🔶 «تاریخ و پندهایش» ، احمد کسروی (بخش سوم : خرد ، دین ، سرفرازی)
🔸 1ـ3) خردها امروز سستی گرفته (تکهی دو از سه)
مردان خدا آموزگاران خِردند و این در سایهی پیدایش ایشان است که خردها نیرو گرفته بر جهانیان کارفرما میشود.
آن داستان دلگداز خُرماتو نمونهای از ستمهای تیمور و کسان اوست. و چون ما از سستی خردها گفتگو داریم و آن داستان را بر سخن خود گواه آوردهایم اینک نکتهی چندی را یادآور میشویم :
1ـ پسر تیمور که با تیر یکی از روستاییان کشته شده بود بحکم عدل و خرد بایستی جز آن یک تن بدیگری گزند نرسانند. اگرهم ستمکاری مینمودند بکشتن آن چند تن که در پشت بام پهلوی آن روستایی بودند بسنده کنند. اگر تندروی میکردند دیه را ویرانه نموده مردمش را پراکنده سازند. اگر از این حد هم میگذشتند بیش از آن نبایستی بکنند که همهی مردان دیه را از تیغ بگذرانند.
کشتن زنان بیگناه و بریدن سر کودکان شیرخوار نه تنها با قانون عدل سازگار نیست آیین ستمگری نیز از آن بیزار است.
خواهید گفت مگر تیمور و کسان او پایبند عدل و خرد بودند یا خود آنان قانون و آیین میشناختند که چنین ایرادی بر آنان گرفته شود؟!
میگویم : راست است که این کسان با ستمکاری بزرگ شده با خرد و دادگری سر و کار نداشتند. چیزی که هست هر ستمگری جز بستمهایی که مردم آسان میشمارند و تاب دیدن و شنیدن آنها را دارند دلیری نمیکند. مگر ستمگرِ بسیار خیرهروی و خونخواری باشد.
تیمور و کسان او هرچه بودند پروردهی این خاک و مرز و بوم بودند. که اگر خردها سستی نگرفته و مردم آن ستمگریها را آسان نمیشماردند آنان نمیتوانستند در ستمکاری تا آن حد پیش روند و بدستاویز کشته شدن یک تن دیهی را ویرانه نموده خنجر بگلوی کودکان شیرخوار بکشند.
بویژه که تیمور با آنکه گرگ درندهای بیش نبود همیشه دم از دینداری زده بمردمفریبی پایبند بود چنانکه به هر کجا که صوفی خانقاهنشینی سراغ میگرفت بدیدن او شتافت و بدینسان خود را پایبند خدا و دین نشان میداد.
اگر خردها پستی نگرفته و مردم ، پشمینهپوشی و خانقاهنشینی را دین نمیپنداشتند و بمردمی و آدمیگری که بنیاد دین است پایبند بوده نیکی ببندگان خدا را بهترین عبادت میشماردند ناگزیر تیمور هم بجای رفتن بدیدار خانقاهنشینان بدلجویی بندگان خدا کوشیده آزار و ستم کم مینمود.
اگر خردها بپستی نگراییده مردم از آن خونخواریهای ددانهی تیمور و کسان او بیزار بوده و بر شنیدن و دیدن آن تاب نمیآوردند ناچار بجوش و جنبش برمیخاستند که اگرهم کاری از پیش نمیبردند باری آوازهی نفرین و بدگویی ایشان بگوش تیمور رسیده به هر حال بیاثر نمیماند. اگر از هیچ راه نبود باری آن صوفیان خانقاهنشین که تیمور بدیدار آنان میشتافت جوش و جنبش مردم را بگوش او رسانیده اگر بریاکاری هم بود زبان بنکوهش ستم و بیداد او باز مینمودند.
از هر سو که نگاه میکنیم مردم آن زمان کشتارها و خونخواریهای تیمور و همکاران او را عیب نشمرده و آن را جزو سیاست جهانگیری و جهانداری میشماردهاند. بدانسان که امروز مردم اروپا بخونخواریها و کینهاندوزیهای خود نام سیاست و وطنپرستی دادهاند. (1)
اینهاست که ما دلیل سستی و پستی خردها میشماریم. اگر خردها سستی نداشت کشتار بیگناهان کجا و سیاست جهانداری کجا؟ امروز هم کینهتوزی و بخون یکدیگر تشنه بودن کجا و وطنپرستی کجا؟!
2ـ بگفتهی مورخ چون خبر کشته شدن عمرشیخ بتیمور رسید «بحکم الهی راضی شده صبر فرمود و ترویح روح او را صدقات بمستحقین رسانید». این چه خردی است که کسانی بدستاویز کشته شدن یک تنی دیهی را از بن براندازند و زن و مرد را آغشتهی خون سازند و بر کودکان شیرخوار نیز دریغ ننمایند از سوی دیگر برای آسایش روان کشته شده صدقه بمستحقین برسانند؟! اگر اینان بیدین بودهاند پس این صدقه دادن برای چیست؟! اگر دین داشتهاند پس آن کشتار بیگناهان برای چیست؟! نیست مگر اینکه آن زشتکاریها و خونخواریها عادی گردیده بوده و مردم از پستی خردها آنها را آسان میشماردهاند.
3ـ خود مورخ را میبینیم که کشتار مردم یک دیه را بدستاویز گناه یک تن از ایشان که زشتترین ستمی است با زبان آرام و عادی یاد میکند و بر کشته شدن زنان و کودکان تأثری از خود نشان نمیدهد ولی از یاد کشته شدن عمرشیخ بنوحهسرایی و سوگواری برمیخیزد و «دلها را کباب و چشمها را پر آب» شمرده جهان را بیوفا میانگارد که «عاقل دل درو چرا بندد و کامل اگر بر خود نگرید چرا خندد».
این شیوهی بسیاری از مورخان است که کشتارهایی که تیمور و همکاران او کردهاند و ملیونها زن و مرد و بزرگ و کوچک را نابود ساختهاند با زبان آرام میسرایند ولی کشته شدن یک شاهزادهی تیموری را اندوه بزرگی بجهان و جهانیان میانگارند و رشتهی سخن را از دست هِشته بناله و سوگواری برمیخیزند.
👇
🔸 1ـ3) خردها امروز سستی گرفته (تکهی دو از سه)
مردان خدا آموزگاران خِردند و این در سایهی پیدایش ایشان است که خردها نیرو گرفته بر جهانیان کارفرما میشود.
آن داستان دلگداز خُرماتو نمونهای از ستمهای تیمور و کسان اوست. و چون ما از سستی خردها گفتگو داریم و آن داستان را بر سخن خود گواه آوردهایم اینک نکتهی چندی را یادآور میشویم :
1ـ پسر تیمور که با تیر یکی از روستاییان کشته شده بود بحکم عدل و خرد بایستی جز آن یک تن بدیگری گزند نرسانند. اگرهم ستمکاری مینمودند بکشتن آن چند تن که در پشت بام پهلوی آن روستایی بودند بسنده کنند. اگر تندروی میکردند دیه را ویرانه نموده مردمش را پراکنده سازند. اگر از این حد هم میگذشتند بیش از آن نبایستی بکنند که همهی مردان دیه را از تیغ بگذرانند.
کشتن زنان بیگناه و بریدن سر کودکان شیرخوار نه تنها با قانون عدل سازگار نیست آیین ستمگری نیز از آن بیزار است.
خواهید گفت مگر تیمور و کسان او پایبند عدل و خرد بودند یا خود آنان قانون و آیین میشناختند که چنین ایرادی بر آنان گرفته شود؟!
میگویم : راست است که این کسان با ستمکاری بزرگ شده با خرد و دادگری سر و کار نداشتند. چیزی که هست هر ستمگری جز بستمهایی که مردم آسان میشمارند و تاب دیدن و شنیدن آنها را دارند دلیری نمیکند. مگر ستمگرِ بسیار خیرهروی و خونخواری باشد.
تیمور و کسان او هرچه بودند پروردهی این خاک و مرز و بوم بودند. که اگر خردها سستی نگرفته و مردم آن ستمگریها را آسان نمیشماردند آنان نمیتوانستند در ستمکاری تا آن حد پیش روند و بدستاویز کشته شدن یک تن دیهی را ویرانه نموده خنجر بگلوی کودکان شیرخوار بکشند.
بویژه که تیمور با آنکه گرگ درندهای بیش نبود همیشه دم از دینداری زده بمردمفریبی پایبند بود چنانکه به هر کجا که صوفی خانقاهنشینی سراغ میگرفت بدیدن او شتافت و بدینسان خود را پایبند خدا و دین نشان میداد.
اگر خردها پستی نگرفته و مردم ، پشمینهپوشی و خانقاهنشینی را دین نمیپنداشتند و بمردمی و آدمیگری که بنیاد دین است پایبند بوده نیکی ببندگان خدا را بهترین عبادت میشماردند ناگزیر تیمور هم بجای رفتن بدیدار خانقاهنشینان بدلجویی بندگان خدا کوشیده آزار و ستم کم مینمود.
اگر خردها بپستی نگراییده مردم از آن خونخواریهای ددانهی تیمور و کسان او بیزار بوده و بر شنیدن و دیدن آن تاب نمیآوردند ناچار بجوش و جنبش برمیخاستند که اگرهم کاری از پیش نمیبردند باری آوازهی نفرین و بدگویی ایشان بگوش تیمور رسیده به هر حال بیاثر نمیماند. اگر از هیچ راه نبود باری آن صوفیان خانقاهنشین که تیمور بدیدار آنان میشتافت جوش و جنبش مردم را بگوش او رسانیده اگر بریاکاری هم بود زبان بنکوهش ستم و بیداد او باز مینمودند.
از هر سو که نگاه میکنیم مردم آن زمان کشتارها و خونخواریهای تیمور و همکاران او را عیب نشمرده و آن را جزو سیاست جهانگیری و جهانداری میشماردهاند. بدانسان که امروز مردم اروپا بخونخواریها و کینهاندوزیهای خود نام سیاست و وطنپرستی دادهاند. (1)
اینهاست که ما دلیل سستی و پستی خردها میشماریم. اگر خردها سستی نداشت کشتار بیگناهان کجا و سیاست جهانداری کجا؟ امروز هم کینهتوزی و بخون یکدیگر تشنه بودن کجا و وطنپرستی کجا؟!
2ـ بگفتهی مورخ چون خبر کشته شدن عمرشیخ بتیمور رسید «بحکم الهی راضی شده صبر فرمود و ترویح روح او را صدقات بمستحقین رسانید». این چه خردی است که کسانی بدستاویز کشته شدن یک تنی دیهی را از بن براندازند و زن و مرد را آغشتهی خون سازند و بر کودکان شیرخوار نیز دریغ ننمایند از سوی دیگر برای آسایش روان کشته شده صدقه بمستحقین برسانند؟! اگر اینان بیدین بودهاند پس این صدقه دادن برای چیست؟! اگر دین داشتهاند پس آن کشتار بیگناهان برای چیست؟! نیست مگر اینکه آن زشتکاریها و خونخواریها عادی گردیده بوده و مردم از پستی خردها آنها را آسان میشماردهاند.
3ـ خود مورخ را میبینیم که کشتار مردم یک دیه را بدستاویز گناه یک تن از ایشان که زشتترین ستمی است با زبان آرام و عادی یاد میکند و بر کشته شدن زنان و کودکان تأثری از خود نشان نمیدهد ولی از یاد کشته شدن عمرشیخ بنوحهسرایی و سوگواری برمیخیزد و «دلها را کباب و چشمها را پر آب» شمرده جهان را بیوفا میانگارد که «عاقل دل درو چرا بندد و کامل اگر بر خود نگرید چرا خندد».
این شیوهی بسیاری از مورخان است که کشتارهایی که تیمور و همکاران او کردهاند و ملیونها زن و مرد و بزرگ و کوچک را نابود ساختهاند با زبان آرام میسرایند ولی کشته شدن یک شاهزادهی تیموری را اندوه بزرگی بجهان و جهانیان میانگارند و رشتهی سخن را از دست هِشته بناله و سوگواری برمیخیزند.
👇