان نخواهد رسید؛ همان ماموریتی که هرگز از آن زنده بیرون نخواهی آمد. بدون آن دلیل ذهن کاری با آدمی خواهد کرد که جنگ‌های بزرگ تاریخ با دنیا انجام دادند، همان قدر تاریک و همانقدر سیاه و سفید. بدون آن دلیل مهم ذهن با ظرافت خاص و هنرمندانه‌ای جز به جز یک جهنم واقعی را برایت طراحی خواهد کرد، طوری همه چیز را تمام و کمال برایت می‌سازد که معنای خوشبختی برای همیشه از یاد آدمی پاک خواهد شد. آنطور معنایش را از خاطرت پاک خواهد کرد که انگار از ابتدا هرگز معنای خوشبختی را نمی‌دانستی..
ذهن آدمی همانطور که قدرت آفریدن بمب اتم را داشته است ، قدرت ساختن این‌چنین جهنمی را هم به راحتی خواهد داشت.

اما زمانی که دنیا و زندگی دست به دلیل مهم ذهن‌مان نزنند ، جاودانگی و خودشیفتگی در خلق یک اثر بی‌نظیر توسط ذهن را خواهی دید. اینکه چطور آدمی می‌تواند در سهمگین‌ترین طوفان‌های زندگی نیز آرام و تودار باشد، اینکه چطور آدمی در همچین لحظاتی می‌تواند لبخند بزند و خودش را حتی نزدیک به باختن نبیند. ذهن با وجود آن دلیل می‌تواند ثابت کند که بهشت همانجایی است که او دوست داشته باشد. دنیا برایت تبدیل می‌شود به یک اجرای ‌بی‌نظیر پیانو در یک کنسرت بدون پایان. دنیا برایت می‌شود آن نقاشی که رنگ های مداد رنگی اش ذره ای از خط‌های مشکی آن طرف تر پخش نشده است.

در حقیقت این را فهمیده بودم که ذهن با احتساب دلیلی که به او می‌دهی تصمیم خود را می‌گیرد و شروع به ساختن دنیای آدمی خواهد کرد.
دلیل اینکه برای چه باید از پس سختی‌های تمام نشدنی این زندگی بر بیایم ؟ چرا باید با غم‌هایی که می‌دانم دیر یا زود به سراغم می‌آیند مدارا و صبوری کنم ؟ با از دست رفتن روزها و آدم های خوب ؟ دلیل اینکه چرا به هر قیمتی باید با رنج کنار آمد و حتی در لحظاتی از زندگی از رنج درس آموخت ؟

و جواب تمام این سوالات حضور تو در زندگی من بود.
تو دلیل مهم ذهن من بودی. همان دلیلی که ذهن ام با نبودنت طراحی بیمار و افسارگسیخته در ساختن جهنمی بزرگ می‌شد و با بودنت ؛ یک هنرمند بی‌نظیر و زبردست در جزییات برای ساختن بهشتی که حتی خداوند نیز در وصف زیبایی‌اش زبانش بند می‌‌آمد.
تو همان دلیلی هستی که هوای بارانی را دلخواه و به یاد ماندنی می‌کنی و هوای گرم و شرجی را خواستنی و دلچسب، تو همان دلیلی هستی که آدمی در کنارت احساس می‌کند عمر چقدر سریع در حال گذشتن است ، دلیلی که باعث می‌‌شود آدمی که می‌توانست با لبخند در چشمان مرگ خیره شود حالا چشمانش را از او بدزدد.
شاید اگر اورلیوس هم زنده بود با من هم نظر می‌شد،
ذهن در جای خودش است،
و می‌تواند با بودن تو جهنم را به بهشت و با نبودنت بهشت را به جهنم تبدیل کند.

همین.

#پویان_اوحدی
☑️ @PouyanOhadi


| دلیل | را با قطعه زیر صرف کنید.

☑️ @PouyanOhadi


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
من برای آنچه
که با تو تجربه‌اش نکرده‌ام هم دلتنگم

☑️@PouyanOhadi


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
بودلر نه تنها یکی از مهم‌ترین چهره‌های ادبیات فرانسه، بلکه هنرمندی است که طنین شعرش از گستره‌ی تاریخ و مرزها فراتر رفته و او را در کنار بزرگان جاودانه‌ی هنر قرار داده است.

او سرچشمه‌ تحولات و اتفاق‌های بسیاری در ادبیات جهان است چراکه دامنه‌ی تأثیرگذاری او فراتر از حد و حدود جغرافیایی‌ست. حتی هنوز هم سالی نیست که کتابی، مقاله‌ای یا مطلبی راجع به او منتشر نشود این شعر چه به خاطر فضیلت زبانی آن، چه عمق فلسفی‌اش و یا زیبایی خلاقیتش نسل به نسل در طول زمان برای هر خواننده‌ای راهی برای یافتن معنای خاص خود از مستی و زندگی است.

این شعر با اسم «Enivrez-vous» از مجموعه‌ای به اسم Spleen de Paris است که مجموعه‌ای از شعرهای کوتاه اوست که با رویکردی تلفیقی از شعر و زندگی مدرن انسان نوشته شده است و این پس‌زمینه خودش لایه‌ای دیگر به شعر و عمق معنایش اضافه می‌کند. در آخر، صدای آرامش‌بخش سرژ رجیانی جانی دوباره به این فراخوان همیشگی بودلر برای در آغوش کشیدن اکسیر سرمست کننده‌ی هستی، بخشیده است.

از صفحه :
Scenescollectivee

☑️ @PouyanOhadi


می‌دانستم نوشتن این کلمات برایش تا چه اندازه سخت بوده است، نوشتن این کلمات برای کسی که هر وقت در جمع‌شان بوده است اشک‌شان را در‌آورده اما از سر خنده‌ زیاد.

برایم نوشت «نگرانت هستیم، دلمان هم برایت تنگ شده. مراقب خودت باش لطفا.خودت بهتر این را می‌دانی، روزهای ما هر طور که باشد بالاخره می‌گذرد.»

می‌خواهم بگویم سال‌های سال من نیز به مانند تو همینطور فکر می‌کردم، به اینکه درد‌ها از راه می‌رسند و بعد از آن نیز دردهای بزرگتر.به اینکه انسان در هر مقطع و زمانی با هر درد و رنجی که بر او فائق می‌آید همینطور رفتار می‌کند. با تلقین این که تمام این روزها و تمام این دردها میگذرند و فراموش خواهند شد. ما در مواجه با درد؛ صبر را تجویز می‌کنیم، آنقدر این نسخه را برای خودمان می‌پیچیم که به فلج شدن روح میرسیم، به خالی بودن از هر آنچه که فکر می‌کنیم. ذره ذره در وجودمان خشکسالی به بار می‌آید.
احساس ته می‌کشد، نور چشمان‌مان آن برق قدیم را از کف می‌دهد، لبخند تبدیل می‌شود به یک ابزار تزئینی. میل به سکوت تمام روح‌مان را در بر می‌گیرد.
برای بیان درد‌های زندگی قحط الرجال می‌شود.تنهایی در وجودت دقیقه به دقیقه و شهر به شهر کشورگشایی می‌کند و از آنجا به بعد است که آدمی پا میگذارد به سرزمین تاریکی.سرزمینی که زندگی در آن سخت‌ترین مرحله‌ی زندگی یک انسان است.

می‌خواهم این را بگویم که از قضا در مقاطعی از زندگی؛ در بعضی از دردها، در بعضی از غم‌ها؛ روزها نباید می‌گذشتند.نباید به روزها، به روزگار آنقدر راحت اجازه گذر می‌دادیم.در یک جایی باید می‌ایستادیم و می‌گفتیم این نهایت طاقت و توان من است.از این جا به بعدش نه صبوری چاره کار است و نه تحمل. من یک آدم‌ام، نه قهرمان درون قصه‌ها.نه افسانه و داستان.
تحمل این درد برایم مصداق مردن است.اگر این درد و رنج را تحمل کنم، اگر این روزها را از سر بگذرانم در مابقی راه دیگر چیزی از آن آدم سابق باقی نخواهد ماند.هیچ چیز جز یک شبه.

صبر و تحمل در آن واحدی از درد که از حد وجود آدمی خارج است؛ جهنم واقعی است جهنمی که در آن همه چیز باهم می‌سوزد.همه چیز می‌سوزد اما تو همچنان زنده می‌مانی.زنده میمانی و ادامه میدهی.
به هر چه که پیش بیاید، به هر چه که اتفاق بی‌افتد، به مانند برگی جدا شده از درخت در مسیر باد.
فقط و فقط ادامه می‌دهی.
همین.

#پویان_اوحدی
☑️ @PouyanOhadi


| مسیر باد | را با قطعه خاطرات احمد پژمان صرف کنید.


☑️ @PouyanOhadi


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
☑️ @PouyanOhadi


Репост из: Неизвестно
ما در زبان گیلکی واژه‌ای داریم به نام تاسیان که از معنی‌اش می‌توان یک کتاب نوشت اما اگر به طور خلاصه معنایش کنم به حالت روحی آدمی در آن زمانی گفته می‌شود که فقدان یک کسی را به شدت احساس می‌کند. یکی که انگار در همه لحظات زندگی‌ با تو بوده است ، در هر لحظه، در هر نفس، در هر نگاه. و‌ درست بعد از نبودنش تاسیان می‌شود. یک غم فزاینده. یک خفقان عظیم.

قسمت آخر برنامه بود و من در تنهایی، تاریکی و سرمای همیشگی اتاق‌ به تماشای‌اش نشسته‌ام. یاد آن لحظه‌ای می‌افتم که شخصیت‌ام را کپی برابر اصل شخصیت این بچه می‌دانستی. در یک لحظه همه چیز برایم دگرگون می‌شود. تو برایم تبدیل می‌شوی به ایرج طهماسب و من همان بچه‌ای که در آن لحظه از زندگی تنها تو را دارد و بس. بچه‌ای که تنها
خواسته‌اش این است که تو در آغوشش بگیری.

صدای طهماسب بغض دارد و صدای بچه نیز همینطور. رفتن همیشه اینگونه است، نه فقط رفتن ؛ بگذار دقیق‌تراش را بگویم: « همیشه رفتن از جایی که دلت در آنجاست و مطمئنی که همیشه هم در همانجا خواهد ماند اینگونه است.» دردناک به مانند بریدن دستت با تیزی یک ورق کاغذ. هیچ فکرش را میکردی که آدم با این برنامه گریه کند ؟ هیچ فکر می‌کردی بچه‌ تخسی که تمام دنیایش کندن چهارصد و پنجاه هزار تومان از این و آن بود اینقدر مفلوک یک بغل و دلتنگ شدن باشد ؟
می‌بینی طهماسب ؟

می‌دانی خوشبختی‌های عظیمی را در زندگی تصور خواهی کرد، از هر نوع و ترکیبش را. هر سال خوشبختی را در یک چیز خواهی دید. از مسخره و کوچکترین چیزها شروع می‌شود و به بزرگترین و عجیب‌ترین چیزهای ممکن خواهد رسید، فرضیه خوشبختی را می‌گویم؛ اما بگذار این را بگویم که خوشبخت آن کسی است که در این مقیاس از رنج ، درد و فقدان یک کسی را شبیه طهماسب داشته باشد که در آغوشش بگیرد و به او قول بدهد که تنهایش نمی‌گذارد، قول بدهد که از همه چیز و همه کس بیشتر دوستش داشته باشد، قول بدهد که اگر دنیا هم خراب شود و به آخر برسد او بی‌خیالش نمی‌شود. قول بدهد اگر اشتباه پشت اشتباه کرد قدرت بخشیدن را به او بیاموزد و دستش را رها نکند. خوشبختی یعنی داشتن یک آغوش و یک شانه برای گریه‌هایی که طولانی و بی‌صداست. گریه‌هایی که مثل باران بهاری شمال بدون خبر می‌آید و غافلگیرت می‌کند. برای آن زمانی که به تنگ آمده ای.


بچه می‌گوید :
طهماست بیا اینجا کنارم بشین؟
« تاسیان می‌شود»
طهماسب یه چیزی میگم به کسی نگیا..
«تاسیان می‌شود»
میشه بغلت کنم ؟
« تاسیان می‌شود»
تورو خدا بزار بغلت کنم
« تاسیان می‌شود»
من دلم برات تنگ میشه…
«گریه امان آدمی را می‌برد»


و از اینجا به بعدش برای من دیگر نه صدایی از طهماسب وجود دارد و نه از تو . از این نقطه به بعد برای من همه چیز تنها سکوت است و سکوت.
کاش همه در زندگی یک طهماسب داشتند که در لحظه‌ موعود ، در لحظه رسیدن کارد به استخوان ، در لحظه نبرد با اندوه ، در زمان تاسیان کشنده آدمی را بغل می‌گرفت و می‌گفت « تو با منی ، دلواپس‌ نباش .»

#پویان_اوحدی
#طهماسب
#مهمونی
#تاسیان

8k 0 125 102

| تاسیان | را با این قطعه صرف کنید.
و حقیقت این است که دیگر راضی بودن یا نبودن دنیا برایم از اهمیت خالی و بی معناست.

☑️ @PouyanOhadi


آن سالها منبع تغذیه فیلم و سریال من؛ سهیل بود. پسرعمویی که حالا هزاران کیلومتر آنطرف‌تر دور از من است اما از این مطمئنم که او هم امروز به تصویر چندلر بینگ بارها نگاه کرده است.
هنوز حرف سهیل درون گوش‌ام زنده است. هر ده فصل سریال فرندز را برایم کپی کرده بود. شکیل و تمیز. وقتی سی‌دی ها را تحویلم می‌داد نگاهم کرد گفت : « یک لطفی به خودت بکن ، هر شبی یک قسمت‌اش را ببین ، نگذار زود تموم شه. »
به حرف‌اش در دلم خندیدم ، گفتم سریال برای تمام شدن است دیگر ، حالا شبی یک قسمت یا ده قسمت؛ چه فرقی دارد !

از آن شب تا به حال هفتاد و یکبار هر ده فصل فرندز را دیده‌ام ، به وقت نهار آنها را تماشا کرده ام ، با شام ، با صبحانه ، در زمانی که از فرط غمگین بودن آب دهانم را نمی‌توانستم قورت بدهم. از آن شش نفر بارها بارها یاد گرفته ام، رفاقت کردن را ، فراموش کردن را ، آسان گرفتن را ، انسان بودن را ، در لحظه بودن را. عاشقی را. آنقدر به این آدم‌ها نگاه کرده‌ام که از یکجایی به بعد تبدیل شدند به اعضای خانواده‌ام.
تا مدت‌ها هیچکدامشان را در دنیای واقعی و مجازی دنبال نمی‌کردم. حتی فکر به چین و چروک چهره‌شان هم اذیتم می‌کرد.

اما در میان همه‌شان قصه چندلر برایم از همه دردناک‌تر بود، بارها به این فکر کردم که چه چیزی می‌توانست آدمی با آن مقدار حس کمدی و سرخوش بودن را به اینجای کار برساند؟ چه نیرویی می‌توانست از آدمی که با همه چیز این زندگی شوخی می‌کرد و همه چیز زندگی را جوک میدید چنین موجودی بسازد؟ متیو از همه‌شان داشت زودتر فرتوت می‌شد ، پیری به دور اون چمباتمه زده بود! او یکی از تاریک ترین نقاط زندگی را داشت به تنهایی تحمل می‌کرد. قسمتی از زندگی که انسان‌های بیرون از مهلکه حتی تصوری از آن نداشتند.

افسردگی ..
موجودی که ما به خوبی با او آشنا هستیم.
موجودی که آرام و کاربلد سر آدمی می‌برد. موجودی که به شکلی پیش می‌رود که هیچکس نگرانت نمی‌شود، هیچکس بویی نمی‌برد، هیچکس شک نمی‌کند.
و در نهایت یک روز خیلی آرام و بی صدا همه چیز را تمام می‌کند. همه مات و مبهوت می‌مانند.

ممنون از اینکه ما را به دنیای خودت بردی. ممنون که عاشق شدن را با تمامی ترس‌هایش بهمان یاد دادی. ممنون که رفاقت واقعی را یادمان دادی. ممنون بابت آن «شات آپ شات آپهای خنده دارت » موقع بالا بردن مبلمان راس در آن راه پله کذایی. ممنون بابت جنگ بی نظیرت با افسردگی. بابت همه چیز ممنون متیوی تنهای دوست داشتنی.

وقت استراحت توست.‌

#پویان_اوحدی
#فرندز
#متیو_پری
#چندلربینگ

☑️ @PouyanOhadi

12k 0 126 193

Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
چندلر 🖤


با من گوش کن ،
به یاد آن تاریکی عظیم ، آن نخل بلند پشت حیاط، آن هوای گرم و شرجی، آن کوه های در نیمه تاریک آسمان فرو رفته روبرو ، آن ایوان پهناور و آن دروغ‌های خنده دار.

☑️ @PouyanOhadi


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
☑️ @PouyanOhadi


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
☑️ @PouyanOhadi


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
☑️ @PouyanOhadi


در کنار جای خالی آن‌هایی که باید می‌بودند و دیگر نیستند بنشینید و با من گوش کنید.
وقت مرخصی گرفتن از دنیاست.

☑️ @PouyanOhadi

Показано 20 последних публикаций.