Фильтр публикаций


آخرین پناه خوابیدن بود
که “خواب دیدن” خرابش کرد


@parooyebiqayeq


‏یه سری آدم‌ها توانایی دارن به راحتی از هر عنصری دل بکنن‌. فرق هم نداره اون عنصر معشوقشون باشه، یا خانواده و یا دوستاشون. همیشه به این تیپ آدم‌ها حسودیم میشده. خیلی آروم، قوی و ضدضربه هستن و هیچ چیز گرفتارشون نمیکنه.

@Parooyebiqayeq


کم دوست داشتن را بلد نیستم.
تمام زخم‌های من
از دوست‌ داشتن‌های‌ زیاد من است.

👤 دیدم ماداک؛ فارسیِ سیامک تقی‌زاده


@Parooyebiqayeq


چيزى به اسم برگشتِ صميمت‌هاى از دست رفته وجود نداره ..
اونی که تمام شد، تمام شد.

@Parooyebiqayeq


شکل همه آرزوهام
تجسم خواب منی ...


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
تاثیری که فرامرز اصلانی روی گیتاریست شدن ایرانیا داشت خیلی بیشتر از تاثیری بود که مسی روی فوتبالیست شدنشون داشت.
بدرود عالیجناب، جنتلمن، آدم حسابی.
خیلیا عاشقی کردنشون رو مدیون موزیکای شما هستن🥲💔


@Parooyebiqayeq


سال نو مبارک✨


جهان دیوونه ای بی دردسر میخواست من بودم
که اهل سوختن بودم، که اهل ساختن بودم ...

#new 💓
@Parooyebiqayeq


اولین باری که تو زندگیم چیزی رو جا گذاشتم هنوز یادمه. آخرای زمستون بود ولی هوا می گفت بهار شده. یه شال گردن مشکی داشتم که مادر بزرگم واسم بافته بود. اون روز وقتی رسیدم سر کلاس مثل همیشه گذاشتمش تو جا میزی. زنگ آخر که خورد فراموش کردم اصلا شال گردن دارم، تو کلاس جاش گذاشتم و وقتی فهمیدم که نزدیکای خونه بودم. نمی دونم چرا ولی برنگشتم. گفتم این هوا که شال گردن نمی خواد. فردا میرم سراغش! فردای اون روز زمستون به خودش اومد و هوا عجیب سرد شد.‌ تازه فهمیدم چی رو جا گذاشتم چون بهش احتیاج پیدا کرده بودم! تا رسیدم مدرسه رفتم سراغ جا میزیم. نبود! همه جا رو دنبالش گشتم خبری از شال گردنم نبود. مدام فکر می‌کردم که اگه همون موقع می رفتم سراغش شاید هنوز داشتمش. چند  روز بعد یه شال گردن خریدم که فقط شبیه شال گردنم بود. ولی هیچوقت اون حس خوب رو بهش نداشتم.
بعد از این همه سال خوب می دونم که ما آدم ها خیلی وقتا داشته هامون رو جا می ذاریم، چون فکر می‌کنیم بهشون احتیاج نداریم. فکر می کنیم همیشه سر جاشون می مونن و هر وقت بریم سراغشون هستن. اما وقتی زندگیمون زمستون میشه و تو نبودشون سرما رو حس می‌کنیم تازه می فهمیم که گاهی برای دنبالشون گشتن خیلی دیره ... خیلی ...
اما مهم ترین چیزی که تو زندگیم جا گذاشتم شال گردن نبود. خودم بودم. من الان فقط شبیه چیزی هستم که دوست دارم باشم. باید زودتر خودم رو پیدا کنم چون درست جایی هستم که به بودنم احتیاج دارم، تو اوج سرما .


″حسین حائریان″

@Parooyebiqayeq


من یه معذرت خواهی به خودم بدهکارم..
بخاطر همه‌ی زمانهایی که قدرم دونسته نشد، اما همچنان ادامه دادم
بخاطر تمام موقعیتهایی که احساس کم بودن و کافی نبودن کردم
ولی بازم معاشرتم رو قطع نکردم.
بخاطر اون فرصتی که با دلسوزی بیجا برای دیگری ایجاد کردم تا هرطور دلش میخواد با من برخورد کنه.
من بخاطر همه این اشتباهات که خودم در حق خودم کردم از خودم عذر میخوام چون قدر خودمو ندونستم و اجازه دادم جوری که لایقش نبودم باهام برخورد بشه
خطاب به خودم: ببخش منو، قول میدم دوست بهتری برات باشم (:


"لیدی ال"

@Parooyebiqayeq




یه تعریف از افسردگی شنیدم، جالب بود:

«یه احساسیه که انگار یادت نمیاد
حس بهتر داشتن چجوری بوده،
و بعد کارهایی رو انجام میدی که فکر می‌کنی
حالت رو بهتر می‌کنه، اما نمی‌کنه، حتی بدترش می‌کنه. 
و کارهایی که می‌ترسی انجامشون بدی،
احتمالا کارهایی هستن که حالت رو بهتر می‌کنن،
اما باز هم نمی‌تونی انجام بدی،
و دلیلی هم براش نداری.»

@Parooyebiqayeq


«دیروقت است.
خسته‌ام.
تنهایی مثل خالیِ ورم‌کرده
و تاریک توی خمره‌ای سربسته اتاق را پُر کرده.
خوابْ پناهگاهِ خوبی‌ست: خواب و فراموشی.»



‏📚 روزها در راه
🖋️شاهرخ مسکوب

@Parooyebiqayeq


بخدا همیشه از خدا میخوام
لحظه ی جداییمون سر نرسه
تا همیشه پا به پای هم باشیم
اما این کوچه به آخر نرسه ...


«بازخوانی»♥️

@Parooyebiqayeq


وقتی همه نزدیک و دور شدن
تو بودی تو حال بدیام عزیزم ..

#new🩵
@parooyebiqayeq


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
باشد چه کنم...؟ :)

@parooyebiqayeq


من نیازم
تورو هرروز دیدنه
از لبت دوست دارم شنیدنه♥️

@parooyebiqayeq


نمی‌دانم چه‌کسی وطن را فروخت،
اما دیدم چه‌کسی تاوانش را داد...


حس میکنم یه غم خیلی بزرگ رو قورت دادم
که نه میتونم هضمش کنم
و نه میتونم بالا بیارمش!
همینجوری مونده روی دلم
و فقط سنگینیشو با خودم این ور و اون ور میکشم

Join https://t.me/Parooyebiqayeq


«کافکا: قلب خانه‌ایست با دو اتاق خواب؛
در یکی رنج و در دیگری شادی زندگی می‌کند.
نباید خیلی بلند خندید،
و گرنه رنج در اتاق دیگر بیدار می‌شود.
یانوش: شادی چطور؟
از سر و صدای رنج بیدار نمی‌شود؟
کافکا: نه، گوش شادی سنگین است.
صدای رنج را در اتاق مجاور نمی‌شنود.»


📚 گفتگو با کافکا
🖋️ گوستاو یانوش

join https://t.me/Parooyebiqayeq

Показано 20 последних публикаций.

1 619

подписчиков
Статистика канала