#ضربهی_عشق
#پارت۷۵۲
پرش به قسمت اول👇
https://t.me/c/1157334770/55933همینکه یه خورده از طاهر دور میشه دوباره یاد ترنم میفته و کم
کم لبخندی رو لباش
میشینه
زیر لب زمزمه میکنه: درسته آخرش این طاهر ضدحال زد و یه
مشت خوابوند تو صورتم
ولی می ارزید... اصال یه بوسه از لبای ترنم به تمام مشتهای عالم
می ارزه
لبخندش پررنگ تر میشه.. همونجور که با آرامش ماشینو میرونه
میگه: باالخره بعد از 4
سال باز هم میتونم با خیال راحت عاشق باشم... بدون نگاه های
سرزنشگر سیاوش.. بدون
عذاب وجدان از مرگ ترانه.. بدون نفرتهای تلقینی... بدون
خوددرگیریهای روزانه.. بدون
کابوسهای شبانه... چه حس خوبیه بعد از سالها میتونم به داشتن
ترنم فکر کنم
آهی میکشه و ادامه میده: هر چند معوم نیست کی قبوم میکنه...
چیکار کنم خدایا؟..
چیکار کنم که ترنم بتونه همه چیز رو فراموش کنه... اون عذابها
و خاطرات تلخ گذشته رو
چطوری میتونم از قلب و ذهنش پاک کنم
وقتی به عذابهایی که ترنم کشیده فکر میکنه با همه ی وجود
داغون میشه
امید میده اینه که ترنم-
با تمام این خوشحایها ولی از همیشه داغونترم...تنها چیزی که بهم
جز من عاشق هیچکس نشد... همینه که باعث میشه نفس راحتی
بکشم... خدایا شکرت که
بهم یه فرصت دیگه دادی... واقعا نمیدونم که بدون ترنم چیکار باید
میکردم... بعد از چهار
سال باالخره تونستم طعم لباش رو بچشم.. اون هم با خیال راحت
اونقدر با خودش حرف میزنه که بااخره ببه مقصد میرسه...وقتی
به خونه ی پدریش میرسه
ماشین رو پارک میکنه و از ماشین پیاده میشه ولی همه ی فکر و
ذکرش پیشه ترنمه
خوب میدونه که تو این شرایط سخت، ترنم نمیتونه تو خونه ی-
ایکاش میشد با خودم بیارمش...
پدریش زندگی کنه.. خودش
هم با اینکه اوایل دوست داشت ترنم به خونه ی پدریش برگرده
ولی به خاطر اینکه پدر و
مادر ترنم بیمارستان بودن برای برگشت ترنم اصراری نکرد...
امشب هم با دیدن رفتار
اعضای خونوادش به این نتیجه رسید که برگشتن ترنم به خونه ی
پدریش بیشتر باعث آزار
ترنم میشه
-چیکار کنم خدایا؟.. باز خوبه طاهر دنبال خونه هست
یکی تو ذهنش میگه: این هفته رو میخوای چه جوری دووم
بیاری؟.. اصال از کجا معلوم
طاهر به این زودی خونه ی موردنظرش رو پیدا کنه
با اخمایی در هم جواب خودش رو میده: پیدا میکنه... در نهایت
اگه نشد خودم میام اینجا
زندگی میکنم و آپارتمانم رو به طاهر میدم ولی نمیذارم ترنم با یه
پسر زندگی کنه
با بی حالی به سمت اتاقش میره و خودش رو به تخت میرسونه
لبخندی میزنه و میگه: باز خوبه طاهر هست وگرنه معلوم نبود چه
جوری باید به ترنم کمک
میکردم.. بدون طاهر اینقدر راحت به ترنم دسترسی نداشتم
خودش رو ری تخت پرت میکنه.. از فکر اینکه اگه اون روز بعد
از چند لحظه که طاهر از
دست رفته بود برنمیگشت دیوونه میشه
-پسره ی دیوونه سکتم داد
پهلو به پهلو میشه و سعی میکنه به اون چیزی که ذهنش رو
مشغول کرده فکر نکنه...
⭕️ رمان جدید و جذاب #ضربهی_عشق رو هر روز سر ساعت ۱۸:۳۰ از کانال دنبال کنید.
@pofiuzkade